فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

آرامش در حضور دیگران

آرامش در حضور دیگران (1349)

نویسنده و کارگردان : ناصر تقوایی ، بر اساس داستانی از غلامحسین ساعدی

ملیحه و منیژه دو خواهر مجرد هستند که با کلفتشان زندگی می کنند تا اینکه پدرشان به اتفاق همسر جدیدش برای زندگی از روستا به شهر و نزد آن دو می آید..

مدتها بود نام این فیلم را به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران و طلایه داران موج نوی سینمای ایران در دوران قبل از انقلاب شنیده بودم تا اینکه یک نسخه بی کیفیت از فیلم به دستم رسید.شاید یه بار دیگه تعریف و تمجیدهای مثبت بسیار از یک فیلم باعث شد توقعم از فیلم خیلی زیاد بشه و در نهایت با اثری روبرو شدم که ناامیدم کرد.ارزشهای فیلم مسلماً با متر و معیار آن زمان و در قیاس با فیلمهای به شدت فیلمفارسی آن دوران به چشم می آیند و گرنه در صورت فرض مواجهه با یک اثر بدون شناسنامه(اعم از تاریخ تولید و فضای غالب بر سینماها)،با فیلمی متوسط (البته خوشبینانه) روبرو هستیم.صحنه های معاشقه فیلم به طرز عجیبی غیرواقعی و مصنوعی نشان می دهند و توی ذوق می زنند،حتی فضای آن مهمانی شبانه هم چندان ملموس نیست.

در هر صورت ناصر تقوایی هیچگاه فیلمساز محبوبم نبوده اما به خاطر اینکه توجه و اهمیت زیادی برای اقتباس قائل است و به عنوان یک کارگردان سعی دارد بهتر کارگردانی کند تا اینکه خودش دست به قلم شود برایم قابل احترام است.

ارزش گذاری فیلم:

هیچ

هیچ (1388)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : عبدالرضا کاهانی

نادر سیاه دره(مهدی هاشمی) مرد آسمان جلیست که به خاطر فعالیت غیرعادی یکی از غده هایش به طرز وحشتناکی غذا می خورد..

اولین نکته اینکه اگر آن بخش بندی نگاه اول و نگاه دوم را از فیلم حذف کنیم چه اتفاقی می افتد؟ اصلاً این دو چه تاثیری در روایت فیلم دارند.شاید این تقسیم بندی نگاه اول و نگاه دوم کمکی برای انتقال راحتتر پیام اخلاقی فیلم باشد.پیام اخلاقی کلاً چیز بدی نیست اما اگر بخواهیم آن را گل درشت کنیم به اثر هنری آسیب رسانده ایم و اینجا به نظر من چنین اتفاقی افتاده است.

چیزی که در این فیلم بالاتر از حد استاندارد سینمای ایران دیده می شود طراحی صحنه و لباس است.اینجا جزء معدود مواردی است که می توان طرز پوشش واقعی یک خانواده متوسط رو به پایین ایرانی را به خوبی مشاهده کرد.همچنین نمونه خوبی از تاثیر طراحی صحنه و لباس مناسب در شخصیت پردازی را هم می توان دید؛شخصیتهای نسبتاً زیاد فیلم همگی قابل قبول و باور پذیر از کار در آمده اند که در کنار دیالوگها،چهره پردازی و  بازیهای مناسب،طراحی لباس هم تاثیر زیادی در این ملموس بودن شخصیتها دارد.

- خوب چ هات مشکل داره دیگه،بگو بچه

- بچه

- بچه بیاد نونشو با خودش میاره،بگو

- بچه بیاد نونشو با خودش میاره


ارزش گذاری فیلم:

دایی جان ناپلئون

دایی جان ناپلئون(1355)

نویسنده و کارگردان : ناصر تقوایی

بر اساس داستانی از ایرج پزشکزاد

دایی جان(غلامحسین نقشینه) که یک نائب سوم بازنشسته بیش نیست مدام خودش را با اسطوره اش-ناپلئون- مقایسه می کند،او انگلیسیها را دشمن خود می داند و به قدری در این مسئله جلو می رود که کارش به جنون کشیده می شود.سعید(سعید کنگرانی)عاشق لیلی(دختر دایی جان ناپلئون) و راوی داستان است.مش قاسم(پرویز فنی زاده) نوکر باوفای دایی جان است،او که بزرگترین اتفاق زندگی اش درگیری با چند سگ بوده مدام از نبردهایش در رکاب دایی جان با انگلیسیها خاطره نقل می کند.

مسئله ای که در یک سریال می توان در حد خوب به آن پرداخت شخصیت پردازی است،این کار در سریال دایی جان در حد عالی و شاهکار صورت گرفته و نقطه قوت سریال هم همین است.گل سرسبد این شخصیت های ملموس و باورپذیر مش قاسم است،هر چه فکر می کنم اگر بخواهم به گوشه ای از ظرافت های بازیگری زنده یاد پرویز فنی زاده اشاره کنم می ترسم ارزش هنر او را پایین بیاورم.در پایان پست،مطلبی را لینک می دهم از هوشنگ گلمکانی عزیز که در این مورد نوشته است.فقط این را بگویم که من نیز مش قاسم را بهترین شخصیت سینما و تلویزیون ایران می دانم و افسوسی که بابت زود از دست دادن پرویز فنی زاده باید بخوریم.. دروغ چرا،تا قبر آ آ آ آ..

بازی پرویز صیاد نیز(که در ذهنمان همیشه صمدآقا بوده)در نقش مش اسدا.. بسیار خوب و پذیرفتنیست.از شخصیت ها و بازیها که بگذریم به مضامین سریال باید اشاره کرد.داستان سریال رامی توان گذر سعید از دوران نوجوانی به جوانی دانست.سعید که به تازگی عاشق شده از سویی با آبروریزی ها و ماجراهای طنز عشقی و جنسی در نزدیکان مواجه می شود و از سویی با تجربیات و تحلیل های عمو مش اسدا.. نگاهش روشنتر می شود.از طرف دیگر مش اسدا.. پرده از اشرافیت توخالی خانواده بر می دارد و با تعریف کردن ماجرای آن پانصد تومانی داخل سینی و القاب شش و هفت هجایی،اسرار اشرافیت پوچ و پوشالی خانواده را برای سعید(و مخاطب)برملا می کند.با این همه آنچه که در یادها و خاطره ها از تماشای این سریال باقی مانده نه سعید است و نه لیلی،مشخصه اصلی سریال توهم نسبت دادن هر قضیه ی مشکوکی به یک دشمن همیشگی و فرضیست."من می دونم این کار انگلیسیهاست"،چیزی که این روزها ما هم زیاد با آن سروکار داریم و هر مسئله ای را به دشمنی فرضی نسبت می دهیم.

نکته آخری که ته ذهن را کمی اذیت می کند(نگاه تقوایی اینطور بوده یا پزشکزاد،نمی دانم)مسئله نشان دادن خیانت های جنسی و امثال آن است که در بین شخصیتهای داستان بیداد می کند،انگار که با مسئله ای عادی و پذیرفته شده روبرو هستیم.هرچند به گفته مش قاسم در قیاس آباد آنها از این بی ناموسیها نیست..


تصویر مطلب هوشنگ گلمکانی در مجله فیلم درباره این سریال و شخصیت مش قاسم

ارزشگذاری سریال:

به رنگ ارغوان

به رنگ ارغوان (1384)

نویسنده و کارگردان : ابراهیم حاتمی کیا

هوشنگ(حمید فرخ نژاد) مامور یکی از گروهک ها وظیفه دارد ارغوان را که دختر یکی از سران سابق گروهک است و در رشته جنگلداری درس می خواند زیر نظر بگیرد..

ما ایرانیها سیستم عجیبی ابتدا می آییم فیلمی معمولی را که نمی تواند مشکل خاصی داشته باشد توقیف می کنیم و بعد از چند سال جوایز بهترین فیلم و کارگردانی را به آن می دهیم.حالا توقیفش به کنار اما آیا به رنگ ارغوان شایسته عنوان بهترین فیلم سال است؟ من نمی دانم آن داوران محترم چه نکته های سینمایی در متن و ساختار این فیلم دیدند که اینطور شیفته فیلم شدند؛البته به نظر من برای چنان جشنواره هردم بیلی، تره هم نباید خورد کرد اما خوب تحمل هم اندازه ای دارد.

البته انصاف را هم باید رعایت کرد،نیمه اول فیلم در جذب کردن مخاطب به داستان موفق است و در کنار ارائه یک شخصیت جذاب و تازه از یک جاسوس یا خرابکار حرفه ای(که نمونه خوبش را در سینمای ایران به یاد نمی آورم)این اجازه را به تماشاگر نمی دهد تا فیلم را نصفه رها کند.

سکانس موفق فیلم در کارگردانی مربوط به ورود شفق و تیراندازی و درگیری بین چند طرف است،اینجا حاتمی کیا با استفاده خوب از اسلوموشن و تدوین و موسیقی مناسب توانسته نماهایی خوب و چشنم نواز را ارائه کند.پیشترها حاتمی کیا استعداد و توانایی اش را در استفاده به جا از اسلوموشن در آژانس شیشه ای(سکانس معروفی که حاج کاظم اسلحه را از سرباز می گیرد و لحظه افتادن پوکه بر روی زمین) و یا ارتفاع پست(درگیری فرخ نژاد با مامور هواپیما و آن فلاکس آبجوش)نشان داده بود.

اگر از ضعف فیلم بخواهم بگویم باید اشاره به صحنه ای بکنم که فرخ نژاد در ذهنش با شفق درگیر می شود،این از آن مواردیست که به شدت نخ نما شده اند و در پایان آن قرار است تماشاگر عام با خودش بگوید:عجب،داشته فکر می کرده..! در انتها باید به پایان بد فیلم اشاره کنم انتخاب آن نمای پایانی که مامور جدید پس از عکس برداری از هوشنگ و ارغوان تایپ می کند سوژه شناسایی شد بسیار کلیشه ای و ناامیدکننده بود..

ارزشگذاری فیلم:

چه کسی امیر را کشت؟

چه کسی امیر را کشت؟ (1384)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : مهدی کرم پور

شخصیت های مختلفی را می بینیم که رو به دوربین درباره امیر و اینکه امروز صبح مرده است صحبت می کنند..

فیلم ایده خوبی دارد و همین نکته که در ساختار روایت و اجرا تلاش کرده متفاوت باشد به خودی خود ارزشمند است.با این وجود به نظر من فیلم در نهایت نمره قبولی را نتوانسته بگیرد و بسط ایده فیلمنامه موفق نبوده است.بسیاری از صحبتهای رو به دوربین شخصیتها - مخصوصاٌ در یک ساعت میانی فیلم- را می توان حذف کرد بدون اینکه خللی در آن ایجاد شود.مشخص است نویسندگان فیلمنامه زمان زیادی جهت نوشتن این مونولوگ ها صرف کرده اند و این امر مصنوعی بودن صحبتها را در پی داشته،هر کدام از شخصیتها که شروع به صحبت می کنند انواع و اقسام عبارات و اصطلاحات خاص را می شنویم که گاه با اسامی شخصیتهای معروف سینمایی و هنری مخلوط می شود تا به اصطلاح همراهی بیشتر مخاطب خاص را در پی داشته باشد.از این گذشته بیشتر بازیها هم ضعیف از کار در آمده؛اینکه بازیگر تمام صحبتها و نگاهش باید رو به دوربین باشد حالت ویژه و خاصیست و حالا که تمام شخصیتها رو به دوربین صحبت می کنند کار کارگردان در گرفتن بازی خوب و متفاوت از بازیگران بسیار دشوار بوده است،در این میان نیکی کریمی،مرحوم خسرو شکیبایی،علی مصفا و آتیلا پسیانی از بقیه کمی موفقتر بوده اند و در سوی دیگر بازیهای مهناز افشار و الناز شاکردوست از بقیه عذاب آورتر..

ارزشگذاری فیلم  :

لینک فیلم در IMDB

طبیعت بی جان

طبیعت بی جان (1353)

نویسنده و کارگردان : سهراب شهید ثالث

سوزنبانی پیر و سالخورده به همراه همسرش در خانه ای دورافتاده کنار خط راه آهن زندگی می کنند تا اینکه به  آنها خبر می رسد پیرمرد بازنشست شده و باید آنجا را ترک کند..

این هم از آن فیلمهاییست که به نظر من باید به صورت فیلم کوتاه ساخته می شد. ریتم فیلم واقعاً عجیب است،در سکانس های طولانی شاهد غذا خوردن پیرمرد و پیرزن هستیم و گاه کندی و کسالت باری فیلم از حوصله خارج می شود.

البته بی انصافیست که بگوییم آن نماهای طولانی از طبیعت بیجان زندگی آن سوزنبان و همسرش بیهوده بوده است؛تصویری که آن سکانس های آرام و بیحرکت در ذهن باقی می گذارند باعث می شود وقتی به سرنوشت و آینده مبهم و آشفته آن دو فکر می کنیم بیشتر نگران آنها باشیم.در حقیقت شخصیت های ساکن جای گرفته در ذهن ما تاب اتفاقات و نابسامانی های پس از انتهای فیلم را ندارند.

 

در هنگام تماشای فیلم به ذهنم رسید چقدر خوب می شد فیلمساز،پیرمرد آشفته و سرگردان شهر را پشت میز عرق فروشی رها می کرد و فیلم تمام می شد..

ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB

قضیه شکل اول،شکل دوم

قضیه شکل اول،شکل دوم (1358)

 * والا تقصیر بچه ی من نبود..

نویسنده و کارگردان: عباس کیارستمی

معلم کلاس در حال کشیدن تصویری با گچ بر روی تخته سیاه است که صدایی از انتهای کلاس مزاحم کار او می شود،معلم بر می گردد همه ساکت هستند تا رویش رو به تخته سیاه می کند دوباره صدای مزاحم می آید،معلم با عصبانیت دانش آموزان دو ردیف انتهایی را از کلاس بیرون می کند و می گوید اگر نگویند مقصر چه کسی بوده یک هفته از کلاس اخراجند.فیلم قطع می شود و حالا در اتاقی هستیم که همان فیلم با پروژکتور برای پدران همان دانش آموزان دو ردیف آخر پخش شده و کیارستمی از تک تک آنها می پرسد دوست دارند پسرشان در چنین موقعیتی چه کاری انجام دهد؟ بهتر است فرد خاطی را لو بدهد یا با دوستانش متحد بماند و یک هفته از کلاس محروم شود.

در ادامه قضیه جلوتر می رود و در دو شکل نمایش داده می شود؛شکل اول یکی از دانش آموزان پس از چندروز اتحاد را می شکند و با معرفی فرد خاطی به کلاس درس بر می گردد و در شکل دوم  تا پایان هفته دانش آموزان در بیرون کلاس درس می مانند و پس از آن همه به کلاس بر می گردند.در پایان هر دو شکل می بینیم فیلم برای افراد ویژه ای نمایش داده شده است و نظر آنها پرسیده می شود.

کیارستمی در اولین فیلمش بعد از انقلاب به سراغ مفاهیم خیانت و وفاداری می رود و با ارائه آن در قالب داستانی کوتاه در یک کلاس درس،اشخاص مهمی را به میز محاکمه می کشاند.نکته جالب تماشای این اشخاص مهم و اظهار نظرهای آنها پس از گذشت 30 سال است؛ آیت الله خلخالی،مسعود کیمیایی،رهبر کلیمیان،رهبر ارامنه و بسیاری دیگر (لیست کامل افراد مصاحبه شونده را اینجا ببینید)

طرحی که کیارستمی در این فیلم مستند-داستانی پیاده می کند بسیار بکر و عالیست،قصه ای اخلاقی و در مقابل آن اظهارنظر مدیران،سیاستمداران و هنرمندان و البته افراد عادی.فرم فیلم هم با موتیف های اتمام پخش فیلم از پروژکتور یا نمایش دانش آموزان در بیرون کلاس درس در لابه لای اظهارنظرها و صحبت ها، شیرین و جذاب از کار درآمده و نشان می دهد این فیلمساز چه نبوغی در پیدا کردن سوژه و بسط تصویری آن دارد.

در جستجویی که داشتم اکثر منابع از فیلم به عنوان مستند نام برده اند.اما به نظر من بیشتر فیلم های کیارستمی را نمی توان در چارچوب داستانی یا مستند محدود کرد.در همین فیلم،ماجرای داخل کلاس کاملاً داستانی است و دارای دیالوگ از پیش نوشته شده و دکوپاژ و بازی بازیگران و غیره.به همین شکل در بیشتر فیلم های کیارستمی که از آنها به عنوان داستانی یاد می شود مستند و زندگی واقعی با داستان درهم آمیخته و بعضی جاها قابل تشخیص نیست.حتی در فیلمی مانند طعم گیلاس در انتها تصاویری مستند از کیارستمی و تیم فیلمسازی می بینیم.

- - - - - - - - - - - - -

* اشاره به صحبت های پدر کارگر و ساده دل یکی از بچه ها که در حین صحبت با کیارستمی متوجه نمایشی بودن داستان فیلم نمی شود و هربار می گوید بچه ی من پسر درسخوانیست و احتمالاً تقصیر آن یکی بوده که جلوی فلانی نشسته بود.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

ملک سلیمان

ملک سلیمان(1389)

کارگردان: شهریار بحرانی

حضرت سلیمان : اجنه و شیاطین وارد دنیای ما شده اند ..

این جمله تبلیغاتی فیلم است که این روزها از تلویزیون زیاد شنیده می شود و برای من تبدیل به نوعی شوخی و خنده شده است.سازندگان فیلم مدام ادعای جلوه های ویژه فوق العاده فیلم را دارند و آن را اتفاقی بزرگ برای سینمای ایران می دانند ولی باید بگم من این فیلم را یک اتفاق خنده دار برای سینمای ایران می دانم،خدا می داند آن خارجیهای معروفی! که کار جلوه های ویژه را بر عهده داشتند با چند افکت کامپیوتری پیش پا افتاده در سینمای درجه دو جهان، چه پولی از این سینما به جیب زده اند.

یک مورد از چرند بودن فیلمنامه رو مثال می زنم؛جادوگر بدجنس قبول می کند تا طلسم چندین ساله و قدرتمندش را علیه سلیمان به کار گیرد و آن طلسم عجیب و غریب یک راست می رود زن حضرت سلیمان و فرزند داخل شکمش را ناکار می کند؛خوب در ادامه این اتفاق چه تاثیری در روند داستان فیلم می گذارد؟ اگر آن را از فیلم حذف کنیم کوچکترین گزندی به باقی اتفاقات وارد می شود؟ اصلاً چرا همان طلسم را مستقیم به سمت سلیمان نفرستاد؟ آیا شرم انگیز نیست چنین خرافاتی را حقایقی از کتاب آسمانی اکثر مردم ایران بدانیم و بخواهیم در بازار جهانی هم با افتخار پخش کنیم.چرا به جای اینکه سراغ افسانه ها برویم مزخرفاتی را می سازیم که قرار بر این است به عنوان اعتقادات و حقایق تاریخی بیان شوند..

بگذریم،به اندازه کافی در سینما برای این فیلم وقت تلف کرده ام ؛من که بزرگترین علاقه ام فیلم و سینماست طی مدتی که این وبلاگ را راه انداخته ام(نزدیک به یک سال) این اولین فیلمی بود که در سینما دیدم و خوب باعث تأسفه که سینمای ما جای مناسبی برای دوستداران جدی سینما نیست،اگر حساب ارزش فیلمها و انگشت شمار بودن فیلمهای قابل اعتنایی که به مرحله اکران می رسند را کنار بگذاریم باز هم با نکات دیگه ای مواجه می شویم که بی خیال سینما رفتن می شویم؛سینماهای غیر استانداردی که فیلم دیدن در آنها نوعی شکنجه با اعمال شاقه محسوب می شود و از آن گذشته تماشاگران مهربانی!! که سینما را فقط به خاطر تاریکی اش دوست دارند و این قصه سر دراز دارد :چیپس ،پفک، تخمه، موبایل و ..

ارزشگذاری فیلم: بی ارزش

لینک فیلم در IMDB

ABC Africa

ABC Africa(2001)

کارگردان: عباس کیارستمی

صدای زنگ تلفن در قابی تاریک و سیاه شنیده می شود پس از چند لحظه فکسی دیده می شود که از سوی سازمان IFAD  (صندوق جهانی توسعه کشاورزی)جهت دعوت عباس کیارستمی و سیف االه صمدیان به اوگاندا ارسال شده است..

قاب های زیبا و خلاقیت های بصری کیارستمی را بارها در روستاهای ایران دیده بودیم اما این بار مقصد جای دیگریست؛هزاران کیلومتر دورتر از خرابیهای زلزله رودبار در سرزمینی سیاه مردمی را می بینیم که به جای زلزله،AIDS  به جانشان افتاده است.بزرگترین آمارهای AIDS را اینجا شاهد هستیم.کودکان بی شماری که والدین آنها حامل HIV  بوده اند و با دیدن آنها این سوال چون پتک بر سرمان فرود می آید که گناه این کودکان چیست؟

فیلم می توانست بسیار تلخ باشد،اما کیارستمی تلخی و سیاهی آن را به کمترین حد ممکن رسانده.اگر هم سیاهی ای در کار باشد در سکوت مطلق شاهد آن هستیم،اصلاً کیارستمی سیاهی را به تصویر نمی کشد فقط دوربینش را روشن می گذارد تا چند دقیقه در سکوت مخاطبش را با سیاهی مطلق تنها بگذارد(لحظاتی که برق قطع شده و همه جا تاریک است..)

اما باقی هر چه می بینیم بیشتر موسیقی است و رقص و آواز.مردم آفریقا میزبانان خوبی برای گروه فیلمبرداری هستند و قاب دوربین کیارستمی و صمدیان هم میزبان خوبی برای چهره های شاد و ذوق زده کودکان آفریقایی.

انگار که این کودکان گرسنه و پابرهنه که فقط خدا می داند چند درصد آنها حاملین پنهان HIV  هستند با شکلک ها و مسخره بازیها و خنده هایشان از طریق دوربین کیارستمی به مردم جهان اول و تمدنشان پوزخند می زنند..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

شبانه

شبانه (1384)

نوشته، پیوند و کار : کیوان علی محمدی،امید بنکدار

شبنم(هدیه تهرانی) پس از آنکه نامزدش کیا بدقولی می کند با دوستانش خاطره و ساناز به یک پارتی می روند ..

پیش از این بارها اسم این تیم کارگردانی و نویسندگی را شنیده بودم اما این اولین فیلمی بود که از این دو دیدم.فیلم در فضایی ما بین واقعیت و رویا در حرکت است.فیلمساز برای توجیه این جریان در پارتی اوایل فیلم چند قرص(از آنها که با خوردنشان مردمک چشم گشاد می شود) به خورد شبنم و دوستانش می دهد.یکی از نکات جالب و مهم فیلم در این قسمت است،تیم کارگردانی آشکارا سبک دکوپاژ و تدوین خود را از فیلم "مرثیه ای برای یک رویا" عاریت می گیرد.هیچ شکی در این میان نیست و موضوع واضحتر از موارد مشابه هست که فیلمساز جریان را کتمان کند و به نظر من با وجود اینکه هیچ مصاحبه ای از تیم فیلمساز نخوانده ام این سبک کار یک جور ادای دین به یکی از بهترین فیلمهای دهه اخیر سینماست.غیر از این بخش قرص خوردن که کاملا" مشابه فیلم مذکور است صحنه های حرکت تند و کندی و نماهای جالبی هم وجود دارد که ما را به یاد فیلم مرثیه ای برای یک رویا می اندازد.یک نمونه که برای من بسیار جذاب و دوست داشتنی بود را اینجا می آورم :


فیلم برای من یادآور "بدو لولا،بدو" هم بود البته با شباهت بسیار کمتر و فقط در داستان.چند بار شاهد به بن بست رسیدن شبنم هستیم اما دوباره فرصتی دیگری به او داده می شود.

سبک کارگردانی و تدوین غیر عادی فیلم را در کل پسندیدم اما گاهی هم زیاده روی آنها در استفاده از شیوه های غیر معمول نتایج خوبی به همراه ندارد.مثلا" در بخشی که شبنم و دوستانش وارد پارتی می شوند و خیلی تعجب می کنند(که این تعجب زیادی آنها هم کمی تعجب آور و غیر منطقیست) بازی با نور و فیلمبرداری و نورپردازی چشم را واقعاً اذیت و خسته می کند.در حالی که من فیلم را در منزل دیدم تجسم تماشای این سکانس در سینما برایم عجیب است.یا بخشی که شبنم و دوستانش متوجه می شوند بگیر بگیر است فرار آنها با آن سبک کارگردانی زمان زیادی را می گیرد به طوری که کم کم عذاب آور و خسته کننده می شود؛ به نظرم این از نقاط ضعف فیلم بود.

ارزشگذاری فیلم: