فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

Avatar

آواتار(2009)

نویسنده و کارگردان : جیمز کامرون

سال 2154 انسانها در پی  دستیابی به منابع سیاره ای به نام پاندورا وارد آن سیاره شده و با ساخت موجوداتی شبیه به بومیهای سیاره که توسط انسانها هدایت میشوند وارد محیط زندگی آنها می شوند..

از وقتی فروش حیرت آور آواتار شروع شد و کم کم تونست تمام رکوردها رو بشکنه و پس از اون برای رشته های زیادی نامزد اسکار شد واکنش های متفاوتی در مقابل پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما نشون داده شد. عده ای اون رو به خاطر روایت یک داستان انسانی و جذاب در کنار جلوه های ویژه  فوق العاده تحسین کردند و عده ای دیگر اون رو فقط به نمایش آخرین دستاوردهای جلوه های ویژه و فیلمبرداری و صدا و.. متهم کردند. 

من هم طبعا انتظار داشتم حق کاملا  با دسته دوم باشه و در کنار طیف زیادی از فیلمهایی که سرشار از ترکیب جلوه های ویژه و خالی بندی هستند و فروش زیادی هم پیدا می کنند با چنین فیلمی روبرو باشم اما بر خلاف پیش داوریم باید اعتراف کنم داستان فیلم منو جذب کرد.فقط پایان فیلم و گره گشایی انتهایی اون زیادی "هپی اند" میشه و این مسئله کمی تو ذوق میزنه. جالبه در کنار پایان بندی تراژیک و حسرت برانگیز ساخته قبلی جیمز کامرون "تایتانیک" ، اینجا همه چیز به شکل غیر قابل باوری به خوبی و خوشی تموم میشه(درسته که شخصیت دکتر میمیره ولی این شخصیت برای تماشاگر اهمیت چندانی نداره)

بهترین صحنه های فیلم متعلق به زمانیست که جیک رو برای اولین بار در قالب آواتار میبینیم. این سرباز سابق ارتش که کم کم به زندگی بر روی ویلچر و از دست دادن پاهاش عادت کرده بود حالا پس از خوابی طولانی که شبیه به رویا میمونه خودش رو در قالبی بلند و قوی میبینه.شادی جیک وقتی با تمام سرعت میدوه و احساس زیبایی که از لمس خاک زیر پاش نشون میده واقعا زیباست.انگار پرنده ای بلند پرواز پس از سالها اسارت از قفس رها شده باشه.این رهایی جسم جیک کم کم به رهایی روح بزرگ اون که از طرف خدای سیاره پاندورا انتخاب شدست منجر میشه..

ارزش گذاری فیلم :

فیلم آواتار در IMDB

Tokyo Story

داستان توکیو(1953)

نویسنده و کارگردان : یاسوجیرو ازو

محصول ژاپن  -   135 دقیقه

زوج سالخورده ژاپنی برای ملاقات فرزندها و نوه هایشان به توکیو میروند..

تا به حال در اکثر نظرسنجی های بهترین فیلم های تاریخ سینما (چه در داخل و چه در خارج از کشور) "داستان توکیو" در بین 10 فیلم برتر قرار گرفته و جالب اینکه این فیلم در سایت IMDB هم نمره بالای 8 رو از رای دهندگان دریافت کرده. 

فیلم بسیار ساده به نظر میرسه چه در محتوا و چه در تکنیک و فرم.به طوری که این سادگی گاهی ملال آور و خسته کننده میشه.پیرمرد و پیرزن چند روزی در توکیو مهمان بچه هاشون هستن و در این میان اتفاقات بسیار ساده ای میفته ولی در مسیر برگشت پیرزن مریض میشه و فوت میکنه و بچه ها به شهر زادگاهشون میرن و پس از چند روز به توکیو برمیگردن.در این بین عروس خانواده که شوهرش(یعنی پسر زوج سالخورده فیلم)در جنگ مرده بیش از بقیه به پدر و مادر پیر احترام میذاره و محبت میکنه.

همین داستان ساده زمان فیلم رو به بیش از 2 ساعت میرسونه.

تنها نکاتی که در فیلم جالب توجه به نظر میرسید همین سادگی بیش ار حد فیلم بود و قاب بندی ها و نماها و زوایایی که دوربین انتخاب میکرد.گاهی در یک نمای ثابت دوربین چند سوژه  رو با فاصله زمانی کم و در عمق میدان مختلف به تصویر میکشه (مانند صحنه ای که پیرمرد و پیرزن در حال صحبت با هم هستند و در همان قاب ثابت ،همسایه در عمق قاب ظاهر میشه و با اونها گفتگو میکنه)

به هر حال داستان توکیو فیلم مهمی در تاریخ سینماست که باید دید، البته برای من  فقط یک بار ، نه بیشتر..

ارزشگذاری فیلم :

فیلم در IMDB  

چند کیلو خرما برای مراسن تدفین

چند کیلو خرما برای مراسم تدفین

نویسنده و کارگردان : سامان سالور

داستان چند نفر که ساکن پمپ بنزینی در جاده ای فراموش شده هستند.

مطلب میثم در همین وبلاگ راجع به این فیلم

فیلم برای من جذاب و دوست داشتنی بود و مدت ها بود به خاطر محسن نامجوی عزیز(که یکی از تقش ها رو بازی میکنه) منتظر تماشای فیلم بودم.فیلم به شیوه سیاه و سفید فیلمبرداری شده و این شیوه با تلخی و سیاهی حاکم بر فیلم و شخصیت هاش همخوانی داره.هرچند در جای جای فیلم رگه هایی هم از طنز می بینیم  و سیاهی فیلم هم با برف سنگین انتهای فیلم به سفیدی تبدیل میشه.  

تیم بازیگری بسیار خوب چیده شده غیر از همون محسن نامجو که به نظر میرسه چندان استعداد بازیگری نداره و حتی صداش هم در فیلم یه جورایی تو ذوق میزنه.اما به هر حال برای هنرمند خلاقی که دیگه نمیتونه به ایران برگرده  و دشمن!! محسوب میشه این نقش آفرینی در خاطر علاقه مندان نامجو باقی میمونه.

ارزشگذاری فیلم :

متن صحبت های سامان سالور در نمایش این فیلم در دانشگاه تهران(به نقل از ایسنا): 

سامان سالور : با افتخار و با وجدان راحت اعلام می‌کنم پس از ساخت سه‌فیلم فرهنگی می‌خواهم فیلم مبتذل و پر از چهره بسازم. این کارگردان سینما در جلسه نمایش و نقد و تحلیل فیلمش"چند کیلو خرما برای مراسم تدفین" در دانشکده‌ی هنرهای زیبا سخن می‌گفت، با بیان این مطلب ادامه داد: از این پس می‌خواهم فیلم مبتذل و اتوبوسی بسازم و می‌دانم منتقدان اظهار تاسف می‌کنند که این فیلمساز چرا به این ورطه افتاد.
او ادامه داد: فیلم‌های فرهنگی مانند "خواب تلخ"، "چند کیلو خرما" و ... حق دارند در شهر 20 میلیونی تهران دوسالن سینما برای اکران و دیده‌شدن داشته باشند، اما این آثار تنها در برخی از جشنواره‌ها فرصت دیده‌شدن پیدا می‌کنند. درحالی‌که سینمای ما به این سمت رفته که فیلم‌هایی را اکران می‌کند که درنام آنها واژه‌ی "زن" وجود داشته باشد. سالور با انتقاد فراوان از وضعیت اکران فیلم‌های خاص در ایران خاطرنشان کرد: ای کاش منتقدان ما از این نوع سینما حمایت می‌کردند، همچنانکه در دهه‌ی 60 چنین کردند، اما امروزه هیچ‌کس از سلطان‌هایی که سینمای ایران را به حرمسراهایشان تبدیل کرده‌اند، انتقاد نمی‌کند.
این کارگردان سینما متذکر شد: امروزه روی سر درتمام سینماهای ما چهره‌های تکراری را می‌بینیم. وضعیت اکران ما را سینما‌داران تعیین می‌کنند، اما چرا مخاطب ایرانی حق ندارد درمیان انبوه فیلم‌های مبتذل، فیلم متفاوت هم ببینند. دیدگاهی وجود دارد که می‌ترسد مردم حتی برای یک لحظه هم که شده با دیدن یک فیلم به تفکر وادار شوند. سالور در مقابل پرسش یکی از دانشجویان که فیلم "چند کیلو خرما..." را جشنواره‌ای توصیف کرده بود، عنوان کرد: تنها به راضی ‌بودن مخاطب ایرانی می‌اندیشم، اما مخاطبان ما اجازه دیدن این فیلم‌ها را ندارند و تنها فرصت دیده‌شدن این فیلم‌ها شرکت در جشنواره‌هاست.
البته زمانی که این فیلم را می‌ساختم تصور نمی‌کردم حتی به جشنواره‌ دارقوز‌آباد دعوت شود، همین‌ فیلم که حتی یک ریال از سینمای ایران کمک نگرفته و دریک سالن هم اکران نشده، در جشنواره لوکارنو آبروی سینمای ایران را خرید. هفت‌هزار تماشاگر بعد از اکران آن ایستادند و سینمای ایران را تشویق کردند. او یاد‌آور شد: 15 روز پیش از ساخته‌شدن این فیلم قرار بود، محمدرضا فروتن و جواد رضویان در آن بازی کنند و اگر چنین می‌شد فیلم حتما اکران شده بود بنابراین مهم نیست چه می‌سازیم بلکه مهم است که چه‌کسی می‌سازد. درحالی‌که اطمینان دارم اگر فیلم‌هایی مانند "خواب تلخ" یا "آفساید" اکران می‌شدند حتما به فروش خوبی دست پیدا می‌کردند.
او درباره‌ی نوع کاراکترهای فیلم خود هم توضیح داد: دلبسته آدم‌های حاشیه‌ای هستم که کمتر با جامعه مدرن و اجتماع امروز سرو‌کار دارند. نوع رفتار، زندگی و عشق این افراد برایم جالب است و این دلبستگی به شکل کاملا ناخود‌آگاه در هرسه فیلمم وجود دارد. او با ارایه توضیحاتی درباره‌ی شکل‌گیری این فیلم درباره‌ی سیاه‌وسفید بودن آن هم گفت: نوع زندگی و عشق شخصیت‌های این فیلم خیلی رنگ نداشت و چون قصد داشتیم فیلم را زمستان تولید کنیم بهتر دیدیم فیلم را به صورت سیاه‌وسفید بسازیم. هرچند که با این کار 90 درصد خریداران تلویزیونی و خارجی را از دست دادیم اما هرگز از این تصمیم پشیمان نیستم.
دراین نشست نیما حسنی‌نسب که به‌عنوان منتقد میهمان درجلسه حضور داشت، فیلم "چند کیلو خرما" را اثری جمع‌وجور دانست که با همدلی و اعتقاد سازندگانش ساخته شده و به دلایلی مورد قبول و پسند جشنواره‌های خارجی هم قرار گرفته، اما فیلمی نیست که به قصد حضور در جشنواره‌های خارجی ساخته شده باشد هرچند برخی فیلم‌های ایرانی دقیقا با همین قصد ساخته می‌شوند. او بهترین راه ورود به این فیلم را توجه به تصاویر سیاه و سفید آن دانست که به آبستره و انتزاعی شدن فیلم کمک کرده است.
او در پاسخ به پرسش یکی از دانشجویان مبنی‌بر وجود سینمای جشنواره‌ای توضیح داد: وجود چنین سینمایی در ایران غیرقابل انکار است و عده‌ای از این فضا همان اندازه سوء‌استفاده می‌کنند که عده دیگر از فضای سینمای مبتذل. نمی‌توان منکر شد که عده‌ای از سینماگران ما از اکران‌نشدن آثارشان سود می‌برند هم جایزه‌ حقوق بشر می‌گیرند و هم به لحاظ مالی مورد حمایت قرار می‌گیرند. او سپس خطاب به سالور گفت: به شما قول می‌دهم نمی‌توانید فیلم مبتذل بسازید، چون ساخت فیلم مبتذل، کارگردان کاربلد خودش را می‌خواهد اما اگر فیلمی قصه‌گو با حضور ستارگان سینما ساختید که فیلم خوبی شد، تصور نکنید نسبت به سه‌ فیلم قبلی‌تان نزول کرده‌اید.
او تصریح کرد: فیلم جشنواره‌ای هم خوب و بد دارد و نباید روی اسامی ارزش‌گذاری کنیم. بخشی از سینمای ایران آثاری را تولید کرده‌اند که مورد پسند مخاطبان فرهنگی قرار گرفته و البته شکل این نوع فیلم‌ها ثابت نمانده و تغییر کرده است و دریک دوره‌ای حضور سینمای ایران درجشنواره‌های خارجی بسیار غیرعادی بود که خوشبختانه امروز به تعادل رسیده است. سالور در این باره توضیح داد: به‌خاطر حضور کمرنگ سینمای ایران درجهان باید نگران باشیم. اگر سینمای آفریقا و آمریکای جنوبی جای سینمای ما را گرفت، نمی‌توانیم بگوییم که به تعادل رسیده‌ایم اینها نشانه عدم حمایت از سینمای فرهنگی است. باید نگران باشیم که چرا سینمای ما از "سارا" به "سنتوری" رسیده که همین فیلم هم اجازه اکران پیدا نکرده است.

The Headless Woman

 زن بی سر(2008)

نویسنده و کارگردان : لوکرسیا مارتل

محصول آرژانتین

ورونیکا زن میانسالیست که پس از یک تصادف رانندگی دچار کشمکشهای درونی میشود در حالی که نمی داند با انسان برخورد کرده یا یک جانور ..

فیلم زن بی سر که به گمان من ترجمه عنوان انگلیسی اش ( The Headless Woman ) احتمالا ترجمه خوبی از عنوان اصلی فیلم به زبان اسپانیولی نبوده از آن نوع فیلمهای عجیبی هستند که پس از کاندیدا شدن یا دریافت یک یا چند جایزه معتبر (مانند نخل طلای کن ) مورد توجه قرار میگیرند.در حالی که بدون این جشنواره ها فیلمهای کاملا گمنامی باقی می ماندند.به هر حال یکی از وظایف جشنواره ها توجه به این دسته آثار به اصطلاح هنری و تجربه گرا می باشد.

فیلم به نظر من درباره تردید است.زندگی نسبتا آرام ورونیکا با حادثه رانندگی دچار تردید و سردرگمی می شود و این تردید به زندگی شخصی او از آرایش چهره و رنگ مو گرفته تا ارتباط با همسر و یا شخصی دیگر کشیده می شود.  

فرم فیلم هم مدام مخاطب را سر در گم میکند.نماهای عجیب و غریب،میزانسن هایی که نمی دانی باید به کجای قاب شلوغ توجه کنی و یا اینکه حواست به کدام دیالوگ ها باشد و گاهی آنقدر قاب ساکن میمیاند که ممکن است خسته شوی.جایی دیگر گیج میشوی در شناسایی شخصیت ها و ارتباط آن ها با هم و در پایان شاید گیج تر بشوی که این چه فیلمی بود من دیدم..

شاید در آینده این کارگردان زن آرژانتینی با ساختن فیلمهایی دیگر با همین زبان سینمایی و بسط این شیوه، نام این فیلم و خودش را بیشتر مطرح کند و شاید هم در آینده کسی فیلمی را به این نام به خاطر نیاورد.باید منتظر ماند..

ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB

Baaria

باریا (2009)

نویسنده و کارگردان : جوزپه تورناتوره

محصول ایتالیا

تورناتوره در ایران و سینمای جهان با دو فیلم سینما پارادیزو و مالنا به خوبی شناخته میشه و کمتر علاقه مند متوسط سینما پیدا میشه که این  دو فیلم رو ندیده باشه. اما اینجا به نظر من چیز دندانگیری در فیلم نسبتا طولانی باریا پیدا نمیشه.تمام چیزهایی که بشه اینجا ازش لذت برد رو در دو نمونه قبلی کارگردان که نام بردم پیدا میشن و غیر از عشقی که به تولید بچه های زیاد منجر میشه(!!) چیز جدیدی در فیلم آخر تورناتوره پیدا نمیکنیم. 

البته شاید مباحث سیاسی و تحولات اجتماعی فیلم از فیلمهای قبلی بیشتر باشه و زمان زیادی از شوخیها،طنز و حوادث فیلم مثلا  مستقیم به جریان کمونیسم مربوط باشه اما برای یک تماشاگر که علاقه زیادی به تاریخچه کمونیسم و کمونیست در ایتالیا نداره( و شاید اصلا سر در نیاره) کم کم خسته کننده میشه.

ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB 

جوزپه تورناتوره در IMDB

مینای شهر خاموش

مینای شهر خاموش

نویسنده و کارگردان : امیر شهاب رضویان

قبلا از رضویان فیلمهای " تهران هفت صبح " و" سفر مردان خاکستری " رو دیده بودم.اولی میتونست نوید بخش یه کارگردان خوب و باهوش باشه و دومی برای من چیزی جز ملالت نداشت.اما خوب به هر حال این فیلمها نشون میدادن رضویان به دنبال یافتن فیلم شخصی خودش داره تجربه میکنه و بلاخره کارگردانیه که قابل احترامه.

مینای شهر خاموش نسبت به دو فیلم قبلی دارای خط داستانی مشخص تریه  و بر خلاف اونها شاید هم نیم نگاهی به مخاطب عام سینما هم داره.فیلم داستان پزشکی رو تعریف میکنه که در حین جدایی از همسرش در آلمان،پس از سالها برای یک عمل به ایران میاد و در پی آن سفری به شهر زلزله زده اش بم داره و کم کم خاطرات عشقی قدیمی هم بیدار میشه.. 

فیلم مشخصا سه شخصیت از سه نسل متفاوت داره که  بارها و بارها در موقعیت های مختلف این سه شخصیت رو در کنار هم میچینه و در خلال داستان تفاوت های فرهنگی،فکری،عاطفی و .. اینها رو با هم مقایسه میکنه.اول شخصیت اصلی فیلم دکتر بیژن که میانساله و از فرنگ برگشته و زمانی در کوچه پس کوچه های بم عشقی داشته که گمش کرده.شخصیت سالخورده فیلم با بازی استاد انتظامی که کارش نوازندگی و هنره که اون هم داستان عاشقی جالب و در عین حال بسیار تلخی داره و تمام عمر در هجران و حسرت عشق زندگی کرده و بلاخره جوان امروزی فیلم با بازی صابر ابر که رانندست و درگیر جوانی..

نکته قوت فیلم ترکیب خوب بازیگران فیلمه با حضور آقای بازیگر یعنی انتظامی که حتی در این سن و سال حضورش در هر فیلمی یه وزنه و یه اعتبار برای اون فیلم محسوب میشه.همچنین صابر ابر که شاید یکی از بهترین بازیگران نقش های مکمل باشه و آینده درخشانی داره.بازیگر نقش دکتر هم که چهره گمنامی داره بازی قابل قبولی از خودش ارائه میده.

ضعف فیلم هم خالی از خلاقیت بودن اونه و در کنار یه جریان آروم از یه فیلم متوسط در پایان تنها چیزی که شاید در ذهن بمونه دو داستان عشقی حسرت برانگیزه که در طول فیلم داستانشون رو میشنویم.. 

ارزشگذاری:

Dogville

داگویل

نویسنده و کارگردان : لارنس فن تریه

راجع به این فیلم  قبلا میثم تو وبلاگ نوشته بود.من اینجا یه سری مطالب حاشیه ای راجع به لارنس فن تریه به نقل از سایت IMDB گذاشتم.

در کل فیلم داگویل رو دوست دارم و تجربه جدید و خوبی برای فیلم دیدنه و تنها ایرادی که به نظرم فیلم داره زمان خیلی طولانیشه.. 

-لارنس فن تریه متولد کپنهاگ دانمارک در سال 1956 است.او در سال 1983 از مدرسه فسلم دانمارک فارغ التحصیل شد.

- او یکی از بنا کنندگان انجمن Dogma 95 بود.این انجمن که توسط عده ای فیلمساز ایجاد شده بود قوانین خاصی برای فیلمسازی داشتند که از جمله آنها فیلمیرداری بر روی دست بود.

- استیون اسپیلبرگ وقتی فیلم "اروپا"ی فن تریه رو میبینه فیلمنامه ای به او برای ساخت پیشنهاد میکنه که از طرف فن تریه رد میشه.

- او برای یه پروژه کار میکنه به نام Dimension (اندازه،بعد)که کریسمس هر سال 3 دقیقه در یکی از نقاط اروپا فیلمبرداری میشه.این یه پروژه 33 سالست که از سال 1991 شروع شده و با این برنامه قراره سال 2024 اکران بشه.بازیگر این فیلم هم پدرخوانده ی دختر فن تریه است.

- او هیچگاه به آمریکا سفر نکرده.

- در سال 1995 مادر فن تریه در بستر مرگ اعتراف کرد که پدر واقعی او کس دیگه ای بوده و وقتی فن تریه به سراغ پدر واقعیش که پیرمرد 90 ساله ای بوده پس از چند جر و بحث تهدید میشه که دفعه بعد هر صحبتی داره فقط از طریق وکیلش میتونه مطرح کنه.

- در سال 1996 از همسر باردارش که یه فرزند دیگه هم  داشتن جدا میشه و با پرستار فرزندش ازدواج میکنه.

چند نقل قول از فن تریه :

- فیلم باید مثل یه تکه سنگ در کفش مخاطب باشه.

- من تو زندگی از هر چیزی میترسم به غیر از فیلمسازی.

- فکر نمیکنم نیکول کیدمن رو در فیلم داگویل عذاب داده باشم اما میدونم که درباره من گفته بوده خیلی خشن هستم.

لارنس فن تریه در IMDB

ارزشگذاری داگویل

 

 

محاکمه در خیابان

محاکمه در خیابان

نویسنده و کارگردان : مسعود کیمیایی

باید قبول کرد معدود فیلمهای خوب و با ارزش کیمیایی(تازه اگر بر سر با ارزش بودن همان چند فیلم اتفاق نظر داشته باشیم)اتفاقاتی غیر قابل تکرار هستند. 

در گذشته نقطه قوت فیلمهای کیمیایی فیلمنامه و دیالوگ های آن بود و حالا ضعف اصلی فیلمهای او فیلمنامه های از هم گسیخته و بی سروته و از همه بدتر دیالوگ های تکراری و شعاری و دهن پر کن هستند.انگار که دو سه موقعیت و رابطه درباره چند رفیق و چند جمله قصار راجع به مرد و خیانت و چاقو به ذهن کیمیایی میرسه و تصمیم میگیره یه فیلم بسازه که اینها توش باشن(البته به اضافه پسرش)

به هر حال من که شخصا امیدی به کیمیایی و سینما و ذهن بسته او ندارم ،حتی اگه "قدرت"ی پیدا بشه که بگه سید پاشو تو میتونی ...

کیمیایی جدیدا گاف های ناجوری هم میده.توجه کنید به صحنه ای که پولاد کیمیایی راننده آژانس رو با ماشین خودش میبره و نیکی کریمی و دوست خیانتکار از صندلی عقب میان جلو و چند لحظه بعد که مرد میخواد جریان چاقو خوردن محمدرضا فروتن رو به زن بگه میگه پلاستیک رو از زیر صندلی در بیار و توش رو نگاه کن.. معلوم نیست مرد که از ابتدا صندلی عقب آژانس و سمت مخالف نشسته بوده چطور پلاستیک رو زیر اون صندلی جلو گذاشته.

ارزشگذاری:

Arizona Dream

رویای آریزونا(1993)

نویسنده و کارگردان : امیر کوستاریکا

قبل از این بارها اسم امیر کوستاریکا رو شنیده بودم اما فیلمی ازش ندیده بودم تا اینکه این فیلم رو دیدم و حالا خیلی مشتاقم تا فیلمهای بیشتری ازش ببینم.

آریزونا دریم برای من از اون فیلمهاییه که با اولین بار دیدنش با اینکه ممکنه خیلی از نکات مبهم باقی بمونه اما سکانس ها و داستانک هایی داره که به طور مرموزی زیبا هستند و با اینکه برای من قابل موشکافی و تشریح نیستن اما تاثیرگذار و به یادموندنی باقی می مونن.

مثل همون رویای اسکیمویی که فیلم باهاش شروع میشه و به پایان میرسه و اون ماهی بزرگی که مرد اسکیمو میخواد به منزلش برسونه و عوضش اون ماهی در فصل های مختلف فیلم در صحرای آریزونا پرواز میکنه.در واقع این فیلم،فیلم رویاهاست هرکس یه رویایی داره الین(فی داناوی)رویای پرواز داره،پاول لیجر رویای رابرت دنیرو و لئو(جری لوییس)رویای کادیلاک. اما این ماهی که ابتدای فیلم در رویای اکسل(جانی دپ)میبینیمش شاید همون رویای صحرای آریزونا باشه که در عنوان فیلم هم بهش اشاره شده..

-از بچگی که تلویزیون تکه هایی از فیلمهای جری لوییس رو نشون میداد این بازیگر رو دوست داشتم اما بعدها فهمیدم که اون فیلمها،اصلا فیلمهای با ارزشی نبودن.حتی در فیلم سلطان کمدی هم که جری لوئیس در نقش خودش ظاهر شده با اینکه فیلم زیبایی بود اما خوب اون فیلم تمام و کمال فیلم دنیرو بود.تا اینکه در این فیلم یه بار دیگه خاطر خوش خنده ها و چهره شاد جری لوییس دوباره برام زنده شد.درسته جری لوییس نقش و شخصیت شادی تو این فیلم نداره اما در سکانس رویای پایان فیلم، اون چهره شاد جری اسکیمو که با دیدن ماهی بزرگی که شکار کرده لبخند میزنه فراموش نشدنیه.. 

- چند صحنه زیبا در ارجاع به سینما داریم که محشرن اما زیبترینش جاییه که پاول لیجر که رویای ستاره سینما شدن داره تو سینمایی که فیلم گاو نر خشمگین رو نشون میده یه دوست دختر پیدا کرده و {..} اما ناگهان از جاش پا میشه و میگه کم مونده بود سکانس محبوبم رو از دست بدم و میپره بالا جلوی پرده سینما (در سکانسی که رابرت دنیرو برادرش جو پشی رو متهم میکنه با زنش رابطه داشته)و دیالوگ های فیلم رو به جای بازیگران فیلم ادا میکنه و کم کم که صدای اعتراض تماشاگرها بلند میشه یه سگ هم میاد بالای صحنه و واق واق میکنه.(این سگ هم میتونه مثل تماشاگرها به این کار پاول اعتراض کنه و هم میتونه در نقش مقابل پاول سعی کنه دیالوگ ها رو بگه..) 

ارزشگذاری: 

لینک فیلم در IMDB

امیر کوستاریکا در IMDB

نیش زنبور

نیش زنبور(1388)

نویسنده فیلمنامه : سروش صحت

کارگردان : حمیدرضا صلاحمند

حمیدرضا صلاحمند در فیلم هنرپیشه مخملباف که با فاصله چندروز با این فیلم دیدم دستیار کارگردان بود و حالا داره درس پس میده هرچند این طیف از فیلمهای سینمای ایران به هیچ وجه فیلم کارگردان نیستن و تو این فیلمها تیم بازیگران تماشاگرپسند و فیلمنامه نویس و تهیه کننده خیلی مهمتر از کارگردان هستند.

نکته ای که باعث شد فیلم رو ببینم یادداشتی بود که از رضا کیانیان (بازیگر فیلم )در مجله فیلم خوندم در دفاع از بازی خودش در این فیلم و اعتراض به نحوه تبلیغات فیلم که باعث اشتباه تماشاگرها میشه و انتظاری که در تماشاگران با دیدن تبلیغات به وجود میاد با فیلم برآورده نمیشه و این دلیل نارضایتی تماشاگران فیلمه.

به هر حال باید قبول کرد گاهی یه بازیگر خوب و مطرح مجبور میشه به دلایلی در یه فیلم بی کیفیت بازی کنه اما نمیشه این دفاعیات بدون منطق رو در قبال یه فیلم ضعیف قبول کرد و در عوض این صحبت ها بیشتر باعث افت شخصیت بازیگر مورد نظر میشه.. 

ارزشگذاری : بدون ارزش