فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

Amarcord

آمارکورد (1973)

نویسنده(مشترک) و کارگردان: فدریکو فلینی

فیلم روایتیست از ماجراهای تلخ و شیرینی که برای چند کودک و نوجوان می افتد..

فیلم به طور کامل تشکیل شده از اتفاقات و یا خاطراتی که مربوط به گذشته ای دور است؛تک تک این ماجراها به خودی خود ممکن است دیدنی و جالب باشند و در اکثر مواقع هم خنده دار و لذت بخش هستند اما داستان واحد و مشخصی وجود ندارد که تمام این اتفاقات را به هم وصل کند؛در واقع با کم کردن چند خاطره یا اتفاق از فیلم،نقص و خللی در آن ایجاد نمی شود.

- فیلم اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان را دریافت کرد و فلینی هم برای بهترین کارگردانی و فیلمنامه نامزد اسکار شد.

- فدریکو فلینی اتوبیوگرافی بودن فیلم رو رد کرده اما تایید کرده که شباهتهایی با کودکی خودش وجود داره.

- آمارکورد به زبان ایتالیایی می شود "به خاطر می آورم" البته در اصل "می ریکوردیو" است که به لهجه شهر "ریمینی" (شهر زادگاه فلینی و محل ساختن این فیلم) آمارکورد تلفظ می شود.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Black Cat, White Cat

گربه سیاه،گربه سفید (1998)

نویسنده(مشترک) و کارگردان: امیر کستاریکا

ماتکو مرد طماعیست که برای یک معامله بزرگ با یک تبهکار به نام دادان شریک می شود اما با فریب خوردن از دادان بدهی بالا می آورد؛دادان یک شرط برای بخشیدن بدهی ماتکو می گذارد و آن هم این است که پسر 17 ساله ماتکو با خواهر ترشیده و زشت دادان ازدواج کند..

هر فیلم از امیر کوستاریکا،این کارگردان محبوب صرب،برای من غنیمتی با ارزش به حساب می آید،بارزترین ویژگی فیلمهای کوستاریکا سرخوشانه بودن فیلمهای اوست.سرخوشانه شاید واژه متداولی نباشد اما برای توصیف فضای خاص فیلمهای کوستاریکا کلمه بهتری سراغ ندارم.در همین فیلم،دادان که قطب اصلی شرارت محسوب می شود شخصیت منفوری برای مخاطب نیست چون با کوچکترین بهانه ای به  شادمانی و رقصیدن با دیگران مشغول می شود و این حس و حال برای مخاطب خوشایند است.در مجموع فارغ از شوخیها و طنزی که در اکثر فیلمهای کوستاریکا به وضوح جاریست باید به این نکته اشاره کرد که او شخصیت منفی به معنای کلاسیک در فیلمهایش ندارد.حتی در اثر مهم و جدی و شاید هم به تعبیری تراژیکی مانند زیرزمین(که از فیلمهای منتخب جزیره تنهایی من است)در انتها شاهدیم که شخصیت فریب خورده در کنار دوست خیانتکارش و دیگران در سرزمینی رویایی به نوشیدن و شادمانی مشغولند،انگار کوستاریکا در کنار جدی نگرفتن اتفاقات فیلمی شوخ و شنگ - مانند گربه سیاه،گربه سفید - در پایان فیلم مهمی چون زیرزمین هم از ما می خواهد از اشباهات تمام شخصیتها بگذریم.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Raising Arizona

بزرگ کردن آریزونا (1987)

نویسنده و کارگردان: جوئل و اتان کوئن

های(نیکلاس کیج) خلافکاریست که مرتب به زندان می آید و آزاد می شود و بلاخره عاشق پلیسی به نام ادوینا (هالی هانتر) می شود و با او ازدواج می کند..

فضای فیلمهای برادران کوئن به شخصه برای من منحصر به فرد است،کلیشه زدایی و طنز خاصی که در فیلمهای این دو برادر پیدا می شود فیلمهای آنها را -فارغ از اینکه چه تمی دارند و یا به کدام ژانر بیشتر نزدیک باشند- تبدیل به اثری خاص در میان انبوه فیلمهای سینمای آمریکا می کند.

- ادوینا بغض کرده و هنگام عکاسی از متهم(های) : بچرخ سمت راست

- های : چه اتفاقی افتاده؟

- اد : نامزدم منو ترک کرده..


ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

عمر خیام،نابغه پرسشگر

عمر خیام،نابغه پرسشگر (1388)

نویسنده و مجری: صادق صبا

کارگردان و فیلمبردار بخش ایران : بهمن کیارستمی

صادق صبا متولد رشت،کارشناسی حقوق خود را از دانشگاه تهران،کارشناسی ارشد را از انگلستان و دکترای خود را از مدرسه اقتصاد لندن گرفته است.

مستند عمر خیام تنها دلیل آوردن نام صادق صبا و معرفی اش در اینجا که بیشتر به فیلمهای سینمایی اختصاص دارد نیست.پیش از این مستندهای گفتگو محوری از صادق صبا در مورد استاد شجریان و استاد محمود دولت آبادی دیده بودم و به هنگام تماشای هر کدام از آنها بارها تحت تاثیر قرار گرفتم و به ایرانی بودنم و داشتن چنین بزرگانی افتخار کردم.جدا از علاقه زیادم به شجریان و دولت آبادی رویکرد صادق صبا در تقابل با این اساتید بی چون و چرای آواز و ادبیات معاصر ایران خوب و هوشمندانه است.البته منابع و اطلاعات در مورد این دو که متعلق به عصر ما و در قید حیاتند کم نیست و شاید به همین دلیل کار و پژوهش صادق صبا در مورد خیام ارزشمندتر باشد.

      می نوش که عمر جاوادنی این است          خود حاصلت از دور جوانی این است

     هنگام گل و مل است و یاران سرمست         خوش باش دمی که زندگانی این است

Man on the Moon

مرد روی ماه (1999)

کارگردان : میلوش فورمن

روایتی از زندگی اندی کافمن،کمدینی عجیب که برای خود سبک و شیوه ای نامتعارف داشت.

کمدینی که می خواهد بهترین باشد اما بیزار از کلیشه و روشهای امتحان پس داده است.جیم کری با نبوغ و دیوانگی که در چشمانش دارد بهترین انتخاب برای این شخصیت می توانست باشد و تمام فیلم حول همین شخصیت نامتعارف است.اندی کافمن نامتعارف بودن را به حدی رسانده بود که در یکی از اجراهایش تمام رمان مشهور "گتسبی بزرگ" را برای حاضرین خواند.البته تا پایان کتاب همه یا رفته بودند یا خوابشان برده بود.

میلوش فورمن انگار علاقه ای خاص برای پرداختن به شخصیتهایی دارد که انگار دیوانه اند یا اینجایی نیستند و یا بهتر است بگوییم در دنیای شخصی خودشان زندگی می کنند و ترس از قضاوت دیگران ندارند.شخصیتهای واقعی موتزارت در فیلم آمادئوس و اندی کافمن در همین فیلم و یا مک مورفی در پرواز بر فراز آشانه فاخته گویای این نکته اند.مک مورفی حتی به گونه ای است که نه شباهتی به عاقلان دارد و نه شباهتی به دیوانگان.موتزارت نابغه ایست که رفتارهایش شبیه کودکان است و اندی کافمن هم به عنوان یک شومن برای تجربه های جدید به داخل رینگ کشتی کج می رود.

سکانس آغازین فیلم یکی از بهترین افتتاحیه های فیلمهای سینماییست که تابه حال دیده ام؛خلاقیت،نو آوری و طنز ظریفی که در این افتتاحیه عجیب و غریب به کار رفته به تنهایی ارزش یک فیلم مستقل را دارد.

- سلام،من اندی هستم.می خوام از شما تشکر کنم که به تماشای فیلمم اومدین.امیدوارم که ازش خوشتون بیاد.اما.. این خیلی احمقانست،وحشتناکه،من حتی خودم هم از این فیلم خوشم نمیاد.تمام اتفاقات مهم زندگی من تغییر کردن و قاطی شدن،برای،ام..م، به خاطر اهداف دراماتیک..


- جیم کری از طرفداران پر و پا قرص اندی کافمن است و جالب اینکه هر دو متولد 17 ژانویه هستند.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

دف

دف (1382)

نویسنده و کارگردان : بهمن قبادی

روایتی مستند از خانواده ای در کردستان که تنها پیشه شان ساختن دف است.مرد،همسرش و چهار پنج کودک نابینا..

بهمن قبادی در تمامی فیلمهایش برای دو موضوع اهمیت زیادی قائل است یکی مردمان سرزمینش کردستان و فرهنگ و آداب آنها و دیگری موسیقی.دف به عنوان یکی از نمادهای اصلی موسیقی کردستان بهترین سوژه برای شخصی چون قبادی می باشد.

فیلم از سویی نحوه ساخت دف را به مخاطب نشان می دهد و ازسوی دیگر از سختیهای خانواده ای محروم می گوید که تمامی فرزندان خانواده نابینا هستند.در واقع نیز چنین خانواده ای در اطراف سنندج زندگی می کند،خانواده ای که یکی از مرغوبترین دفهای کردستان را می سازد و به علت ازدواجی فامیلی تمامی فرزندان خانواده از نعمت بینایی محروم هستند.اینجاست که حرکت در مرز باریک واقع گرایی و نیفتادن در سو استفاده از احساس ترحم مخاطب اهمیت پیدا می کند.البته وجود حداقل چنین صحنه هایی اجتناب ناپذیر است،حقیقت تلخ نابینا بودن تمام کودکان چیز کوچکی نیست که کارگردان نخواهد ذره ای از مزه تلخ آن را به ما بچشاند اما در صحنه ای که کودک را برای معاینه ای آماتوروار نزد مردی که از خانوداه سر زده می آورند این تلخی نیست که فقط مخاطب را اذیت می کند،بلکه عریان بودن و شاید بهتر است بگویم رو بودن آن کمی عذاب آور است.در مقابل این صحنه می توان به جایی اشاره کرد که دوربین برای اولین بار به کودک نابینا در پشه بند نزدیک می شود،این صحنه وحشتی عجیب و حسی هولناک در دل مخاطب ایجاد می کند که نکند این کودک هم نابینا باشد.زمانی که تقابل فیلمساز با سوژه تلخش اینطور مبهم باشد یا سعی کند بیشتر از تخیل مخاطب استفاده کند نتیجه بسیار عمیقتر و البته ارزشمندتر است.

فیلم پایان بندی بسیار زیبایی دارد،مراسم دف نوازی انگار آن نقطه اوج و  هدف فیلم از ابتدا بوده و با آن است که زحمتهای خانواده و نه تنها خانواده بلکه آیین و هنر به ارث رسیده از نیاکان یک سرزمین معنا پیدا می کند..

ارزشگذاری فیلم:

Rio Bravo

ریو براوو (1959)

کارگردان : هاوارد هاکس

کلانتر چنس(جان وین) به همراه دو دستیارش(یک پیرمرد لنگ و یک الکلی که تازه مشروب را کنار گذاشته) می خواهند در مقابل دار و دسته برودت بایستند..

فیلمهای وسترن را باید طور خاصی نگاه کرد تا دوستشان داشت،مثلاً در این فیلمها با این که داستان اهمیت زیادی دارد اما نباید زیاد پیگیر منطق در چگونگی اتفاقات و تصمیم گیریها بود.در مقابل می توان بیشتر به شخصیت اول فیلم وسترن(که معمولاٌ جان وین است) توجه کرد و از شمایل واقعی یک قهرمان بر روی پرده سینما لذت برد.مردی که شرافتش بیشتر از هر چیزی برایش اهمیت دارد و برخلاف ظاهر و رفتار خشکش قلبی رئوف و مهربان دارد.هرچند تمامی اینها می توانند به نوعی تکراری و کلیشه ای باشند اما سینمای وسترن کلاسیک معمولاً همین است:شخصیتها یا سفیدند یا سیاه.البته آنچه که در ریو براوو بیشتر به چشم می آید گذاشتن زمان بیشتر برای شخصیتهای مکمل دیگر است.قهرمان فیمهای وسترن که معمولاً تنهاست اینجا چند یار جدا نشدنی دارد که او را تنها نمی گذارند و مخصوصاً بر روی تحول شخصیتی مانند دود تمرکز زیادی شده است.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

تهران انار ندارد

تهران انار ندارد (1385)

نویسنده و کارگردان : مسعود بخشی

مدتها بود چنین طنز ظریف و سنجیده ای را در یک فیلم ایرانی ندیده بودم.خلاقیت و ساختارشکنی در فیلم مسعود بخشی حرف اول را می زند و به اعتقاد من همین یک فیلم برای اثبات هنر فیلمسازی او کافی است.شاید مهمترین ویژگی طنز فیلم بخشی در کنار تلخی،رو نبودن آن باشد.موتیف و تکرار چندین و چند باره یک نکته یا صحنه یا دیالوگ تا رسیدن به نقطه اثر نهایی آن، آنقدر با ارزش است که نمی توان از آن به سادگی گذشت.مرد آذری زبانی که جعفر نام دارد و از ابتدای فیلم از زیباییهای تهران می گوید و همینطور بارها در لابه لای فیلم همان تعریف و تمجیدش از تهران تکرار می شود ناگهان بخش انتهایی صحبتهایش پخش می شود که از وضعیت مشقت بارش در تهران می گوید و اینکه در پارک هم او را راحت نمی گذارند بخوابد و.. انگار که شکلات شیرینی در دهانمان باشد و درست زمانی که می خواهد تمام شود ناگهان تبدیل به زهرمار شود.

از دیگر موتیفهایی که بسیار دوست داشتم نگاه خیره و عجیب مظفرالدین شاه در کالسکه رو به دوربین است،این نگاه که بارها و در مقاطع جالبی تکرار می شود به پختگی حیرت آوری می رسد.اولین بار شاید توجهی به آن نداریم اما کم کم دست از سرمان بر نمی دارد.این نگاه موتیف وار و معانی نهفته در آن حیف است که بخواهد تفسیر شود..

- ساکنان شمال تهران همچنین ساعتها در کتاب فروشیها کتابها را تماشا می کنند؛تماشای کتاب یکی از راههای روشنفکر شدن در تهران محسوب می شود..

ارزشگذاری فیلم:

XXY

ایکس ایکس وای (2007)

کارگردان : لوسیا پوانزو ؛محصول آرژانتین

الکس نوجوان 15 ساله ایست که با مساله دوجنسیتی درگیر است..

فیلم از کارگردانی خوب و بازیهای درخشانی بهره برده، دو بازیگر نوجوان فیلم کاراکتر پیچیده شان را باورپذیر ایفا کرده اند و خصوصاً بازیگر الکس فراتر از تصور به نقشش نزدیک شده.در بسیاری از نماها می توان آن گیجی و استیصال حاصل از موقعیت عجیب الکس را در چشمانش دید.شاید گیجی و استیصال واژه های خوبی برای توصیف آن حالت نباشند اما هرچه هست می توان از چشمان الکس به عمق آن نگاه کرد.

همچنانکه نام ایکس ایکس وای اشاره مستقیمیست به مشکل جنسی الکس،می تواند اشاره ای هم باشد به فرم روایت فیلم که مانند یک معادله چندمجهولی است.روایت فیلم به گونه ایست که تماشاگر به کندی و به سختی از آنچه گذشته مطلع می شود،به عنوان مثال طول می کشد تا حتی روابط خانوادگی را متوجه شویم یا چرا آن خانواده به دیدن آنها آمده اند و معنی آن نگاه های پسر نوجوان و دوربین به عکسهای درون قاب دختر چیست و یا دوست صمیمی الکس چکار کرده که مستحق کتک خوردن از الکس بوده و .. به نوعی فیلم کالبدشکافی اتفاقات و کشف جواب معادلات می باشد مانند همان صحنه کالبدشکافی آغازین که پدر الکس هنگام جراحی لاشه حیوان می گوید مونث است..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

دونده

دونده (1363)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : امیر نادری

امیرو پسربچه ایست که تنها زندگی می کند و هر روز به کاری مشغول است..

امیرو برای کشتی روی آب دست تکان می دهد و فریاد می کشد،امیرو در بیابان به دنبال قطار می دود،امیرو برای هواپیما در آسمان دست تکان می دهد و فریاد می کشد،امیرو به دنبال قطار..

دونده امیر نادری و امیرویش را می توان دو جور نگاه کرد؛یکی نشان دادن بدبختیها و محرومیتهای یک کودک بی سرپرست و احتمالاً جنگ زاده ایرانی و دیگری پسربچه ای که پای ماندن ندارد و می خواهد به دریا یا آسمان بزند ولی تنها می تواند روی زمین خاکی بدود.

با این نگاه شخصیت امیرو یکی از زیباترین شخصیتهای پرداخته شده در سینمای ایران می تواند باشد،اشتیاق و عطش امیرو برای کندن از زمین خاکی بسیار ستودنی و ماندگار است..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB