فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

چه کسی امیر را کشت؟

چه کسی امیر را کشت؟ (1384)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : مهدی کرم پور

شخصیت های مختلفی را می بینیم که رو به دوربین درباره امیر و اینکه امروز صبح مرده است صحبت می کنند..

فیلم ایده خوبی دارد و همین نکته که در ساختار روایت و اجرا تلاش کرده متفاوت باشد به خودی خود ارزشمند است.با این وجود به نظر من فیلم در نهایت نمره قبولی را نتوانسته بگیرد و بسط ایده فیلمنامه موفق نبوده است.بسیاری از صحبتهای رو به دوربین شخصیتها - مخصوصاٌ در یک ساعت میانی فیلم- را می توان حذف کرد بدون اینکه خللی در آن ایجاد شود.مشخص است نویسندگان فیلمنامه زمان زیادی جهت نوشتن این مونولوگ ها صرف کرده اند و این امر مصنوعی بودن صحبتها را در پی داشته،هر کدام از شخصیتها که شروع به صحبت می کنند انواع و اقسام عبارات و اصطلاحات خاص را می شنویم که گاه با اسامی شخصیتهای معروف سینمایی و هنری مخلوط می شود تا به اصطلاح همراهی بیشتر مخاطب خاص را در پی داشته باشد.از این گذشته بیشتر بازیها هم ضعیف از کار در آمده؛اینکه بازیگر تمام صحبتها و نگاهش باید رو به دوربین باشد حالت ویژه و خاصیست و حالا که تمام شخصیتها رو به دوربین صحبت می کنند کار کارگردان در گرفتن بازی خوب و متفاوت از بازیگران بسیار دشوار بوده است،در این میان نیکی کریمی،مرحوم خسرو شکیبایی،علی مصفا و آتیلا پسیانی از بقیه کمی موفقتر بوده اند و در سوی دیگر بازیهای مهناز افشار و الناز شاکردوست از بقیه عذاب آورتر..

ارزشگذاری فیلم  :

لینک فیلم در IMDB

Live Of Others

زندگی دیگران (2006)

نویسنده و کارگردان : فلورین هنکل فون دونرسمارک

آلمان شرقی سال 1984 ، ویزلر در حکومت مستبد آلمان شرقی بازپرس کارکشته و متبحریست؛او مامور می شود زندگی یک کارگردان تئاتر ناراضی از حکومت و معشوقه اش را که بازیگر زیبا و معروفیست زیر نظر بگیرد..

 

امروز حکم دادگاه جعفر پناهی اعلام شد،6 سال حبس تعزیری و 20 سال محرومیت از هرگونه فعالیت اجتماعی مانند فیلم ساختن،فیلمنامه نوشتن،مصاحبه کردن و غیره.برای من، جعفر پناهی و رسول اف (که حکم مشابهی گرفته) همان هنرمندان ناراضی فیلم زندگی دیگران هستند.کاش اینجا هم یکی مثل ویزلر پیدا شود..

ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB

طبیعت بی جان

طبیعت بی جان (1353)

نویسنده و کارگردان : سهراب شهید ثالث

سوزنبانی پیر و سالخورده به همراه همسرش در خانه ای دورافتاده کنار خط راه آهن زندگی می کنند تا اینکه به  آنها خبر می رسد پیرمرد بازنشست شده و باید آنجا را ترک کند..

این هم از آن فیلمهاییست که به نظر من باید به صورت فیلم کوتاه ساخته می شد. ریتم فیلم واقعاً عجیب است،در سکانس های طولانی شاهد غذا خوردن پیرمرد و پیرزن هستیم و گاه کندی و کسالت باری فیلم از حوصله خارج می شود.

البته بی انصافیست که بگوییم آن نماهای طولانی از طبیعت بیجان زندگی آن سوزنبان و همسرش بیهوده بوده است؛تصویری که آن سکانس های آرام و بیحرکت در ذهن باقی می گذارند باعث می شود وقتی به سرنوشت و آینده مبهم و آشفته آن دو فکر می کنیم بیشتر نگران آنها باشیم.در حقیقت شخصیت های ساکن جای گرفته در ذهن ما تاب اتفاقات و نابسامانی های پس از انتهای فیلم را ندارند.

 

در هنگام تماشای فیلم به ذهنم رسید چقدر خوب می شد فیلمساز،پیرمرد آشفته و سرگردان شهر را پشت میز عرق فروشی رها می کرد و فیلم تمام می شد..

ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB

The Big Lebowsky

لبوفسکی بزرگ(1998)

نویسنده و کارگردان : جوئل و اتان کوئن

دود لبفسکی(جف بریجز) مرد بی غم و بی خیالیست که تنها علاقه اش بولینگ به همراه دوستانش است؛ یک شب عده ای او را با یک لبفسکی دیگر  اشتباه می گیرند و به تلافی بدهی همسرش قالیچه دود را از منزلش می برند..

فیلم به نظرم جزء آثاریست که از سویی ابزورد محسوب می شود و از سوی دیگر سرشار از جزئیات است،کلاً فیلم ابزورد و جفنگ خوب باید از مملو از طنز ظریف و سنجیده باشد که نمونه خوبش را اینجا شاهدیم.

فقط به لباسهایی که برای دود و دوست احمقش والتر(جان گودمن) انتخاب شده اند دقت کنید چقدر آن شلوارک در جا انداختن شخصیت دود تاثیر دارد و یا روش انتخاب مذهب والتر و واکنش های دانی(استیو بوشمی) که در طول فیلم فقط تماشاگر است اما با سکته مضحکش پایانی بر اتفاقات فیلم است.

جف بریجز که برای خودش ستاره باسابقه ای است به کنار، اما جان گودمن و استیو بوشمی از آن بازیگرهای توانایی هستند که کمتر فیلمسازی مانند برادران کوئن قدر آنها را دانسته..

ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB

The Third man

مرد سوم (1949)

نویسنده : گراهام گرین ؛ کارگردان: کارول رید

هولی مارتین برای دیدار دوستش هری لایم(اورسن ولز) به وین می آید اما متوجه می شود همان روز هری طی یک تصادف رانندگی کشته شده است؛هولی مارتین به این حادثه رانندگی مشکوک می شود ..

من شخصاً علاقه چندانی به دسته بندی فیلمها و قرار دادن آنها در یک ژانر مشخص ندارم و فیلم مرد سوم را هم نوار نمی  دانم اما جالب اینجاست که این چندوقت هر فیلمی با حضور اورسن ولز را می بینم فضای حاکم بر فیلم بی اعتمادی و شک است.اینجا هم مخاطب که از آغاز تا انتها همراه هولی مارتین است به هیچکس نمی تواند اعتماد کند؛نه به پلیس می توان اعتماد کرد نه به دوستان هری لایم و معشوقه اش. در ادامه هم با پیدا شدن سر و کله هری لایم نه به آن دوست قدیمی می توان اعتماد کرد و نه به مراسم تدفینش.

تمام داستان فیلم در شهر وین اتفاق می افتد و در ابتدا هم صحبتهایی در قالب نریشن راجع به این شهر می شنویم،اینها همه اشاره به حضور مهم این شهر یا همان مکان وقوع اتفاقات در فیلم دارد و این فیلم می تواند مثال بسیار خوبی در باب اهمیت و کاربرد جغرافیا و مکان در سینما باشد.(چند وقت پیش مجله وزین 24 ، پرونده ای در خصوص سینمای شهری و حضور شهر در سینما داشت که فکر می کنم جای مطلبی از این فیلم در آن پرونده خالی بود)

اگر دوباره فیلم را با توجه بیشتر به مسئله بالا مرور کنیم به موارد در خور توجه زیادی بر می خوریم؛دو مورد که از بقیه به نظرم پررنگتر می آیند یکی مربوط به سکانس ملاقات هری لایم و هولی مارتین در چرخ و فلک است.این اولین باری است که مخاطب و هولی مارتین می خواهند با واقعیت روبرو شوند،تا اینجا شهری که قصه در آن می گذشت این اجازه را به آنها نمی داده اما وقتی مخاطب به همراه هری و هولی سوار بر چرخ و فلک دقایقی از شهر کنده می شوند می توانند در حرفهای هری لایم،صورت زشت واقعیت را ببینند و البته از آن بالا هری مردم را به شکل نقطه هایی به ما نشان می دهد که کم شدن چندتایشان به نظر او نمی تواند چندان مهم باشد.مورد بعدی درست در نقطه مقابل مکان قبلی بود که به آن اشاره کردیم؛این بار از فراز شهر وین و آسمان روشنش به تونلهای تودرتوی فاضلاب آن می رویم، جایی که سرانجام بلندپروازیهای هری لایم است..

- اورسن ولز بعدها در سریالی رادیویی حضور پیدا کرد با عنوان زندگی هری لایم،داستانهای این مجموعه به زندگی گذشته هری لایم می پرداخت.

- ماجرای کارول رید و آنتون کاروس (آهنگساز این فیلم) هم جالب است،کارول رید ابتدا کوردا در یکی از بارهای وین در حال نوازندگی می بیند سپس می خواهد با ضبط فطعاتی از اجرای او از آنها در موسیقی فیلم استفاده کند اما در پایان تصمیم می گیرد تمام موسیقی فیلم را به نوای ساز این نوازنده اختصاص دهد.(سازی شبیه به قانون یا سنتور) آنتون کوردا با همین موسیقی فیلم معروف می شود و یک باشگاه شبانه در وین راه می اندازد به نام مرد سوم و تا روزهای آخر عمرش در آن به نوازندگی مشغول می شود.البته به نظر من بزرگترین ضعف و ایراد فیلم همین موسیقی آن است.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Jacob's Ladder

نردبان جیکوب(1990)

کارگردان: آدریان لین

جیکوب سینگر(تیم رابینز) کارمند اداره پست و سرباز سابق جنگ ویتنام دچار کابوسهای عجیب و وحشتناکی شده است،او متوجه می شود همرزمان سابقش در ویتنام هم مشکلی مشابه او دارند..

5،6 سال پیش فیلمنامه نردبان جیکوب رو که مجله فیلمنگار چاپ کرده بود خوندم و اون موقع خیلی مشتاق به تماشای فیلم شدم.حالا پس از این همه مدت تونستم فیلم رو دانلود کنم و ببینم.منتها تجسمی که از اون فیلمنامه در ذهنم داشتم جذابتر و بهتر از فیلمی بود که تماشا کردم.

حالا که بهتر نگاه می کنم می بینم فیلمنامه هم اثر فوق العاده ای نیست.خیلی از اتفاقات و شاخ و برگهای فیلم را می توان حذف کرد بدون آنکه به فیلم آسیب چندانی برسد.ماجرای پسر از دست رفته جیکوب غیر از بخشیدن بار ملودرام چه تاثیری در جریان فیلم دارد؟فقط می تواند کمی روح رنجور جیکوب را به تصویر بکشد که با اشاره خیلی کمتری هم می شد به آن رسید.

محوریت فیلم بر روی این سوال است که در جنگ چه بر سر جیکوب و دوستانش آمده اما به شکلی به جواب می رسیم که اصلاً لزومی به وقایع و اتفاقات فیلم و تلاشهای شخصیت اول فیلم وجود ندارد؛آن دکتر داروساز می توانست آن اطلاعات را همان اوایل فیلم هم به جیکوب بدهد ..

تصاویری هم که متعلق به توهمات است و  از نمای دید جیکوب می بینیم خوب از کار در نیامده اند.در فیلمنامه اولیه این توهمات و تصاویر مربوط به آن به مراتب بیشتر بوده اند اما خود آدریان لین با آن مخالفت کرده و گفته این تصاویر ممکن است خوب از کار در نیاید و باعث خنده تماشاگران شود.

با نگاه به کارنامه آدریان لین باید گفت بهترین فیلم او همان بی وفا(2002) است که پس از آن هم هیچ فیلمی نساخته است.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Ed Wood

اد وود(1994)

نویسنده و کارگردان: تیم برتون

اد وود(جانی دپ) نویسنده،کارگردان،بازیگر و تهیه کننده فیلمهای درجه چندم است که کسی حاضر نیست به او کار بدهد.اد وود به طور اتفاقی با بلا لگوسی- ستاره قدیمی و از کار افتاده فیلمهای خون آشام – برخورد می کند..

فیلم بر اساس واقعیت ساخته شده،با جستجو در مورد حواشی این فیلم به نکته ای برنخوردم که با واقعیت زندگی و فیلمهای ادوارد.دی.جونیور تفاوت داشته باشد.علاقه اد وود به پوشیدن لباسهای زیر زنانه و حضور در جبهه جنگ با آنها،اعتیاد بلا لوگوسی به مواد مخدر و باقی اتفاقات مهم همه واقعیت دارند.

اد وود حسرتی چیزی را می خورد که خیلیها به آن فکر کرده اند و فکر می کنند.او احساس می کند توانایی و استعداد زیادی در سینما دارد که شکوفا نشده است و می گوید اورسن ولز همشهری کین را در 26 سالگی ساخت اما او که نزدیک به 30 سال دارد هنوز فیلم مهمی نساخته.اما اد وود مثل خیلیها فقط حسرت نمی خورد او عاشق فیلمسازی است و با هر جان کندنی هم که باشد فیلمهایش را می سازد حالا نتیجه کار هرچه می خواهد باشد.

در حقیقت اد وود ادای دین تیم برتون به B Movie و تمامی فیلمسازان و بازیگرانیست که زندگیشان را به پای این فیلمها گذاشتند.آنها مجنونین واقعی سینما بودند،چهره اد وود را هنگامی که دیالوگ های بازیگرانش را لب خوانی می کرد به یاد بیاورید چه شور و عشقی در آن نهفته است(البته این واکنش های اد وود ممکن است کمی بار کمیک هم داشته باشند که باز هم ستودنیست،نه توهین آمیز)همسر اد وود که یک روز سر صحنه فیلم برتون حاظر می شود پس از پایان فیلمبرداری به جانی دپ اشاره می کند و می گوید این ادی من است.

من که از این به بعد بیشتر به دیده احترام به آن نوع سینما نگاه می کنم و حالا هم به سراغ دانلود فیلم Plan 9 from outer space می روم.همان فیلمی که بلا لگوسی برای آخرین بار در آن جلوی دوربین اد وود رفت..

- تا به حال دو نفر به خاطر بازی در نقش زندگی واقعی یک ستاره سینما موفق به کسب جایزه اسکار شده اند،اولی مارتین لاندو بازیگر نقش بلا لوگوسی در همین فیلم بود و بعدی کیت بلانشت به خاطر ایفای نقش کاترین هیپبرن در فیلم هوانورد.

- هزینه این فیلم از مجموع هزینه تمام فیلمهای ادوارد.دی.جونیور بیشتر است.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Mr. Nobody

آقای هیچکس(2009)

نویسنده و کارگردان: ژاک فن دورمل

اواخر قرن بیست و یک پیرمرد ضعیفی را ملاقات می کنیم،او آخرین انسانیست که دچار پیری شده و در تمام دنیا به او توجه خاصی دارند.هرچند در ابتدا به نظر می رسد او درک درستی از اطرافش ندارد اما خبرنگار جوانی به ملاقات او می آید و از می خواهد داستان زندگی اش را تعریف کند..

رویا در رویا ؛پیرمرد داستان زندگی اش را شروع می کند از زمانی که هنوز پا بر روی کره زمین نذاشته و در آسمانها کنار فرشته ها به سر می برد.او تنها کودکی بود که فرشته ها فراموش کردند خاطره اش را قبل از تولد پاک کنند و حالا در کودکی می تواند آینده را پیش بینی کند.فیلم مدام بین خاطرات گذشته پیرمرد و زمان حال که تحت مراقبت است در رفت و آمد است؛حاطراتی که معلوم نیست کدام یک از آنها به وقوع پیوسته و کدام یک پیش بینی های درون ذهن او از انتخاب های گوناگون است.در پایان هم به خبرنگار می گوید شاید هر دوی ما درون ذهن آن کودک زندگی می کنیم و واقعیت نداریم!

فیلم ساختار زیبایی دارد،ایده های بصری چشم نواز مانند پرتاب آن کوزه در فیلم بسیار هستند.منتها این فیلم –با آن که تماشایش لذت بخش بود – فیلم مورد علاقه من نیست.فیلمنامه به ظاهر قوی و فوق العاده است اما به نظر من با رفت و برگشت های بسیار بین زندگی های گوناگون حاصل از انتخاب های مختلف مخاطب را در دست خود می گیرد و او را مرعوب داستان می کند وگرنه اگر بخواهیم از پایه و اساس بستر این همه اتفاق را در گذشته یا حال بررسی کنیم همه چیز گنگ و نامفهوم است.حتی بحث های علمی که از زبان نیمو ی جوان در استودیوی فیلمبرداری می شنویم باعث می شود مخاطب حواس خود را یک سره ببازد و غرق در دنیای ابعاد زمان و مکان شود.

- به غیر از آثار مستند و کوتاه،فن دورمل کلاً 3 فیلم سینمایی دارد،پیش از این آخرین فیلم او روز هشتم( 1996) بود که نامزد نخل طلای کن هم شد اما پس از 13 سال فیلم آقای هیچکس در بخش رقابتی کن پذیرفته نشد.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

قضیه شکل اول،شکل دوم

قضیه شکل اول،شکل دوم (1358)

 * والا تقصیر بچه ی من نبود..

نویسنده و کارگردان: عباس کیارستمی

معلم کلاس در حال کشیدن تصویری با گچ بر روی تخته سیاه است که صدایی از انتهای کلاس مزاحم کار او می شود،معلم بر می گردد همه ساکت هستند تا رویش رو به تخته سیاه می کند دوباره صدای مزاحم می آید،معلم با عصبانیت دانش آموزان دو ردیف انتهایی را از کلاس بیرون می کند و می گوید اگر نگویند مقصر چه کسی بوده یک هفته از کلاس اخراجند.فیلم قطع می شود و حالا در اتاقی هستیم که همان فیلم با پروژکتور برای پدران همان دانش آموزان دو ردیف آخر پخش شده و کیارستمی از تک تک آنها می پرسد دوست دارند پسرشان در چنین موقعیتی چه کاری انجام دهد؟ بهتر است فرد خاطی را لو بدهد یا با دوستانش متحد بماند و یک هفته از کلاس محروم شود.

در ادامه قضیه جلوتر می رود و در دو شکل نمایش داده می شود؛شکل اول یکی از دانش آموزان پس از چندروز اتحاد را می شکند و با معرفی فرد خاطی به کلاس درس بر می گردد و در شکل دوم  تا پایان هفته دانش آموزان در بیرون کلاس درس می مانند و پس از آن همه به کلاس بر می گردند.در پایان هر دو شکل می بینیم فیلم برای افراد ویژه ای نمایش داده شده است و نظر آنها پرسیده می شود.

کیارستمی در اولین فیلمش بعد از انقلاب به سراغ مفاهیم خیانت و وفاداری می رود و با ارائه آن در قالب داستانی کوتاه در یک کلاس درس،اشخاص مهمی را به میز محاکمه می کشاند.نکته جالب تماشای این اشخاص مهم و اظهار نظرهای آنها پس از گذشت 30 سال است؛ آیت الله خلخالی،مسعود کیمیایی،رهبر کلیمیان،رهبر ارامنه و بسیاری دیگر (لیست کامل افراد مصاحبه شونده را اینجا ببینید)

طرحی که کیارستمی در این فیلم مستند-داستانی پیاده می کند بسیار بکر و عالیست،قصه ای اخلاقی و در مقابل آن اظهارنظر مدیران،سیاستمداران و هنرمندان و البته افراد عادی.فرم فیلم هم با موتیف های اتمام پخش فیلم از پروژکتور یا نمایش دانش آموزان در بیرون کلاس درس در لابه لای اظهارنظرها و صحبت ها، شیرین و جذاب از کار درآمده و نشان می دهد این فیلمساز چه نبوغی در پیدا کردن سوژه و بسط تصویری آن دارد.

در جستجویی که داشتم اکثر منابع از فیلم به عنوان مستند نام برده اند.اما به نظر من بیشتر فیلم های کیارستمی را نمی توان در چارچوب داستانی یا مستند محدود کرد.در همین فیلم،ماجرای داخل کلاس کاملاً داستانی است و دارای دیالوگ از پیش نوشته شده و دکوپاژ و بازی بازیگران و غیره.به همین شکل در بیشتر فیلم های کیارستمی که از آنها به عنوان داستانی یاد می شود مستند و زندگی واقعی با داستان درهم آمیخته و بعضی جاها قابل تشخیص نیست.حتی در فیلمی مانند طعم گیلاس در انتها تصاویری مستند از کیارستمی و تیم فیلمسازی می بینیم.

- - - - - - - - - - - - -

* اشاره به صحبت های پدر کارگر و ساده دل یکی از بچه ها که در حین صحبت با کیارستمی متوجه نمایشی بودن داستان فیلم نمی شود و هربار می گوید بچه ی من پسر درسخوانیست و احتمالاً تقصیر آن یکی بوده که جلوی فلانی نشسته بود.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

The Lady From Shanghai

بانویی از شانگهای (1947)

نویسنده و کارگردان: اورسن ولز

مایکل اوهارا(اورسن ولز) دریانورد جوانیست که شیفته ی زنی جذاب و افسونگر به نام السا بنیستر(ریتا هیورث) می شود. السا و همسرش آرتور بنیستر که وکیل مشهور و بدنامیست مایکل را برای یک سفر دریایی استخدام می کنند ..

اورسن ولز با جاه طلبی مخصوصش همه چیز را در دست دارد،حتی روایتگر فیلم هم مایکل اوهاراست و فیلم با نریشن او شروع می شود ادامه پیدا می کند و خاتمه می پذیرد. انصافاً هم که صدایش آهنگ خاصی دارد و این صدا (فارغ از بحث ترجمه)از دلایلیست که باعث می شود به دوبله با دیده منفی نگاه کرد.

خیلی ها فیلم را در ژانر نوار دانسته اند اما به نظر من آن تلخی و سیاهی ژانر نوار را اینجا نمی توان مشاهده کرد یکی از دلایلش هم سفر دریایی و فضای آزاد است که اصلاً به گروه خونی نوار نمی خورد و عاقبت به خیری شخصیت اول فیلم فیلم که خوب از ابتدا هم مشخص است که از مهلکه جان سالم به در برده و دارد داستان را برایمان روایت می کند.اما مولفه های توطئه و بی اعتمادی و به نظر من از همه مهمتر بانوی بلوند و افسونگر را به خوبی می توان مشاهده کرد.

چند صحنه فوق العاده در فیلم می توان مشاهده کرد که خبر از حضور همان اورسن ولز همشهری کین می دهند و البته در نوار دانستن فیلم هم بی تاثیر نیستند.منظورم صحنه هاییست که از سایه به زیبایی تمام استفاده شده و تعدادشان هم کم نیست.نمونه با تاکیدش در ابتدای صحنه دادگاه و در اواخر فیلم جایی که مایکل به هوش می آید و سرگردان در میان سایه ها سعی در بازگشایی توطئه دارد را می توان دید اما سکانس درخشان و شاهکار فیلم جاییست که مایکل و السا در محوطه آکواریوم همدیگر را می بینند.ماهی ها و لاک پشت هایی که در پشت سر مایکل و السا حضور دارند تاثیر عجیب و خاصی در فضای توطئه و بی اعتمادی می گذارند یا جایی که زشت ترین و عجیب ترین ماهی را در اندازه ای بزرگ(البته باز هم در عمق تصویر)می توان مشاهده کرد جاییست که السا از گریزبی(شخصیتی که از آرتور بنیستر هم در فیلم منفور تر به نظر می رسد) صحبت می کند و از همه مهمتر سایه های زیبایی که به وسیله ضد نور قرار دادن چهره ها به دست می آیند.

سکانس پایانی آینه ها را فراموش نکرده ام اما باز هم من سکانس آکواریوم را از آن برتر می دانم.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB