فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

Death and the Maiden

مرگ و دوشیزه (1994)

کارگردان : رومن پولانسکی

پائولینا(سیگورنی ویور)و همسرش مهمان ناخوانده ای به نام دکتر میراندا(بن کینگزلی) دارند،پائولینا مطمئن است که دکتر میراندا در رژیم سابق جزء شکنجه گران او در زندان بوده اما تنها مدرکش صدای دکتر است و قطعه ای از موتزارت به نام مرگ و دوشیزه..

متاسفانه قبل از اینکه فیلم پولانسکی را ببینم ورژن ایرانی اش را با نام "روز بر می آید" به کارگردانی بیژن میرباقری دیده بودم.از طرفی تقریباً تمام داستان به جز چند دقیقه پایانی اش برایم لو رفته بود و جذابیت فیلم به عنوان یک تریلر با شخصیتهای محدود و مکان محدود تا حد زیادی کم شده بود و از طرف دیگر در طول تماشای فیلم مدام ذهنم درگیر مقایسه فیلم میرباقری با فیلم پولانسکی و در حقیقت اقتباس بسیار جالب و وفادارانه فیلم ایرانی بود.

البته فیلم پولانسکی هم اقتباسی از یک نمایشنامه است که در برادوی با کارگردانی مایک نیکولز و بازیگرانی همچون جین هاکمن بر روی صحنه رفته.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

آقای هالو

آقای هالو (1349)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : داریوش مهرجویی

مردی روستایی و ساده(علی نصیریان) برای پیدا کردن همسر مناسب راهی تهران می شود..

فیلمنامه فیلم از نمایشنامه ای به همین نام نوشته علی نصیریان اقتباس شده. آنچه فیلم را قابل تحمل می کند شخصیت آقای هالو و دیالوگهای اوست که با لحن خاص نصیریان در ادای کلمات و جملات به صورت کتابی(که همخوانی با شغل او به عنوان یک کارمند خوشنویس دارد) شیرین و شنیدنیست.البته در ادامه هم این طرز خاص گفتار تازگی خود را از دست می دهد.

فیلم بیشتر به اثری خنثی می ماند،داستانی که چندان تازگی ندارد و خالی از خلاقیت و تاثیرگذاری عمیق است و از سویی دیگر شخصیتهایی که کاملاً قابل پیشبینی هستند(بیشتر به تیپ می مانند تا شخصیت) اما کارگردانی و متن روان در کنار بازیهای قابل قبول باعث می شود فیلم چندان هم توی ذوق نزند.

ارزشگذاری فیلم:

The 400 Blows

400 ضربه (1959)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : فرانسوا تروفو

آنتوان پسربچه ایست که از مدرسه و خانه فرار می کند..

در اوایل فیلم که آنتوان به دستور معلم بیرون می رود تا با آوردن یک دستمال خرابکاری اش بر روی دیوار را پاک کند،از لحظه ای که آنتوان از کلاس بیرون می رود تا زمانی که بر می گردد دوربین بر روی یک دانش آموز ثابت می ماند.دانش آموز مذکور با عجله سعی می کند دیکته ای که معلم می گوید را بنویسد اما قلمش جوهر پس می دهد و مجبور می شود کاغذ را پاره کند و به سراغ برگه سفید دیگری برود؛اینکار همینطور ادامه پیدا می کند و هربار عجله و دستپاچگی پسر برای رسیدن به دیکته معلم بیشتر می شود و هربار هم با جوهری شدن کاغذ مجبور می شود آن را پاره کند تا اینکه در پایان تمام برگهای دفتر تمام می شوند.این سکانس به ظاهر بی اهمیت که فقط زمان بین رفتن و آمدن آنتوان را پر می کند می تواند چکیده داستان آنتوان و سرنوشت تراژیکش باشد.با هر اتفاق و خرابکاری که در ادامه فیلم از آنتوان سر می زند او یک برگ از برگهای سفید کاغذش را کثیف می کند و متاسفانه کسی هم نیست تا بخواهد کمکی به او بکند؛معلم(یا همان جامعه) که بی وقفه دیکته می کند و باقی هم درحال نوشتن مشق خودشانند تا اینکه برگ سفیدی در دفتر باقی نمی ماند..

- روانشناس : تا حالا با یه دختر خوابیدی؟

- آنتوان : نه،ولی بعضی ازدوستام این کار رو کردن.اونا بهم گفتن فاحشه ها رو کجا میشه پیدا کرد،من هم رفتم و سعی کردم یه دختر رو بلند کنم اما اونها سرم جیغ زدن،من هم ترسیدم و فرار کردم..


ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

آبادان

آبادان (1381)

نویسنده و کارگردان : مانی حقیقی

مرجان(فاطمه معتمد آریا) برای پیدا کردن پدر پیرش سراغ همسرش می رود که دو سال است بدون طلاق رسمی جدا از هم زندگی می کنند..

ناامیدکننده بهترین واژه برای توصیف این فیلم مانی حقیقیست.بعضی صحنه ها مخصوصاً جایی که امان و دوستش(شاهرخ فروتنیان) درباره مرجان و آرزو بحث می کنند آنقدر بد اجرا شده که روی اعصاب آدم راه می رود.چند مرتبه هم امان در پایان دیالوگهایش اه(همان شت خارجی) می گوید که ادای این کلمه به شدت تصنعی است.انگار دقیقاً متوجه میشوی که بازیگر حواسش جمع است در این لحظه با عصبانیت بگوید اه،و چه چیزی بدتر از اینکه بازیگر را جدا از نقش و دیالوگش احساس کنی.حرکات سریع دوربین هم گاهی به شدت آزار دهنده و اضافی است به ویژه در صحنه های داخل ماشین.

عنوان بندی ابتدایی فیلم که با تاکسی گرفتن مرجان ادغام شده از معدود صحنه های موفق فیلم است.موسیقی و تدوین این بخش مخاطب را حسابی سرحال می آورد اما متاسفانه این شروع خوب اصلاً ادامه مناسبی ندارد..

ارزشگذاری فیلم:

Black Swan

قوی سیاه (2010)

کارگردان : دارن آرنوفسکی

نینا(ناتالی پورتمن) – رقاص باله - در انتظار به دست آوردن مهمترین نقش زندگی اش در "دریاچه قو"ست.رقاص اول این باله باید ایفاگر هر دو نقش قوی سفید و قوی سیاه باشد،به نظر کارگردان نمایش(وینسنت کسل) قوی سفید کاملاً مناسب نیناست اما خباثت و افسونگری قوی سیاه را وجود نینا کم دارد..

درون مایه فیلم را بسیار دوست دارم،داستان یک بازیگر که برای ایفای یک نقش چنان درگیر آن می شود که با حل شدن در آن،به خود نقش و در نهایت به نیستی می رسد.

آنچه دوست دارم به آن اشاره کنم شباهتهایی جالب بین این فیلم و فیلم قبلی آرنوفسکی یعنی کشتی گیر است.فیلمساز در هر دو اثر به پشت صحنه دو حرفه که تلفیقی از ورزش و هنر هستند نزدیکی می شود.(رقص باله در وهله اول شاید فقط هنر به نظر برسد اما بدون آمادگی جسمانی خاص محال است و کشتی کج هم که بخش مهمی از آن هنر نمایشی بودن است.)در هر دو فیلم با نکات جالبی که همیشه برایمان سوال بوده آشنا می شویم مانند آن تیغی که کشتی گیر برای زخمی کردن پنهان کرده و یا اینکه چطور رقاصان باله برای انگشتان پا حرکت می کنند.در هر دو،قهرمان فیلم در پایان به نوعی فدای هنر خویش می شوند و می میرند.در واقع هر دوی آنها وجود خویش را در هنرشان با ارزش می دانند و زندگی را فقط هنگامی که بر روی صحنه نمایش هستند می پسندند و در نهایت با گذاشتن تمام وجودشان بر روی صحنه،در محبوب خود به نیستی می رسند و شاید هم به جاودانگی همچون هنرشان می رسند.

آنچه که به نظرم می تواند نقص فیلم باشد صحنه هاییست که فیلم به سینمای وحشت نزدیک می شود،بحث حل شدن تدریجی در نقش پلید قوی سیاه باعث توهماتی می شود که قبل از مشخص شدن علت و ماهیت این توهمات،یادآور فیلمهای ترسناک است.

ارزشگذاری فیلم: 

لینک فیلم در IMDB

گوزنها

گوزنها (1353)

نویسنده و کارگردان : مسعود کیمیایی

قدرت(فرامرز قریبیان) زخمی و تیر خورده پس از سرقت از بانک به سراغ دوست قدیمی اش سید(بهروز وثوقی) می رود..

گوزنها فیلم محبوب بسیاری از فیلم دوستان ایرانی بوده و هست و همین یکی دو سال پیش در یک نظرخواهی گسترده از نویسندگان و منتقدان سینمایی عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران را از آن خود کرد،هرچند خیلیها به این انتخاب روی خوش نشان ندادند.(نتایج و اسامی رای دهندگان را اینجا می توانید ببینید)

آنچه که باعث محبوبیت عظیم این فیلم شده در وهله اول مربوط به شخصیت ماندگار سید و بازی فراموش نشدنی بهروز در نقش یک معتاد است و در مرتبه بعد دیالوگهای کیمیایی – که بر خلاف این سالها - در آن فیلم به خوبی با شخصیتها جور است و به دل می نشیند.

اما ایرادات هم کم نیستند،به اولین صحنه فیلم توجه کنید؛قدرت از ماشین پیاده می شود و خطاب به باقی افراد که در ماشین نشسته اند می گوید : این آخرین باری بود که باهاتون اومدم دزدی،دیگه دور منو خط بکشین،سهمتون رو هم می فرستم. افراد داخل ماشین هم عین ماست چیزی نمی گویند و می روند.همین صحنه چند ثانیه ای به خوبی نشان می دهد در پاره ای از مواقع کمیایی به شدت ساده انگار و کج سلیقه است.فکر نمی کنم با وجود این همه فیلمهایی که روابط بین گروه های گنگستری و سارقین بانک را به خوبی نشان می دهد احتیاج باشد راجع به تصنعی و غیرواقعی بودن و از همه بدتر توی ذوق زدن این صحنه صحبت کنیم.

حالا از اول فیلم برویم به آخرین سکانس فیلم؛اصلاً چه شد که محل اختفای قدرت ناگهان مشخص شد و پلیسها ریختند آنجا.کوچکترین نشانه ای در این مورد در فیلم وجود ندارد،درست است که نسخه اولیه فیلم در همان زمان توقیف شده بود اما کیمیایی نباید فکری به روند صحیح اتفاقات نسخه اصلاح شده اش می کرد؟چه معلوم نسخه اصلی هم در این موارد جواب روشنی به سوالات بدهد.

اما اینها زیاد در ذهن باقی نمی مانند،آنچه که فراموش نشدنی نیست سکانس زیبا و دلنشین می گساری دو رفیق قدیمی است یا می توان به صجنه التماس سید به اصغر برای گرفتن مواد اشاره کرد.انرژی و توانی که بهروز وثوقی در اجرای بدون وقفه این سکانس صرف می کند از حد معمول و عادی بسیار فراتر است،اوج و فرودهایی که در دیالوگها و خواهش و تمناهایش دارد مانند یک موسیقی بر روی این سکانس فرو می نشیند.در همین سکانس واکنشها و رفلکسهای بازیگر نقش اصغر(با اینکه یک تیپ ساده و تکراری نشان می دهد) بسیار خوب و سنجیده است و اینها نشان می دهد که کیمیایی در هدایت نقشهای فرعی این فیلم هم موفق عمل کرده.

- به قرآن دیگه واسم جون نمونده،نیگا دستم به مغزم نمیرسه؛اصغر آقا، فاطی بیرونه،اگه دست خالی برم اگه خمار برم امیدشو ازم میبره

ارزشگذاری فیلم:                    

Knife in the Water

چاقو در آب (1962)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : رومن پولانسکی

زن و مردی در حال رانندگی به سوی قایق تفریحیشان هستند که مرد جوانی با آمدن وسط جاده آنها را متوقف می کند،مرد جوان همراه سفر دریایی یک روزه آنها می شود..

فیلمی تنها با سه شخصیت آن هم وقتی تمامی صحنه های آن بر روی یک قایق کوچک است(به اضافه چند صحنه در ماشین) احتیاج به داستان جذابتر و درامی قویتر دارد.فیلم به اواخر خود نزدیک می شود بدون اینکه بتواند یا سعی کند مخاطب را حداقل به یکی از شخصیتها نزدیک کند،در واقع شخصیتی برای همذات پنداری در این فیلم(حداقل برای من) وجود نداشت.


- پولانسکی ابتدا قصد داشت شخصیت مرد جوان را خودش بازی کند اما از سوی تهیه کنندگان چهره اش به اندازه کافی برای این کاراکتر جذاب تشخیص داده نشد؛با این حال صدای مرد جوان متعلق به پولانسکیست که بعداً دوبله شده.

- یکی از دوربینها هنگام فیلمبرداری به داخل آب پرت می افتد و دیگر پیدا نمی شود؛علت اصلی هم پولانسکی بوده که در یک برداشت طولانی مدام از فیلمبردار سوال می کرده همه چیز خوب پیش می رود یا نه و در نهایت با به هم ریختن اعصاب فیلمبردار باعث این اتفاق می شود.

- این نخستین فیلم بلند پولانسکی و تنها فیلم اوست که در زادگاهش لهستان ساخته شده.

ارزشگذاری فیلم:                 

لینک فیلم در IMDB

جدایی نادر از سیمین

جدایی نادر از سیمین (1389)

نویسنده و کارگردان : اصغر فرهادی

نادر(پیمان معادی) که همسرش سیمین(لیلا حاتمی) از دادگاه تقاضای طلاق کرده برای نگهداری از پدر پیرش زنی به نام راضیه(ساره بیات) را به خانه می آورد..

اصغر فرهادی با فیلمها و سینمایش نقطه عطف دیگری برای سینمای ایران رقم زده،آنقدر برای این دو فیلم آخر فرهادی مطلب و نقد نوشته شده که فکر می کنم جدایی نادر از سیمین و درباره الی رکورددار تعداد نقدهای نوشته شده برای یک فیلم در ایران باشند.

فرهادی استاد فیلمنامه نویسی است و اگر هم برای کس دیگری بخواهد بنویسد فضای کار را چنان مناسب با خواست کارگردان  و فضای فیلمهای او می سازد که به عنوان مثال باور نمی کنی فیلمنامه ای چون ارتفاع پست را خود حاتمی کیا ننوشته باشد.

فیلم را تا حد بسیار زیادی دوست داشتم اما چند سوال:

1- چه اصرارییست که در فیلم تاکید شود ترمه(دختر نادر و سیمین) یازده سال دارد؟ آیا یازده سالگی با چهره،رفتار،لحن گفتار و درک بالایی که از او شاهدیم همخوانی دارد؟ اصلاً اگر سن او گفته نمی شد چه ایرادی داشت؟

2 – سرنوشت آن پولی که به گمان نادر دزدیده شده بود چه شد؟ اگر جوابتان این است که در ابتدای فیلم سیمین به کارگر داد باید بگویم نادر که آن همه از مقدار صحیح پول مطمئن بوده حتماً به تازگی و بعد از رفتن سیمین از خانه آن پول را شمرده و گرنه این همه یقین پیدا نمی کرد کار راضیه باشد.

3 – راضیه که با شکایت نادر قرار بود بازداشت شود چطور از آنجا بیرون آمد؟،به گفته خود آنها تهیه سند برای او و شوهر بدهکارش غیرممکن بود و نادر هم که قرار نبود(و منطقی هم نیست) که تا شکایت آنها سرجایش است از شکایت خودش صرف نظر کند.اگر هم صرف نظر کرده باشد چیز کم اهمیتی نیست که فیلم از آن بگذرد همانطور که مشاهده کردیم نادر از قاضی درخواست کرد از تنبیهی که برای همسر راضیه یعنی حجت(شهاب حسینی) در نظر گرفته بگذرد.

حتی اگر این سوالهایی که طرح کردم بجا و بدون پاسخ باشند آنقدر جدایی نادر از سیمین خوب و دلنشین است که در اولین فرصت دوست دارم دوباره ببینمش؛با این وجود به شخصه برای من در میان فیلمهای فرهادی،هنوز چهارشنبه سوری بهترین است..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

I Love You Phillip Morris

عاشقتم فیلیپ موریس (2009)

کارگردان : گلن فیکارا ،جان رکوا

استیون راسل(جیم کری) پس از یک تصادف تصمیم می گیرد در زندگی درستکار باشد،پس به همسرش می گوید که او یک همجنسباز است و خانواده اش را رها می کند؛او سرانجام عاشق مردی به نام فیلیپ موریس(ایوان مک گرگور) می شود..

فیلم رو اصلاً دوست نداشتم و خیلی جاها حالم از قصه و داستان و همه چی به هم خورد،غیر از بحث های مربوط به جا افتادن یک مسئله و فرهنگ،واقعاً حس می کنم داستان فیلم هم آبکی جلو میره.مثلاً اینکه چطور یهو فیلیپ موریس هم عاشق استیون میشه و یا اصلاً اون داستان مادر استیون که باهاش قصه شروع شد چقدر زود فراموش میشه.

جالب اینه که فیلم بر اساس زندگی واقعی شخصی به نام استیون راسل ساخته شده و فیلیپ موریس واقعی هم در آخرین صحنه دادگاه فیلم کنار جیم کری قابل مشاهدست..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

The Town

شهر (2010)

کارگردان : بن افلک

داگ(بن افلک) و دوستانش متخصص در سرقت از بانک هستند،آنها متعلق به محله ای در بوستون می باشند که سرقت از بانک به نوعی حرفه اصلی آنها محسوب می شود..

گاهی انتظار بالایی از یک فیلم داریم اما با تماشایش توی ذوقمان می خورد،گاهی هم مثل اینجا با اینکه تعریف فیلم را شنیده ایم باز هم از بن افلک انتظار چندان زیادی نداریم اما با یکی از بهترین اکشن های چند سال اخیر رویرو می شویم.داستانی که سریع شما را همراه می کند و پرت می شوید داخل اجرای نقشه سرقت از بانک؛شخصیتهایی که کم کم به خوبی برایمان آشنا و قابل درک می شوند و گره هایی که شما را شدیداً نگران و علاقمند پایان داستان می کنند.به اینها اضافه کنید ریتم مناسب و اکشن جذابی که حتی در اوج صحنه های تعقیب و گریزش هم نشانی از ساده انگاری ندارد.صحنه های تعقیب و گریز در فیلمهای گنگستری می تواند یک مولفه مهم محسوب شود و از حیث قدرت اجرای این صحنه ها،به نظرم فیلم "شهر" در کنار فیلم "رونین" قرار می گیرد.

قهرمان فیلم هرت لاکر را یادتان هست؟همان آدم کله خرابی که از مرگ وحشت نداشت.جرمی رنر که ایفاگر آن نقش بود اینجا هم نقش یک سارق کله خراب را دارد که اصلاً دوست ندارد دوباره کارش به زندان کشیده شود و شاید به همین دلیل از کشته شدن هراسی ندارد.جرمی رنر به زیبایی از پس باورپذیر کردن این شخصیت بر می آید و می توان در چهره و حرکاتش آن بی خیالی و تک رویی را به خوبی حس کرد؛او برای این نقش نامزد اسکار هم شد.


فیلم پایانی نسبتاً خوش و باب میل مخاطب دارد،بر خلاف داستانی که فیلم از روی آن اقتباس شده و در پایان آن داگ از گلفروش تیر می خورد و در آغوش دختر محبوبش(همان مدیر بانک) می میرد؛البته ابتدا همین پایان فیلمبرداری شده بود اما متاسفانه تهیه کنندگان فیلم آن پایان خوب و تراژیک را پسند نمی کنند و پایان خوشی برای فیلم سفارش می دهند که با فضا و ساختار کلی آن چندان همخوانی و هماهنگی ندارد.

یک سوال:داگ که می خواست از گروه جدا شود و با تهدید به مرگ از سوی گلفروش برگشت،نمی توانست مانند اواخر فیلم که گلفروش و محافظش را به راحتی کشت آنها را همان موقع قبل از سرقت پایانی بکشد..؟


راستی سیدنی لومت هم رفت،خالق آن بعد از ظهر سگی و ..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB