فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

Alice Doesn't Live Here Anymore

آلیس دیگر اینجا زندگی نمی کند (1974)

کارگردان : مارتین اسکورسیزی

آلیس(الن برستین) که به تازگی بیوه شده،تصمیم می گیرد با پسرش به شهر دیگری برود و خواننده شود..

فیلم با سکانس فوق العاده ای شروع می شود،آلیس را در کودکی در جاده ای منتهی به مزرعه و خانه می بینیم،نحوه ساخت این سکانس آشکارا ادی دین و تجلیلیست از فیلم موزیکال و کلاسیک جادوگر شهر از.در واقع اینجا آلیس مانند دخترک آن فیلم(که هر دوی آنها هم عاشق آواز خواندن هستند و با سگ کوچکشان درد دل می کنند) به شهری رویایی فکر می کند که دیگر مشکلات زندگی آنجا وجود نداشته باشند.صحنه ای که تصویر سایه های والدین آلیس را پشت پنجره می بینیم در حالی که پشت میز نشسته اند و چای می نوشند به طرز غریبی،دیدنی و ماندگار از کار در آمده.

پس از آن آلیس مادر را می بینیم که دچار روزمرگی زندگی و شوهری نامهربان و خشن شده و دیگر مجالی نیست تا به رویای کودکی اش که همان خوانندگی باشد فکر کند.درست جایی که آلیس آرزو می کند با هیچ مردی آشنا نشده بود خبر می رسد که شوهرش مرده و از این لحظه به بعد فیلم تبدیل به یک اثر جاده ای می شود.آلیس به همراه فرزند عجیب و غریبش به جستجوی آنچه که آرزویش بوده یا حداقل سهمش از زندگی و شاید سهمش از یک مرد خوب به این سو و آن سو می رود..

غافلگیری خوب : استفاده از شوک و غافلگیری می تواند به جذابیت هر فیلمی و درگیر شدن بیشتر مخاطب کمک کند،یک نمونه خوب آن را می توان در این فیلم و تغییر رفتار ناگهانی بن با بازی خوب و ماندگار هاروی کیتل مشاهده کرد؛آن مرد مهربان و عاشق پیشه که مخاطب هم به آینده مشترک آلیس و او خوشبین شده بود در سکانسی که همسرش به دیدن آلیس می رود تبدیل به یک روانی خطرناک می شود.او به نماد عقربی که از گردنش آویزان کرده اشاره می کند و می گوید او مانند عقربیست که تا زمانی که کاری به کارش نداشته باشی بی آزار است.این تغییر رفتار بدون مقدمه و ناگهانی هم نیست،اگر آلیس و مخاطب خوشبین کمی دقت کنند می توانند تصویر آن عقرب را در همان اولین سکانس آشنایی بن مشاهده کنند(تصویر زیر) یک نکته ریز دیگه هم در تصویر زیر و گفتگوی بین این دو قابل مشاهدست،آلیس در بین تمامی مواردی که بن اشاره می کند تنها می پرسد چطور خرج زندگی ات را در می آوری؟این سوال تطابق دارد با خواست و آرزوی آلیس در جستجوی مردی که توانایی تامین زندگی او و پسرش را داشته باشد..

بن: بعضی وقتا فکر می کنم یه خلاصه ای از زندگیم رو تو یک صفحه لیست کنم،مثلاً سنم،کجا مدرسه می رفتم،رنگ مورد علاقم،خجالت آورترین لحظه زندگیم،اینکه برای گذران زندگی چکار می کنم.. و باقی مسائل مشابه.

آلیس: خوب،برای گذران زندگیت چکار می کنی؟


ارزش گذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Righteous Kill

قتل شرافتمندانه (2008)

کارگردان : جان آونت

تورک(رابرت دنیرو) و روستر(آل پاچینو) دو پلیس و همکار قدیمی هستند..

تنها چیزی که ممکن است باعث ماندگاری فیلم شود سومین همکاری دو غول بزرگ دنیای بازیگریست.البته دو فیلم قبلی را از نظر کیفیت و ارزش سینمایی نمی توان با این فیلم مقایسه کرد اما در اولی که قسمت دوم پدرخوانده بود دنیرو و پاچینو هر دو نقش گانگستر را بر عهده داشتند در فیلم دوم یعنی مخمصه مایکل مان،یکی پلیس بود و دیگری گنگستر و اینجا هر دو پلیس هستند.(چرخش روزگارست دیگر)

برگ برنده ای که فیلمنامه برای خود در نظر گرفته برهم زدن تمام معادلاتیست که خود فیلمنامه در ذهن مخاطب ایجاد کرده؛در ابتدای فیلم می بینیم که رابرت دنیرو رو به دوربین به 14 قتلی که در لباس پلیس انجام داده اعتراف می کند اما در اواخر فیلم می بینیم این پاچینو بوده که قتلها را مرتکب شده اما دنیرو را روبروی دوربین مجبور کرده تا یادداشتهای خود پاچینو را بخواند.حالا منظور او از این کار چه بوده اصلاً فیلمنامه به آن توجهی نمی کند و فقط میخواسته تماشاگر را غافلگیر کند،در صورتی که این غافلگیری اصلاً ارزش ندارد(با توجه به بی اهمیت بودن همان اعتراف) از طرفی اگر دوباره و با آگاهی از اینکه اینها خاطرات روستر هستند نه خاطرات تورک،این اتفاقات را مرور کنیم منوجه یک سری گاف می شویم،مثلاً آن کشیش که به قتل رسید طبق تحقیق مشخص شده بود تورک در کودکی پیش او می رفته اما حالا چرا پاچینو ار او انتقام می گیرد مشخص نیست(بر فرض هم که روستر از ماجرای بین تورک و کشیش مطلع می بوده باید در فیلم به آن اشاره ای می شد) و از همه اینها مهمتر وقتی یادداشتها را از زبان تورک(دنیرو) می شنویم و با جزئیات شاهد هستیم که او آنها را انجام می دهد اما در پایان متوجه می شویم که او اصلاً سرصحنه هم حاضر نبوده و آنها را از روی یادداشتهای روستر می خواند،جریان بیشتر به یک جور سرکاری شبیه است تا ترفند فیلمنامه نویسی..

ارزش گذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

سن پطرزبورگ

سن پطرزبورگ (1388)

کارگردان : بهروز افخمی

کریم(محسن طنابنده) به تازگی از زندان آزاد شده،او و فرشاد(پیمان قاسم خانی) سرنخی از گنج تزار روسیه در تهران پیدا می کنند..

تنها ارزش و اعتبار سن پطرزبورگ در مقایسه آن با دیگر رقیبان کمدی اش طی چند سال گذشته به دست می آید و گرنه به خودی خود فیلمی متوسط رو به پایین است که مسلماً طی مرور زمان به راحتی فراموش می شود.

قاسم خانی نقش یک جوان بی خیال و زبان باز را به خوبی ایفا کرده و آن لبخند شیطنت آمیز در حالی که آدامس می جود تاثیر زیادی در موفقیت این شخصیت دارد.در مقابل نمی دانم دکتر امید روحانی در چنین فیلمی به دنبال چیست؟آیا صرف بازی در یک فیلم سینمایی آنقدر ارزش دارد که یک منتقد برجسته در نقش یک شخصیت خنثی حضور پیدا کند و این نکته هم مشخص است که اصلاً دکتر روحانی فاقد بیان مناسب برای دیالوگ گفتن است.

می گویند برادران قاسم خانی فیلمنامه هایشان عالیست اما من چنین اعتقادی ندارم،یه غیر از یک شخصیت بامزه و نو  و چند شوخی و طنز موقعیت جذاب، فیلمنامه حرف دیگری برای گفتن ندارد.آن همه صحبت از رمز و راز گنج تزار می شود اما در پایان مشخص می شود گنج در تهران نیست،مشخص نیست به چه علت پیرمردی که در تصادف کشته شد آن آدرس را به کریم داد.یا توجه کنید به آن تونل زیرزمینی که کریم با کلی مقدمه وارد آن می شود و بدون هیچ نکته مهمی از آن طرف خارج می شود،بود و نبود آن تونل چه تاثیری در ماجرا داشت را فقط فیلمساز می داند.همینطور وقتی نامزد فرشاد می گوید یه شماره ناشناس تو موبایلت منو اذیت می کنه این مسئله هم در فیلمنامه بی خود مطرح می شود و بدون استفاده هم رها می شود.شوخی های مربوط به تلفظ صحیح و غلط کلمات و پیرو آن فلاش بک به زندان هم بعد از یکی دو بار که به کار می رود لوث می شود.امین حیایی هم که معلوم نبود چه تاثیری در این میان داشت شاید آمده بود تا آن لبخند پایانی را بزند و طرفدارانش را در انتظار قسمت دوم سن پطرزبورگ نگه دارد..

ارزش گذاری فیلم:

The Killer Inside Me

قاتل درون من (2010)

کارگردان : مایکل وینترباتم

لو فورد(کیسی افلک) پلیس جوانیست که در شهری کوچک زندگی می کند،به او یک ماموریت ساده داده می شود تا یک زن بدکاره را با تهدید از شهر بیرون کند..

سوء استفاده از شخصیت پردازی: لو فورد پلیس جوان شهر شخصیت محوری داستان فیلم است،در تمام فیلم مخاطب به همراه لو جلو می رود و در آغاز و به ویژه به خاطر شنیدن صدای لو برای فیلم و مرور کوتاهی از گذشته اش کاملاً احساس همذات پنداری و همراهی فکری و روحی با شخصیت لو در مخاطب پدید می آید اما ناگهان با قتل(البته قتل نیمه کاره) و ضرب و شتم وحشیانه ای که از لو سر می زند(آن هم در مقابل زنی ضعیف و بی پناه)مخاطب دچار شوک بزرگی می شود.در حقیقت فیلم ابتدا آرام آرام اعتماد مخاطب را جلب می کند و ناگهان دستش را رو می کند.

خشونت عنصر مهم فیلم است،قاتلی روانی که با بیدار شدن خاطرات کودکی اش به راحتی اطرافیانش را قربانی می کند.ضد قهرمانی عجیب که هیچکس برایش اهمیت ندارد،خوب نقشه می کشد و به خوبی هم می کشد.

می توانیم فیلم را به راحتی پس بزنیم و یا دوستش داشته باشیم،بخش زیادی از این دافعه یا جاذبه به خاطر درک یک قاتل روانی با خشونتی عجیب است اما به هر حال چند نکته مثبت و منفی را نمی توان از نظر دور داشت.اینکه چطور هردو زنی که لو با آنها رابطه دارد-چه زن بدکاره(با بازی جسیکا آلبا) و چه نامزدش- به مانند مادر لو از رفتارهای سادیسمی او استقبال می کنند عجیب است.صحنه ای که لو صورت زن را خورد و خمیر می کند صحنه ای به غایت تاثیرگذار است(خوب و بدش را کار ندارم،فقط می گویم تاثیرگذار) اما این صحنه با اغراقی که در دفرمه شدن مصنوعی صورت زن مشاهده می کنیم ارزش و اهمیتش را تا حد زیادی از دست می دهد.مشابه چنین صحنه ای را در فیلم بازگشت ناپذیر دیده بودیم،البته آنجا حاصل کار بسیار دیدنی تر و باورپذیرتر از نمونه اش در این فیلم بود.

ارزش گذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

اسرار گنج دره جنی

اسرار گنج دره جنی (1351)

نوشته،تهیه،کارگردانی،تصویر و برش و پیوند از ابراهیم گلستان

کشاورزی تنگدست(پرویز صیاد) به هنگام شخم زدن زمین گنجی بسیار بزرگ پیدا می کند،او هر روز مقداری از گنج را برای فروش به شهر می برد..

این اولین فیلمی بود که از ابراهیم گلستان دیدم و دیگر تمایل زیادی برای دیدن باقی آثارش ندارم؛البته به غیر از خشت و آینه که سالهاست مجله فیلم دو صفحه ثابت و دوست داشتنی به همین نام دارد.

شروع فیلم با نریشنی آغاز می شود که شما را به یاد توصیفات ابتدایی بعضی رمانها و داستانها می اندازد و حدس می زنم این گفتار مربوط به سرآغاز کتاب منبع اقتباس فیلم بوده و ابراهیم گلستان حیفش آمده که از نثر ادبی که برایش زحمت زیادی کشیده بگذرد.

فیلم برای به تصویر کشیدن یک داستان متوسط با تم آشکار و برجسته اجتماعی-اخلاقی زمانی بیشتر از حد نیاز را به خود اختصاص داده در واقع بضاعت درام و تصویر فیلم هم در حد و اندازه های این زمان نیست.به عنوان مثال بخشی که وسایل گرانقیمت به خانه آورده می شود می توانست خیلی کوتاهتر باشد.

از معدود بخشهایی که فارغ از داستان فیلم خوب و دیدنی(و البته شنیدنی) از کار درآمده اند می توان به تصویر آن بنای عجیب و سخنرانی طولانی مرد جوان در تحلیل آن بنا به هنگام مراسم عروسی اشاره کرد.

ارزش گذاری فیلم:

Belle de Jour

زیبای روز (1967)

عنوان انگلیسی : Beauty of the Day

نویسنده(مشترک) و کارگردان : لوییس بونوئل

بر اساس رمانی از جوزف کسل

سورین(کاترین دونو) زنی بسیار زیباست که زندگی زناشویی سردی دارد،او تصمیم می گیرد وارد یک فاحشه خانه شود..

فیلم با رویا شروع می شود و با رویا هم پایان می یابد.در رویای آغازین فیلم سورین توسط شوهرش به منطقه ای خلوت برده می شود و شوهر سورین پس از شلاق زدن،او را در اختیار درشکه چی ها قرار می دهد.فیلم گذشته درستی از هیچ یک از شخصیتها در اختیارمان قرار نمی دهد اما هیچ اشاره و دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم در ابتدای داستان هم  سورین به شوهرش خیانت کرده پس عذاب وجدانی که به خاطر آن سورین این رویای وحشتناک را دیده چه می تواند باشد.دو سکانس وجود دارد که در رویاهای سورین شاهد اذیت و آزار او توسط شوهرش و همراهانش هستیم.ناراحتی و بی قراری ای که سورین(با بازی درخشان کاترین دونو) زیر این شکنجه ها نشان می دهد انگار نشانی از یک عذاب خودخواسته دارند.شاید سورین در جستجوی به حقیقت پیوستن این رویاها به آن کارها دست زده است.به هر حال به نظر می رسد هیچ قطعیتی در کار نیست و هرگونه برداشتی در این زمینه می توان داشت..

شخصیت آن قاتلی که عاشق سورین می شود بسیار خوب و تاثیرگذار از کار در آمده؛قوی،خطرناک،دیوانه و عاشق.اصلاً شاید ناخودآگاه سورین در جستجوی چنین چیزی به آن خانه رفته باشد.یک عاشق دیوانه خطرناک که قدرت آزارش بیشتر از آن شوهر مهربان و محترم باشد..


عنوان فرانسوی Belle De Jour به معنای نوعی گلی زیباست که در روز باز می شود و البته در فیلم هم صاحب آن خانه به دلیل آنکه فقط روزها سورین به آنجا می رود این اسم را برایش انتخاب می کند.

ارزش گذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

District 9

منطقه 9 (2009)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : نیل بلوکمپ

سفینه ای فضایی در آسمان شهر ژوهانسبورگ به طور ثابت می ایستد،پس از مدتی انسانها به سراغ سفینه می روند و موجوداتی عجیب و البته گرسنه و بی رمق پیدا می کنند که به حومه شهر ژوهانسبورگ منتقل می شوند پس از مدتی با به وجود آمدن یک سری مشکلات گروهی به سرپرستی ویکوس فن دمر ماموریت پیدا می کنند تا موجودات بیگانه را به نقطه ای دورتر منتقل کنند اما در این میان ویکوس با یک مشکل عجیب مواجه می شود و کم کم شبیه موجودات بیگانه می شود..

فیلم را تا پایان و با علاقه (و البته کمی هم هیجان) نگاه کردم؛از آن فیلمهایی که باید دم دستت کمی پاپ کورن(یا همان تخمه خودمان) هم باشد و البته این به معنای بی ارزش بودن فیلم نیست.مسلماً فیلم لایه هایی عمیق در ورای خود ندارد اما می توان از فیلمنامه خوب و درگیرکننده آن لذت برد.شاید در اولین مرتبه که موجودات بیگانه را از نمایی نزدیک می بینیم کمی توی ذوقمان بخورد چون بیشتر به جای اینکه شبیه "ای تی" باشند شبیه سوسکهای آشپرخانه اند اما مهم نیست کم کم این مسئله هم جا می افتد.

از معدود اشکالات فیلم می توان به بخش مهمی اشاره کرد که ویکوس برای صحبت کردن با بیگانه ها به کلبه هایشان می رود،اینکه ویکوس با آن همه تجربه تحقیقاتی در مورد این موجودات بدون هیچگونه لباس محافظ و با کت و شلوار محل کارش وارد محل زنگیشان می شود اصلاً قابل قبول نیست و همین نکته کوچک(که به راحتی هم قابل رفع بود)ممکن است ذهن مخاطب را درگیر کند و اجازه ندهد با پذیرش کامل تبعات ناشی از آن،داستان فیلم را به خوبی دنبال کند.

با پایانی که در فیلم شاهد هستیم مطمئناً دنباله یا دنباله هایی هم خواهد داشت باید منتظر بمانیم ببینیم آنها هم می توانند موفقیتی در اندازه های این فیلم(نامزد اسکار بهترین فیلم،فیلمنامه،تدوین و جلوه های ویژه) کسب کنند..


ارزش گذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

هفت دقیقه تا پاییز

هفت دقیقه تا پاییز (1388)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : علیرضا امینی

همیشه وقتی میخوام پست بذارم برای نوشتن یک خط از داستان فیلم اسم شخصیتها رو لازم دارم،اگه فیلم خارجی باشه خوب سایت IMDB اسم شخصیتها رو جلوی اسم بازیگران نوشته اما سایتهای داخلی قصه شون فرق داره،اینجا سایت سوره سینما همچین ادعایی داره که بانک جامع اطلاعات سینماییه.خوب ادعا که کاری نداره اما برای نمونه اگه به صفحه اطلاعات همین فیلم هفت دقیقه تا پاییز مراجعه کنید(اینجا) احتمالاً شاخ در میارید چون متوجه میشید محسن طنابنده و حامد بهداد و هدیه تهرانی و خاطره اسدی در فیلم بازی نکردن بلکه نیما شاهرخ شاهی و مهراوه شریفی نیا و چند نفر دیگه تو فیلم بودن.. باعث تاسفه که هیچ نظارتی برای صحت اطلاعات اینگونه سایتها و هیچ تلاشی برای پیشرفت سطح انجام نمیشه،مشخصه دیگه دولتیه..

البته شاید اینجا تهیه کننده فیلم هم مقصر باشه،فیلمی که براش مراسم فرش قرمز پهن شد -که اون هم پر از حرف و حدیث بود مثلاً هدیه تهرانی که شاید بزرگترین ستاره فیلم باشه در مراسم حاضر نشد و گفت چنین قراری با سازندگان فیلم نداشته که خوب احتمالاً هم حق با اون بوده- در مقابل حتی تلاش نشده نام و اطلاعات فیلم در سایت IMDB ثبت بشه.

علیرضا امینی کارگردان خوبیه اما فیلمهاش اون جوهره تاثیرگذاری و ماندگاری رو ندارن شاید هم هنوز فیلم اصلیش رو نساخته،در مورد سکانس آغازین که محسن طنابنده از طناب آویزونه و شیشه هارو میشوره دو نکته به ذهنم میرسه اولی که مثبته مربوط به طبقه ایه که یک نفر در حال استعمال مواد مخدره،در نمایی که مرد رو از پشت شیشه می بینیم طنابنده انگار میخواد با فشار آب شیشه و البته پلیدیها رو پاک کنه این نما خوب و دیدنی از کار در اومده اما اون طبقه ای که زنهای محجبه نشستن موقع دیدن طنابنده پشت پنجره طوری چادرهاشون رو می کشن رو سرشون که انگار یک نفر از طالبان به سراغ زنان بی حجاب افغانی رفته،این صحنه خیلی غیر طبیعی و گل درشت اجرا شده..

- بیا،مغازه دار ما رو دودر می کنه،تو ما رو دودر میکنی،میترا ما رو دودر می کنه..


ارزش گذاری فیلم:

City of Women

شهر زنان (1980)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : فدریکو فلینی

اسناپوراز (مارچلو ماسترویانی) مردی میانسال است که در واگن قطار به زنی جذاب چشم دوخته،با پیاده شدن زن اسناپوراز هم برای لحظاتی پیاده می شود اما از قطار جا می ماند و به ناچار به دنبال زن وارد مکانی عجیب می شود..

با فیلمهایی که در پایان آن متوجه می شویم قهرمان داستان خواب بوده و رویا میدیده رابطه خوبی ندارم(مانند وکیل مدافع شیطان هر چند آنجا کیانو ریوز خواب نمی بیند اما تمامی آن اتفاقات را فقط تصور می کند..) شاید یکی از ساده انگارانه ترین ترفندها برای سروهم کردن یک داستان شلوغ و پر از گره همین باشد که بگوییم خوب قهرمان داستان خواب بوده و حالا هم که بیدار شده پس شما مخاطب محترم نگران چیزی نباشید اتفاقی نیفتاده فقط قهرمان داستان ما کمی متنبه شده.

از اینها که بگذریم باورش برایم سخت است که همان کارگردانی که فیلم جاده را ساخته اینجا از مدیوم سینما فقط برای بیان یک سری تئوریهای روانشناسانه در باب جنسیت و فمینیسم و غیره استفاده کند.ممکن است عده ای عقیده داشته باشند فلینی با بردن مخاطب به درون دنیای خیالات و افکار اسناپورزا به یک کالبدشکافی روحی آن هم از نوع جنسی دست زده و فیلم را ستایش کنند اما باید بگویم این فیلم مورد علاقه من نیست و نمونه اش آن صحنه نمادین(یا هر صفت دیگری که شما برایش انتخاب می کنید) که در آن یک جاروبرقی انسانی!! سکه را به سمت خودش می کشید به نظرم افتضاح بود..

ارزش گذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

The Princess and the Frog

شاهزاده و قورباغه (2009)

نویسنده و کارگردان : ران کلمنت و جان ماسکر ؛ محصولی از والت دیسنی

داستانی ساده و کودکانه با مولفه های افسانه های شیرینی که در کودکی دوستشان داشتیم و در آنها همیشه بعد از برطرف شدن شرارت نیروهای جادویی و شیطانی، قهرمان های قصه تا پایان عمر در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند.

این بار هم یکی از همان داستانهای آشنا را والت دیسنی با ریتمی مناسب و شخصیتهایی جذاب و بانمک برایمان روایت می کند و البته با در هم آمیختن آن با ترانه هایی دلنشین و حرفه ای حسابی حالمان را جا می آورد.فیلم به غیر از نامزدی اسکار برای بهترین فیلم انیمیشن،ترانه هایش هم غوغا می کنند :دو نامزدی اسکار بهترین ترانه و نامزدی جایزه گرمی.

- قورباغه(شاهزاده ناوین): تو باید منو ببوسی،ببین علاوه بر خوشتیپی من از خانواده خیلی پولداریم..


ارزش گذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB