فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

خانه دوست کجاست؟

راجع به این فیلم قبلا یه مطلب  میثم نوشته که البته من به اون اندازه فیلم رو دوست ندارم..

من فقط چند اظهار نظر درباره  عباس کیارستمی از سایت IMDB  نقل میکنم: 

- ژان لوک گدار گفته فیلم(سینما) با گریفیس ( D.W.Grifith )شروع میشه و با کیارستمی پایان پیدا میکنه. 

- مارتین اسکورسیزی هم جایی گفته کیارستمی بالاترین سطح هنر سینما رو دوباره به نمایش گذاشت. 

جالب اینکه کیارستمی در پاسخ به اینگونه تعاریف گفته بوده این صحبت ها شاید بعد از مرگم بیشتر به کار بیاد. 

چند نقل قول از کیارستمی :

"در این سبک از سینما که با بازیگر یا به عبارتی نابازیگر کار میکنی اگر همونطور که شما اونها رو کارگردانی و هدایت میکنی اجازه بدی اونها هم تو رو هدایت کنن اون موقع است که نتیجه نهایی زیبا و دلنشین خواهد بود."

"من یه فیلمنامه کامل برای فیلمم ندارم.من یه طرح کلی و یه کاراکتر در در ذهنم دارم و متنی نمی نویسم تا زمانی که شخصیتی که در ذهنم وجود داره در واقعیت پیدا کنم.وقتی که شخصیت مورد نظرم رو پیدا کردم سعی میکنم مدتی رو باهاشون سپری کنم تا خوب بشناسمشون.در نتیجه نوشته های من درباره شخصیتهای واقعی هستند  به جای اینکه درباره شخصیتهایی باشند که در ذهنم داشتم.این یه پروسه طولانیه و ممکنه 6ماه طول بکشه .دیالوگ هایی هم که مینویسم کامل نیست و نوشته ها خیلی نزدیک به شخصیتهایی هست که شناختم .درنتیجه وقتی که فیلمبرداری رو شروع میکنیم هیچ تمرینی از قبل نداشته ایم و در حقیقت به جای اینکه بازیگر رو به زور سمت خودم بکشم خودم رو به او نزدیکتر میکنم.این خیلی واقعی تر از هر شخصیتیه که خودم بخوام به تنهایی خلق کنم."

هیچ

کارگردان: عبدالرضا کاهانی

بازیگران: مهدی هاشمی، نگار جواهریان، مهران احمدی، پانته آ بهرام، باران کوثری، نیره فراهانی، احمد مهران فر،‌ مرضیه برومند....


نادر سیاه دره (مهدی هاشمی)، که نگهبان اخراجی یک بیمارستان است، دچار بیماری عجیبی است. آنقدر میخورد که همه را عاصی کرده؛ رئیس بیمارستان محل کارش، همکارانش، دوستان و حتی عمه ای که انگار تنها کس اوست. عمه (مرضیه برومند) بیوه ای به نام عفت(نیره راهانی) را که از راه دلاکی زندگی اش میگذرد، به عقد نادر در می آورد تا از دستش خلاص شود. عفت و خانواده ی شلوغش در خانه ای قدیمی با هم زندگی میکنند. فیلم بازتاب ورود نادر به خانواده را در دو اپیزود مرتبط به هم روایت میکند.

"هیچ" شباهت های بسیاری به بیست دارد. از جمله شباهت در‌ تدوین،‌ نحوه ی دیالوگ نویسی و البته مضمون، درهمه ی این مقایسه ها چیزی که به چشم می آید، پختگی نسبی کارگردان است.

حرکات دوربین در بعضی صحنه ها بسیار سنجیده است است. مثلا سکانس افتتاحیه که نادر را در حال خوردن نشان می دهد، صدای خارج از قاب توجه را به طرف دیگری معطوف میکند و با حرکت دوربین منبع صدا و نادر هر دو داخل قاب قرارمیگیرند، یا سکانسی که نادر سعی میکند از دست بیک فرار کند، سکانس ورود خبرنگاران صدا و سیما به منزل و...

روش خاص انتخاب فریم ها و نحوه ی حرکت دروبین در "بیست" و "هیچ" نشان می دهد که این نحوه ی فیلمبرداری بیش از آنکه سلیقه ی فیلمبردار باشد، روش مورد علاقه ی کاهانی است. البته از نظر حرکات دوربین و میزانسن ها هیچ تا حدودی پخته تر از بیست به نظر میرسد.

کارگردانی فیلمی با حدود 10 شخصیت اصلی که در بیشتر سکانس ها حداقل 7-8 شخصیت اصلی و دو سه تا بچه حضور دارند، برای هر کارگردانی ترسناک است، اما کاهانی به خوبی از عهده ی این تجربه بر آمده و سکانس های شلوغ بسیارباورپذیر درآمده اند. از این حیث میتوان کاهانی را در کنار مهرجویی و فرهادی قرار داد و جسارتش را ستود.

تسلط بر بازیگردانی، یکی دیگر از خصوصیات کاهانی است که در چنین فضایی بیشتر به چشم می آید. به این تسلط اضافه کنید‌ بازی استثنایی مهدی هاشمی را، نگار جواهریان را که یکی از بهترین بازیهایش را ارائه می کند، صابر ابر دوست داشتنی، بازی باورپذیر باران کوثری و مهران احمدی و پانته آ بهرامی که همیشه عالی است.

فیلم از جنبه ی تماتیک هم حرف های زیادی دارد. در حالی که فیلمنامه پتانسیل تبدیل شدن به بیانیه را داراست، کاهانی با هوشمندی از شعار دادن پرهیز میکند، حرفهایش را در لفافه میزند، به تلخی ها اشاره میکند و از کنارشان میگذرد.

و در نهایت فیلم به همان خوبی که شروع شد پایان میابد، از گره گشایی های عوام-شیرفهم-کن پرهیز میشود و با چند نما از موقعیت های اصلی فیلم که همیشه شلوغ بودند و حالا کسی آنجا نیست، به سبک کیشلوفسکی، پایان می یابد و موسیقی پایانی که می خواهید بنشینید و تا آخر گوش کنید.

ارزشگذاری:

!You, The living

شما، زنده ها! (محصول سوئد 2007)

کارگردان : روی اندرسون

شما زنده ها، نمایشی است طنزآلود از خرده-بدبختی هایی که هر روز گریبانمان را میگیرند و بهشان عادت کرده ایم.مصیبت های کوچک و بزرگی که تبدیل شده اند به روزمره گی های عذاب آور. روایتی است تصویری از بازخورد این بدبختی ها در برخورد آدم ها با یکدیگر.


فیلم از زیاده گویی و روده درازی به شدت پرهیز میکند، در اکثر موارد آمیزه ی دلنشین تصویر و موسیقی را جانشین دیالوگ ها کرده. چند مونولوگ داریم که در آنها شخصیت ها به دوربیین زل می زنند و از رؤیاهایشان می گویند( شاید این ایده برای تاکید بر سنگینی روابط بین آدم هاست)

مهم ترین ویژگی فیلم روش کم نظیر فیلمبرداری آن است. برداشت های طولانی با دوربین همیشه ثابت، سکانس های تک-برداشتی (در واقع اکثر سکانس ها، پلان-سکانس هستند)، و فریم هایی که در اکثر مواقع مورب هستند. پایبندی کارگردان به این نحوه ی فیلمبرداری و کاشتن دوربین، از اواسط فیلم به بعد تکراری و ملال آور به نظر میرسد (  من فکر میکنم اصلا یکی از دلایل این اصرار القاء همین حس در بیننده است) البته گاهی قاب ها بیش از حد گل و گشاد به نظر میرسند و فضاهای اضافی و بلا استفاده خودنمایی میکنند( مثلا سکانسی که آن پروفسور با پسرش تلفنی صحبت میکند). به نظر من این از معدود ضعف های فیلم است.

روش کنایه آمیزی که اندرسون برای نمایش بدبختی ها انتخاب کرده بسیار جالب است. اکثر شخصیت های فیلم -به جز چند نفر که رویا می بینند و نوازنده ی آن ساز  بادی گنده - دچار عدم تناسب فزیکی هستند(یا چاق یا لاغر!) و این عدم تناسب در میزانسن ها هم نمایش داده میشود( باز هم فکر میکنم عمدی است!)

برای من جالب ترین شخصیت فیلم همان نوازنده ی آن ساز بادی است. چنین شخصیت پردازی توام با ایجاز (برای شخصیتی که مایه های نمادین دارد)کار بسیار سختی است.

فیلم پر است از نقاط ظریف و زیبایی که می توان در مورد هر کدام حرق زد، از همه می گذرم تا برسم به نقطه ی اوج فیلم. سکانس رؤیاهای آن دختر و خانه ای که مثل قطار حرکت می کند و هر جا صاحبانش بخواهند می ایستد، مردمانی که از خوشبختی دیگران خوشحالند و خانه ای (قطاری) که برایشان دست تکان می دهد و از آن شهر ماتم زده می رود...

ارزشگذاری: