فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

خواب زمستانی

خواب زمستانی

کارگردان : سیامک شایقی

سیامک شایقی که در کارنامه کارگردانی اش فیلمهایی مانند جهیزیه ای برای رباب و باغ فردوس پنج بعد از ظهر را داره در دهمین فیلمش  برهه ای از زندگی سه خواهر را به تصویر کشیده.

فیلم به تنهایی روی زندگی هیچ یک از خواهران تمرکز نمیکنه و تقریبا زمان فیلم به طور مساوی بین سه خواهر تقسیم میشه و در حقیقت یک شخصیت محوری نداریم.پس کارگردان کار سختی داره که بتونه برای هر خواهر مجموعه ای از حوادث و اتفاقات رو در زمان محدود فیلم جای بده تا ما به تناوب داستان زندگی هر کدوم رو دنبال کنیم.میشه گفت کارگردان تا حدی موفق بوده و فیلم آبرومندی از کار در اومده اما خوب باید گفت که فیلم ماندگاری هم نیست اتفاقاتی که برای هر خواهر میفته شاید اونقدر برای مخاطب درگیرکننده نباشه تا بعد از فیلم هم در ذهنش بخواد اونا رو بازبینی کنه یا حدس بزنه برای هر کدوم چه اتفاقاتی در آینده میفته.برای هر کدوم از خواهرهای مجرد فیلم یه مرد خاطرخواه وجود داره اما زمان مناسبی برای آشنایی و شخصیت پردازی اونها صرف نشده و این هم ضعفیه که باعث میشه مخاطب زیاد درگیره این ماجراها و حدس اینکه سرانجام هر کدوم چیه نشه.

ارزشگذاری فیلم :

valkyrie

والکری

کارگردان : برایان سینگر

برایان سینگر کارگردانیه که با ساختن فیلم فوق العاده مظنونین همیشگی(با بازی کوین اسپیسی)همه نگاه ها رو متوجه خودش کرد اما با فیلم های بعدیش مثل مردان ایکس نشون داد که مظنونین همیشگی یه اتفاق در کارنامش بوده.

اما به نظر من والکری یه فیلم موفق دیگه برای این کارگردانه،فیلم داستان یه سرهنگ جوان نازی رو نشون  میده که از اینکه مردم جهان به خاطر دیوانگی های هیتلر دارن کشته میشن ناراحته و با یه سازمان مخفی از آلمانیها نقشه ای میریزن تا هیتلر رو به قتل برسونن و با  گرفتن قدرت با متفقین صلح کنن و به جنگ خاتمه بدن.

روایتی از کسانی که حداقل میخوان به آیندگان ثابت کنن همه آلمانیها مثل هیتلر نبودن.

فیلم به خوبی و با کشش و جذابیت زیاد داستانی رو روایت میکنه که همه میدونیم در پایان محکوم به شکسته چون فیلم بر اساس اتفاقات واقعی ساخته شده و نمیتونیم انتظار موفقیت سرهنگ استفانبرگ(تام کروز) و دوستانش رو داشته باشیم اما با این وجود با اظطراب و هیجان زیاد داستان ترور هیتلر رو دنبال میکنیم.

بازیهای فیلم هم بسیار خوب هستن و به عنوان مثال نقش هیتلر خیلی خوب ایفا شده و هر زمان که تام کروز پیش هیتلر میره،ترس از هیتلر وجود ما رو تسخیر میکنه.

 ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB


دل خون

دل خون

کارگردان : محمدرضا رحمانی   

نکته ای که باعث شد به تماشای فیلم بشینم شنیدن و خواندن نظرات متفاوتی بود نسبت به بازی حامد بهداد در این فیلم.

حامد بهداد بازیگری که عده ای اونو بازیگر خوب و قابلی می دونن و عده ای هم اعتقاد دارن که بهداد فقط  با اغراق زیاد در بازیهاش که اکثرا برای شخصیتهای عصبی و خاص بوده تونسته نظر بقیه رو جلب کنه.

به هر حال بهترین قاضی برای بازی های حامد بهداد و نقش آفرینی هاش گذشت زمانه واینکه ببینیم چقدر خودش و نقش هاش رو تکرار میکنه تا از جذابیت بیفته یا اینکه با نقش های متفاوت و ماندگار خودش رو میتونه اثبات کنه.

در فیلم دل خون،بازی بهداد در نقش یه قاتل که زنشو کشته و به شدت عذاب وجدان داره قابل قبول و باورپذیره اما فیلم نقاط ضعف زیاد داره مخصوصا در زمینه بازیگری و استفاده از دو هنرپیشه زیبا و جوان پسند که به اعتقاد من لطمه زیادی به فیلم زده. مخصوصا پوریا پورسرخ که به نظر من در حد سریال های شبانه تلویزیون هم نیست و بازی ضعیفش با اون گریم مخصوص نشریات زرد در نقش یک چشم پزشک که حضوری کاملا منفعلانه در فیلم داره و فقط خواستن که دیده بشه بیشترین آسیب رو به فیلم زده.در واقع اگه تمامی صحنه های پورسرخ رو از فیلم در بیاریم هیچ خللی در فیلم ایجاد نمیشه.

ارزشگذاری فیلم :

۱۴۰۸

۱۴۰۸
کارگردان : مایکل هافستروم
مایک(با بازی جان کیوزاک) نویسنده آثار ترسناک که هیچ اعتقادی به ارواح نداره برای ماجراجویی و اثبات اینکه روح وجود  نداره به خونه هایی میره که به نظر مردم جن زده است.تا اینکه به اتاق ۱۴۰۸ در یه هتل میره که تا حالا هیچکس نتونسته بعد از یه ساعت از اون اتاق زنده بیرون بیاد..
یه فیلم دیگه در ژانر وحشت که زیاد مزیتی بر فیلمهای متوسط این ژانر که قبلا دیدیم نداره.
یه فرق این فیلم با بیشتر فیلمهای ترسناک اینه که اینجا خود شخصیت داستان به سراغ ارواح یا نیروهای شر میره و در حالی که اعتقادی به اونها نداره و با نوشتن داستان درباره اونها پول در میاره اونها رو به مبارزه میطلبه.
- مایکل هافستروم کارگردان سوئدی فیلم هیچ فیلم مشهوری نداره و یکی از افتخاراتش اینه که با فیلم ۱۴۰۸ تونسته جایزه فیلم منتخب تماشاگران در بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر بدست بیاره!
- این کارگردان و بازیگر در سال ۲۰۱۰  یکبار دیگه با هم در فیلمی به نام شانگهای همکاری کردن.
- فیلمنامه بر اساس داستان کوتاهی از استفن کینگ نوشته شده.
- تبری که برای شکستن در اتاق ۱۴۰۸ استفاده میشه همون تبر معروفیه که جک نیکلسون در فیلم درخشش  ازش استفاده  میکنه(  هر دو  فیلم  محصول یک  استدیو هستن)
ارزشگذاری فیلم :
لینک فیلم در IMDB  
جان کیوزاک درIMDB
استفن کینگ در IMDB

The Reader

کتابخوان (۲۰۰۸)
کارگردان : استفان دالدری
نویسنده فیلمنامه : دیوید هیر بر اساس کتابی ازبرنارد اشلینک

ایده اصلی فیلم که کتابخوانی یه پسربچه محصل برای اولین عشقش که یه خانم بیسواد با ۱۵-۲۰ سال اختلاف سنیه خیلی زیبا از کار در اومده،دقت کنید به روند کتابخوانی مایکل برای هانا که کم کم  کمیت و کیفیت کتابخوانیش و همچنین تاثیر اون ب روی هانا به زیبایی رو به رشده و در کنار اون رابطه این دو و مشکلات ناشی از اختاف سنی و شور و حال مایکل ۱۵ ساله هم خوب پرداخت شده.منتها یه ایراد فیلم به نظر من نادیده گرفتن فرجام این رابطه در اون مقطع زمانیه،به صورتی که در اوج اون رابطه قوی که هر دو به هم شدیدا وابسته  شدن(هم از نظر جنسی و روحی)ناگهان داستان پرتاب میشه به چند سال بعد که دیگه مایکل اطلاعی از هانا نداره.در حقیقت وقتی دوباره در میانسالی مایکل و پیری هانا دوباره کتابخوانی از نو و به زیبایی هر چه تمام شروع میشه ما تاثیر این رابطه رو بر زندگی بی روح هر دو شخصیت میبینیم و این فرایند به کمال میرسه اما ما شاهد تاثیرات این رابطه در مقطع اول به خصوص بر روی هانا نیستیم(بماند که مخاطب خیلی دوست داره فرجام اون عشق یه جورایی ممنوعه رو در اون زمان ببینه)

نکته دیگه ای که به نظر من کمی ایراد منطقی داره اینه که باید باور کنیم یه زن مینسال به علت خجالت از اینکه بیسواده حاظر میشه به جای ۴ سال زندان به حبس ابد محکوم بشه و در حالی که مایکل هم از ماجرا اطلاع داره با تاکید بر همان خجالت هانا مسئله رو در دادگاه بیان نمیکنه.
- دو تهیه کننده قیلم سیدنی پولاک و آنتونی مینگلا که هر دو کارگردانهای سرشناسی هم هستن، قبل از کامل شدن فیلم فوت کردند و برای عنوان بهترین فیلم هم نامزد اسکار شدن.
- فیلم برای ۵ رشته نامزد اسکار شد که تنها کیت وینسلت موفق به دریافت جایزه شد،پیش از این وینسلت ۵بار نامزد جایزه اسکار شده بود اما اولین بار برای این فیلم موفق به دریافت جایزه شد.
- برای جلوگیری از دردسرهای قانونی،صحنه های عشقبازی صریح دیوید کراس بازیگر نقش مایکل تا تولد ۱۸ سالگیش به عقب انداخته شد.
فیلمنامه از روی یه کتاب اقتباس شده و نویسنده فیلمنامه فیلم دیوید هیر برای هر دو همکاریش با استفان دالدری،یعنی کتابخوان و ساعتها نامزد جایزه اسکار شده.

ارزشگذاری فیلم :
لینک فیلم درIMDB
استفان دالدری در IMDB
دیوید هیر درIMDB
کیت وینسلت درIMDB

A History Of Violence

تاریخچه خشونت(۲۰۰۵)

کارگردان : دیوید کراننبرگ

فیلم داستان یه مرد خانواده دوسته که تو یه شهر آروم زندگی میکنه و با کشتن ۲سارق و چهره شدنش در تلویزیون چند نفر که مدعی هستن اون در گذشته یه قاتل حرفه ای بوده برای تصفیه حساب سراغش میان..

سکانس ابتدایی فیلم از تمام فیلم به نظر من  زیباتره.ریتم کندی  که  فیلم داره  و  قاتلی  که  میره داخل و برمیگرده  و  دوباره  دوستش میره داخل و ما  هم به  آهستگی دنبالش میریم و  هر لحظه حس  میکنیم   یه  اتفاقی قراره بیفته  به  خوبی  پرداخت  شده.

سکانس بعد هم نکته جالبی داره،وقتی در پایان سکانس قبل فرد تبهکاری که برای تهیه آب به محل جنایت برگشته به طرف دختربچه شلیک میکنه با یه کات دختر تام استال رو میبینیم که به خاطر دیدن کابوس یه هیولا(اشاره به عمل وحشتناک فرد تبهکار)از خواب پریده و پدرش بهش میگه هیولا اصلا وجود نداره(در قیاس با همون تبهکار و سابقه ای که جویی داشته در حقیقت اون هم یه هیولاست که با تغییر شخصیت سعی داره وجود خودشو انکار کنه)در حالی که پسر تام به خواهرش میگه هیولا وجود داره اما فقط تو تاریکی هستن،اگه چراغا رو روشن کنی میرن(مانند شخصیت جویی که در تاریکی تام استال پنهان شده)

فیلم با اینکه نامزد اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی و همچنین نامزد نخل طلای کن بوده به نظر من فیلم چندان خوبی نیست. به نظر شما مظلوم نمایی و چهره حق به جانب تام استال یا همون جویی کیوزاک(با بازی ویگو مورتنسن)در مقابل تبهکارهایی که سراغش اومدن برای چی میتونه باشه؟ غیر از اینه که هر دو واقعیت رو میدونن و جویی مطمئنه که اینها ول کن اون نیستن یا فقط کارگردان خواسته بدون توجیه منطقی مخاطب رو در شک و تعلیق نگه داره تا درامش قویتر باشه؟

هر دو صحنه معاشقه فیلم اصلا برای من جالب نبود.مخصوصا راه پله که با دعوا و جروبحث شروع میشه و در انتها هم با بی اعتنایی همسر جویی که در فیلم فقط نقش اینو داره که نگران باشه شوهرش کی بوده و هی گریه کنه.یا در صحنه ابتدایی که جویی لب تخت نشسته و انگار یه نوجوان۱۵ سالست که با اون شرم و حیا گوشه پتو رو هی مرتب میکنه..!!

اما اد هریس نقش زیبا و جذابی رو به عهده داره و خیلی بیشتر در ذهن میمونه تا ریچی برادر بزرگتر جویی که به نظر من عجیبه برای ایفای نقش مکمل نامزد اسکار شده بوده.

ارزشگذاری فیلم :

 تاریخچه خشونت در IMDB

دیوید کراننبرگ در IMDB

Amores Perros

عشق سگی
نویسنده :گیلرمو آریاگا
کارگردان:الخاندرو گنزالز ایناریتو
ایناریتو بدون شک از درخشان ترین استعدادها و نوابغ  سینمایی در دهه اخیر بوده.
عشق سگی(۲۰۰۰)، 21گرم و بابل سه فیلم مطرح ایناریتو هستن که تونسته با اینها خودش رو در سطح اول سینمای جهان مطرح کنه.(در هر سه فیلم با گیلرمو آریاگا،فیلمنامه نویس، همکاری کردن)
کافیه فقط به صحنه تعقیب و گریز ابتدایی فیلم توجه کنید تا تفاوت اون رو با سایر فیلمهایی که از این گونه صحنه های تعقیب و گریز با ماشین رو دارن درک کنین.
این صحنه اجرای منحصر به فردی داره و بدون اینکه بخواد از خالی بندیهای رایج استفاده کنه تماشاگر رو میخکوب میکنه.از طرفی این سکانس فصل مشترک سه اپیزود فیلمه که همونطور که خواهیم دید سرنوشت شخصیت های اصلی هر اپیزود با تصادفی که در پایان این سکانس رخ میده ارتباط مستقیم داره و  بعد از این تصادفه که تازه اپیزود اول فیلم شروع میشه.جالب اینه که بدونیم صحنه تصادف به طور همزمان با 9 دوربین فیلمبرداری شده.
یکی از نکاتی که برای درک بهتر فیلم باید توجه کرد اینه که سه شخصیت اصلی در سه اپیزود جدا از سگهاشون نیستن و اینکه سگ در هر اپیزود چه معنایی داره و یا کدوم وجه پنهان شخصیت داستان رو میخواد آشکار کنه موضوعیه که برای درک و تحلیلش نمیشه به یه بار تماشای فیلم اکتفا کرد..
دو نکته جالب :
1- در اپیزود دوم جایی که دنیل رو در محل کارش میبینیم که دارن یه تصویر تبلیغاتی رو آماده میکنن و تلفن باهاش کار داره ،میشه آقای ایناریتو رو هم دید که یادی از هیچکاک کرده و دو سه ثانیه در فیلم خودش حضور داره.

2-تمام تصاویری که در تلویزیون دیده میشه تبلیغاتی هستن که ایناریتو قبل از اینکه کارگردان سینما باشه،برای تبلیغات تلویزیونی ساخته بوده.

ارزشگذاری فیلم:

عشق سگی در IMDB

ایناریتو در IMDB

گیلرمو آریاگا در IMDB

وقتی همه خواب بودند

وقتی همه خواب بودند

نویسنده و کارگردان : فریدون حسن پور

بی بی سلیمه(گلاب آدینه) پیرزن دوست داشتنی روستا که مامای تمامی بچه های روستا هم بوده حالا پس از سالها انتظار می خواهد به مکه برود و درست هنگامی که دارد از اهالی روستا حلالیت میگیرد از شهر نامه ای میاید که که به علت بیماری قادر به سفر حج نیست.حالا بچه های روستا که دوست ندارند این خبر را به او بدهند میخواهند خودشان او را به خانه خدا ببرند..

فیلم سوژه خوبی داره،بازیگرای خوبی هم داره اما توان اینکه بتونه از بین این نوع فیلمهای مذهبی و به حساب معناگرا خودشه جدا کنه و بالاتر بیاد رو نداره.

من نمیدونم این چه رسمیه که  تو هر فیلمی بخوان بار معنویش رو زیاد کنن یکی از این آواهای  کرال  یا  نمیدونم چی میذارن توش تا ما احساس شدید معنویت کنیم.انگار حسی که کارگردان دوست داشته به ما منتقل بشه دیده از پسش برنمیاد و هی خواسته به زور موسیقی و این آواها(که اسم دقیقش نمیدونم چیه)جبران مافات کنه و به خصوص که چندین بار هم تکرار بشه..

ارزشگذاری فیلم: 

The Eye

 The Eye (2008)

یه فیلم تو ژانر ترس و وحشت. 

کلا تو این ژانر و ژانرهای هم خانوادش (جن گیری و اسلشر و ..)فیلم خوب کم پیدا میشه و این فیلم هم چیز خاصی غیر از کلیشه های رایج معمولی این فیلمها نداشت و چند سال بعد هم فراموش میشه..

یه نکته مثبت تو این فیلم این بود که درسته زیاد حرف خاصی برای گفتن نداشته اما داستان خودش رو راحت بیان کرده و مثلا بر خلاف خیلی از فیلمهای دیگه که برای ترس و وحشت از جلوه های ویژه گاها مسخره و بچگونه استفاده میکنن،دچار این آفت نشده بود. 

جسیکا آلبا هم بد بازی نکرده و در آینده میتونه سطح خودش رو تو بازیگرای زن هالیوود بالاتر ببره. 

فیلم اقتباسی از یه فیلم چینی بوده و همین فیلم متوسط نشون میده سینمای ما تو ژانر ترس و وحشت خیلی ضعیفتر از نمونه های درجه دو و سه خارجیه..  

ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB

Lord of War

 Lord of War

ارباب جنگ(2005)

نویسنده و کارگردان : اندرو نیکول

اندرو نیکول داستان یه دلال بزرگ اسلحه(یوری با بازی نیکلاس کیج) رو به نمایش در آورده .

داستان از دریچه ذهن یوری روایت میشه،در صحنه ابتدایی فیلم میبینیم که دوربین از روی فشنگهای بسیاری که روی زمین ریخته شدن و همه جا رو پر کردن عبور میکنه(انگار که تمام اینها جسدهای انسانهای باقی مونده از یه جنگ بزرگ یا کشتار دسته جمعی باشن)و دوربین کم کم به یوری میرسه که بالای سر اینها وایستاده و رو به دوربین میگه: "بیشتر از ۵۵۰میلیون سلاح گرم در دنیا وجود داره،یعنی برای هر ۱۲ نفر یکی.حالا سوال اینه که..(یه پک عمیق به سیگارش میزنه)چطور اون یازده تای دیگه رو مسلح کنیم؟!" همین صحنه شون میده که با یک فیلم خوب و با ارزش طرف هستیم.بلافاصله بعد از این صحنه عنوان بندی فیلم شروع میشه که انگار از نگاه یه فشنگ از توی یه کارخانه مهمات سازی سفری شروع میشه که در انتها مقصد اون گلوله، پیشونی یه نوجون آفریقاییه.

جالب اینه که مدیر فیلمبرداری این فیلم یه ایرانیه به نام امیر مکری.

به هر حال با یه فیلم خوب که بر پایه یه فیلمنامه زیبا و منسجم ساخته شده روبروییم،اندرو نیکول بیشتر از اینکه کارگردان باشه فیلمنامه نویسه و قبلا به خاطر فیلمنامه نمایش ترومن  نامزد اسکار هم شده بوده.

شخصیت یوری ترکیبی از شخصیت ۵ دلال بزرگ اسلحه است و به طور ویژه "ویکتور بوت" که به تاجر مرگ معروف بود و در سال 2008 دستگیر شد.

ترانه های زیبایی در فیلم پیدا میشن،مخصوصا ترانه کوکائین اریک کلاپتون که حال و هوای قشنگی به اون بخش میده که در یه معامله به جای پول یوری و برادرش مجبور میشن کوکائین قبول کنن. 

پوستر فیلم هم در نوع خودش جالبه

یه نکته حاشیه ای جالب اینکه پسر کیج تو فیلم نقش اون مکانیک رو داره که بالای تانکه و کیج فریاد میزنه: پسر،بیا پایین تا به خودت آسیب نرسوندی..

ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB

لینک امیر مکری

لینک اندرو نیکول