فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

گوزنها

گوزنها (1353)

نویسنده و کارگردان : مسعود کیمیایی

قدرت(فرامرز قریبیان) زخمی و تیر خورده پس از سرقت از بانک به سراغ دوست قدیمی اش سید(بهروز وثوقی) می رود..

گوزنها فیلم محبوب بسیاری از فیلم دوستان ایرانی بوده و هست و همین یکی دو سال پیش در یک نظرخواهی گسترده از نویسندگان و منتقدان سینمایی عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران را از آن خود کرد،هرچند خیلیها به این انتخاب روی خوش نشان ندادند.(نتایج و اسامی رای دهندگان را اینجا می توانید ببینید)

آنچه که باعث محبوبیت عظیم این فیلم شده در وهله اول مربوط به شخصیت ماندگار سید و بازی فراموش نشدنی بهروز در نقش یک معتاد است و در مرتبه بعد دیالوگهای کیمیایی – که بر خلاف این سالها - در آن فیلم به خوبی با شخصیتها جور است و به دل می نشیند.

اما ایرادات هم کم نیستند،به اولین صحنه فیلم توجه کنید؛قدرت از ماشین پیاده می شود و خطاب به باقی افراد که در ماشین نشسته اند می گوید : این آخرین باری بود که باهاتون اومدم دزدی،دیگه دور منو خط بکشین،سهمتون رو هم می فرستم. افراد داخل ماشین هم عین ماست چیزی نمی گویند و می روند.همین صحنه چند ثانیه ای به خوبی نشان می دهد در پاره ای از مواقع کمیایی به شدت ساده انگار و کج سلیقه است.فکر نمی کنم با وجود این همه فیلمهایی که روابط بین گروه های گنگستری و سارقین بانک را به خوبی نشان می دهد احتیاج باشد راجع به تصنعی و غیرواقعی بودن و از همه بدتر توی ذوق زدن این صحنه صحبت کنیم.

حالا از اول فیلم برویم به آخرین سکانس فیلم؛اصلاً چه شد که محل اختفای قدرت ناگهان مشخص شد و پلیسها ریختند آنجا.کوچکترین نشانه ای در این مورد در فیلم وجود ندارد،درست است که نسخه اولیه فیلم در همان زمان توقیف شده بود اما کیمیایی نباید فکری به روند صحیح اتفاقات نسخه اصلاح شده اش می کرد؟چه معلوم نسخه اصلی هم در این موارد جواب روشنی به سوالات بدهد.

اما اینها زیاد در ذهن باقی نمی مانند،آنچه که فراموش نشدنی نیست سکانس زیبا و دلنشین می گساری دو رفیق قدیمی است یا می توان به صجنه التماس سید به اصغر برای گرفتن مواد اشاره کرد.انرژی و توانی که بهروز وثوقی در اجرای بدون وقفه این سکانس صرف می کند از حد معمول و عادی بسیار فراتر است،اوج و فرودهایی که در دیالوگها و خواهش و تمناهایش دارد مانند یک موسیقی بر روی این سکانس فرو می نشیند.در همین سکانس واکنشها و رفلکسهای بازیگر نقش اصغر(با اینکه یک تیپ ساده و تکراری نشان می دهد) بسیار خوب و سنجیده است و اینها نشان می دهد که کیمیایی در هدایت نقشهای فرعی این فیلم هم موفق عمل کرده.

- به قرآن دیگه واسم جون نمونده،نیگا دستم به مغزم نمیرسه؛اصغر آقا، فاطی بیرونه،اگه دست خالی برم اگه خمار برم امیدشو ازم میبره

ارزشگذاری فیلم:                    

جدایی نادر از سیمین

جدایی نادر از سیمین (1389)

نویسنده و کارگردان : اصغر فرهادی

نادر(پیمان معادی) که همسرش سیمین(لیلا حاتمی) از دادگاه تقاضای طلاق کرده برای نگهداری از پدر پیرش زنی به نام راضیه(ساره بیات) را به خانه می آورد..

اصغر فرهادی با فیلمها و سینمایش نقطه عطف دیگری برای سینمای ایران رقم زده،آنقدر برای این دو فیلم آخر فرهادی مطلب و نقد نوشته شده که فکر می کنم جدایی نادر از سیمین و درباره الی رکورددار تعداد نقدهای نوشته شده برای یک فیلم در ایران باشند.

فرهادی استاد فیلمنامه نویسی است و اگر هم برای کس دیگری بخواهد بنویسد فضای کار را چنان مناسب با خواست کارگردان  و فضای فیلمهای او می سازد که به عنوان مثال باور نمی کنی فیلمنامه ای چون ارتفاع پست را خود حاتمی کیا ننوشته باشد.

فیلم را تا حد بسیار زیادی دوست داشتم اما چند سوال:

1- چه اصرارییست که در فیلم تاکید شود ترمه(دختر نادر و سیمین) یازده سال دارد؟ آیا یازده سالگی با چهره،رفتار،لحن گفتار و درک بالایی که از او شاهدیم همخوانی دارد؟ اصلاً اگر سن او گفته نمی شد چه ایرادی داشت؟

2 – سرنوشت آن پولی که به گمان نادر دزدیده شده بود چه شد؟ اگر جوابتان این است که در ابتدای فیلم سیمین به کارگر داد باید بگویم نادر که آن همه از مقدار صحیح پول مطمئن بوده حتماً به تازگی و بعد از رفتن سیمین از خانه آن پول را شمرده و گرنه این همه یقین پیدا نمی کرد کار راضیه باشد.

3 – راضیه که با شکایت نادر قرار بود بازداشت شود چطور از آنجا بیرون آمد؟،به گفته خود آنها تهیه سند برای او و شوهر بدهکارش غیرممکن بود و نادر هم که قرار نبود(و منطقی هم نیست) که تا شکایت آنها سرجایش است از شکایت خودش صرف نظر کند.اگر هم صرف نظر کرده باشد چیز کم اهمیتی نیست که فیلم از آن بگذرد همانطور که مشاهده کردیم نادر از قاضی درخواست کرد از تنبیهی که برای همسر راضیه یعنی حجت(شهاب حسینی) در نظر گرفته بگذرد.

حتی اگر این سوالهایی که طرح کردم بجا و بدون پاسخ باشند آنقدر جدایی نادر از سیمین خوب و دلنشین است که در اولین فرصت دوست دارم دوباره ببینمش؛با این وجود به شخصه برای من در میان فیلمهای فرهادی،هنوز چهارشنبه سوری بهترین است..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

چهل سالگی

چهل سالگی (1387)

کارگردان : علیرضا رئیسیان

یک موسیقیدان ایرانی قرار است از فرانسه چند روزی به ایران بیاید،خانمی که عهده دار برنامه های اوست(لیلا حاتمی) نامزد و در واقع معشوقه قبلی این موسیقدان است که حالا با مرد دیگری(محمدرضا فروتن)ازدواج کرده..

پیش از این نام علرضا رئیسیان را به خاطر فیلمهای ایستگاه متروک و پرونده هاوانا شنیده بودم،فیلمهایی که انگار سعی داشتند نظر مخاطب جدی سینما را جلب کنند.چهل سالگی هم با جمع آوری بازیگران مطرح و خوبی مانند عزت الله انتظامی،لیلا حاتمی و فروتن و طرح قصه یک عشق قدیمی سعی دارد مخاطب عام و خاص را با هم جذب کند اما در انتها با تمام بضاعتش چنگی به دل نمی زند.دختر محمدرضا فروتن با آن شخصیت عجیب که سی سال از سنش بیشتر می فهمد معلوم نیست با چه نیتی این همه به آن توجه شده و اگر یک دختر معمولی بود چه اتفاقی می افتاد.آن ماجرای نحوه استراق سمع هم که جای بحث و خنده می تواند داشته باشد و از همه اینها گذشته صحنه ای در فیلم وجود دارد که می تواند تکلیف کارگردانی و سلیقه رئیسیان را مشخص کند.نمایی که از بالای پله برقی از آقای عاشق قدیمی و رهبر موسیقی جدید داریم با آن بارانی و کلاه فرهنگی در حد یک توپ خنده عمل می کند به خصوص با آن توضیحات بعدی که هنرمندها طرز خاصی لباس می پوشند..

ارزش گذاری فیلم:

سن پطرزبورگ

سن پطرزبورگ (1388)

کارگردان : بهروز افخمی

کریم(محسن طنابنده) به تازگی از زندان آزاد شده،او و فرشاد(پیمان قاسم خانی) سرنخی از گنج تزار روسیه در تهران پیدا می کنند..

تنها ارزش و اعتبار سن پطرزبورگ در مقایسه آن با دیگر رقیبان کمدی اش طی چند سال گذشته به دست می آید و گرنه به خودی خود فیلمی متوسط رو به پایین است که مسلماً طی مرور زمان به راحتی فراموش می شود.

قاسم خانی نقش یک جوان بی خیال و زبان باز را به خوبی ایفا کرده و آن لبخند شیطنت آمیز در حالی که آدامس می جود تاثیر زیادی در موفقیت این شخصیت دارد.در مقابل نمی دانم دکتر امید روحانی در چنین فیلمی به دنبال چیست؟آیا صرف بازی در یک فیلم سینمایی آنقدر ارزش دارد که یک منتقد برجسته در نقش یک شخصیت خنثی حضور پیدا کند و این نکته هم مشخص است که اصلاً دکتر روحانی فاقد بیان مناسب برای دیالوگ گفتن است.

می گویند برادران قاسم خانی فیلمنامه هایشان عالیست اما من چنین اعتقادی ندارم،یه غیر از یک شخصیت بامزه و نو  و چند شوخی و طنز موقعیت جذاب، فیلمنامه حرف دیگری برای گفتن ندارد.آن همه صحبت از رمز و راز گنج تزار می شود اما در پایان مشخص می شود گنج در تهران نیست،مشخص نیست به چه علت پیرمردی که در تصادف کشته شد آن آدرس را به کریم داد.یا توجه کنید به آن تونل زیرزمینی که کریم با کلی مقدمه وارد آن می شود و بدون هیچ نکته مهمی از آن طرف خارج می شود،بود و نبود آن تونل چه تاثیری در ماجرا داشت را فقط فیلمساز می داند.همینطور وقتی نامزد فرشاد می گوید یه شماره ناشناس تو موبایلت منو اذیت می کنه این مسئله هم در فیلمنامه بی خود مطرح می شود و بدون استفاده هم رها می شود.شوخی های مربوط به تلفظ صحیح و غلط کلمات و پیرو آن فلاش بک به زندان هم بعد از یکی دو بار که به کار می رود لوث می شود.امین حیایی هم که معلوم نبود چه تاثیری در این میان داشت شاید آمده بود تا آن لبخند پایانی را بزند و طرفدارانش را در انتظار قسمت دوم سن پطرزبورگ نگه دارد..

ارزش گذاری فیلم:

اسرار گنج دره جنی

اسرار گنج دره جنی (1351)

نوشته،تهیه،کارگردانی،تصویر و برش و پیوند از ابراهیم گلستان

کشاورزی تنگدست(پرویز صیاد) به هنگام شخم زدن زمین گنجی بسیار بزرگ پیدا می کند،او هر روز مقداری از گنج را برای فروش به شهر می برد..

این اولین فیلمی بود که از ابراهیم گلستان دیدم و دیگر تمایل زیادی برای دیدن باقی آثارش ندارم؛البته به غیر از خشت و آینه که سالهاست مجله فیلم دو صفحه ثابت و دوست داشتنی به همین نام دارد.

شروع فیلم با نریشنی آغاز می شود که شما را به یاد توصیفات ابتدایی بعضی رمانها و داستانها می اندازد و حدس می زنم این گفتار مربوط به سرآغاز کتاب منبع اقتباس فیلم بوده و ابراهیم گلستان حیفش آمده که از نثر ادبی که برایش زحمت زیادی کشیده بگذرد.

فیلم برای به تصویر کشیدن یک داستان متوسط با تم آشکار و برجسته اجتماعی-اخلاقی زمانی بیشتر از حد نیاز را به خود اختصاص داده در واقع بضاعت درام و تصویر فیلم هم در حد و اندازه های این زمان نیست.به عنوان مثال بخشی که وسایل گرانقیمت به خانه آورده می شود می توانست خیلی کوتاهتر باشد.

از معدود بخشهایی که فارغ از داستان فیلم خوب و دیدنی(و البته شنیدنی) از کار درآمده اند می توان به تصویر آن بنای عجیب و سخنرانی طولانی مرد جوان در تحلیل آن بنا به هنگام مراسم عروسی اشاره کرد.

ارزش گذاری فیلم:

هفت دقیقه تا پاییز

هفت دقیقه تا پاییز (1388)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : علیرضا امینی

همیشه وقتی میخوام پست بذارم برای نوشتن یک خط از داستان فیلم اسم شخصیتها رو لازم دارم،اگه فیلم خارجی باشه خوب سایت IMDB اسم شخصیتها رو جلوی اسم بازیگران نوشته اما سایتهای داخلی قصه شون فرق داره،اینجا سایت سوره سینما همچین ادعایی داره که بانک جامع اطلاعات سینماییه.خوب ادعا که کاری نداره اما برای نمونه اگه به صفحه اطلاعات همین فیلم هفت دقیقه تا پاییز مراجعه کنید(اینجا) احتمالاً شاخ در میارید چون متوجه میشید محسن طنابنده و حامد بهداد و هدیه تهرانی و خاطره اسدی در فیلم بازی نکردن بلکه نیما شاهرخ شاهی و مهراوه شریفی نیا و چند نفر دیگه تو فیلم بودن.. باعث تاسفه که هیچ نظارتی برای صحت اطلاعات اینگونه سایتها و هیچ تلاشی برای پیشرفت سطح انجام نمیشه،مشخصه دیگه دولتیه..

البته شاید اینجا تهیه کننده فیلم هم مقصر باشه،فیلمی که براش مراسم فرش قرمز پهن شد -که اون هم پر از حرف و حدیث بود مثلاً هدیه تهرانی که شاید بزرگترین ستاره فیلم باشه در مراسم حاضر نشد و گفت چنین قراری با سازندگان فیلم نداشته که خوب احتمالاً هم حق با اون بوده- در مقابل حتی تلاش نشده نام و اطلاعات فیلم در سایت IMDB ثبت بشه.

علیرضا امینی کارگردان خوبیه اما فیلمهاش اون جوهره تاثیرگذاری و ماندگاری رو ندارن شاید هم هنوز فیلم اصلیش رو نساخته،در مورد سکانس آغازین که محسن طنابنده از طناب آویزونه و شیشه هارو میشوره دو نکته به ذهنم میرسه اولی که مثبته مربوط به طبقه ایه که یک نفر در حال استعمال مواد مخدره،در نمایی که مرد رو از پشت شیشه می بینیم طنابنده انگار میخواد با فشار آب شیشه و البته پلیدیها رو پاک کنه این نما خوب و دیدنی از کار در اومده اما اون طبقه ای که زنهای محجبه نشستن موقع دیدن طنابنده پشت پنجره طوری چادرهاشون رو می کشن رو سرشون که انگار یک نفر از طالبان به سراغ زنان بی حجاب افغانی رفته،این صحنه خیلی غیر طبیعی و گل درشت اجرا شده..

- بیا،مغازه دار ما رو دودر می کنه،تو ما رو دودر میکنی،میترا ما رو دودر می کنه..


ارزش گذاری فیلم:

کیفر

کیفر (1388)

کارگردان : حسن فتحی

گاهی اوقات فیلمی که می بینم اونقدر ناامید کننده و ضعیفه که حتی تمایل ندارم یه عکس هم از فیلم تو وبلاگ بذارم.فیلمنامه ضعیف،فضاسازی ضعیفتر،دیالوگها پرطمطراق و دهن پرکن و خلاصه من که نکته مثبتی از فیلم به خاطر نمیارم.

شخصیتها اونقدر برام خنثی و بی تفاوت بودن که هنوز سه روز از تماشای فیلم نگذشته بود به سختی می تونستم به یاد بیارم اصلاً داستان فیلم چی بوده و یوزارسیف(همون مصطفی زمانی) و جمشید هاشم پور و امیر جعفری با هم پسرخاله بودن یا پسر عمو..

ارزش گذاری فیلم:

تنها دوبار زندگی می کنیم

تنها دوبار زندگی می کنیم (1386)

نویسنده و کارگردان : بهنام بهزادی

سیامک راننده مینی بوس و دانشجوی سابق رشته پزشکیست،او با دختری جوان که کوله اش را در مینی بوس جا گذاشته آشنا می شود..

نخستین فیلم سینمایی بهنام بهزادی به شدت از سوی منتقدین مورد توجه قرار گرفت و تحسین شد.داستان،شیوه روایت،فرم،شخصیتها و حتی عنوان فیلم همه و همه غیر معمول هستند.منتها در پایان چیزی که در ذهنم جا گرفت شباهت زیاد این فیلم به فیلمهای بوتیک و نفس عمیق بود(اولی بیشتر و دومی کمتر) هر دو فیلم از فیلمهای محبوب و ارزشمند دهه اخیر سینمای ایران هستند و نکات مشابه قابل تاملی در هر سه فیلم وجود دارد.شاید مهمترین آنها شخصیت آزاد،بازیگوش و رویایی دختری جوان باشد.مخصوصاً بین اتی فیلم بوتیک و دختر جوان این فیلم شباهتها بیشتر است.هر دوی آنها آشکارا با رویاپردازی ار حقیقت تلخ زندگیشان می خواهند فرار کنند.هر دوی آنها با وجود زندگی سختی که دارند همیشه لبخند بر لبانشان است.شباهتها بیشتر از آن است که بخواهم مثال بزنم،برای من هر دوی اینها یکی هستند.دختری که می خواهد شاهزاده افسانه ها(یا آوازه خوان قصه ها)باشد اما فقیرزاده ای بیش نیست.چه خوب که این دو شخصیت توسط دو بازیگر توانا و با استعداد ترسیم شدند و در یادها باقی ماندند.لبخند نگار جواهریان آنقدر شاد و شیرین است که مخاطب را نگران درون حقیقت تلخ او می کند.البته تفاوت بین این فیلمها هم کم نیست مثلاً ابهامات زندگی سیامک و روایت غیر خطی داستان(که در حقیقت داستان سیامک است) ما به ازایی در آن دو فیلم ندارد(همچنین تشخصی که مینی بوس در فیلم دارد)

- اما داستان بامزه ایه این جزیره آ..

- خوبی آدمهای غریبه اینه که مجبور نیستن به هم دروغ بگن


ارزش گذاری فیلم:

طلا و مس

طلا و مس (1388)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : همایون اسعدیان

سیدرضا طلبه ایست که به همراه همسر و دو فرزندش از شهرستان به تهران نقل مکان کرده اند،هدف او از این نقل مکان حضور در کلاس درس اخلاق یک روحانی خوشنام است..

فیلم آغاز زیبا و هموشمندانه ای دارد،استفاده از یک ترفند زیبا که در کنار عنوان بندی ابتدایی،می تواند اطلاعات لازم را به مخاطب بدهد تا هر چه سریعتر و بهتر داستان فیلم آغاز شود.(هوشنگ فراستی هم در آخرین شبی که در برنامه هفت حضور داشت در مورد آغاز این فیلم به خوبی صحبت کرد و در ادامه هم دست به کنکاش در روح و روان کیمیایی زد و برای همیشه-تا این تاریخ- از برنامه هفت خداحافظی کرد.)

چهارچوب اصلی فیلم خوب و محکم است؛شخصیتها به خوبی شناسانده می شوند و قابل فهم هستند،داستان و گره های موجود در زندگی شخصیتها به درستی و به موقع ایجاد می شوند و درام به خوبی جلو می رود.

حواشی این فیلم در رسانه ها بسیار بازتاب داشت و مشخص بود که به تصویر کشیدن چهره یک روحانی همیشه با حاشیه همراه است.عده ای فیلم را ستایش کردند و در مقابل عده ای آن را توهین به لباس روحانیت دانستند تا جایی که صحبت از اظهار نظر شخص اول نظام و تایید او بر فیلم هم شد.شماره قبل مجله 24 مصاحبه ای داشت با یک روحانی به نام پناهیان که انگار یک کاره ای هم هست و از منتقدان این فیلم بوده.یکی از انتقادهای ایشان به انتهای فیلم و پیام آن است که از دهان استاد درس اخلاق خارج می شود با مضمون محبت.جناب منتقد روحانی توضیح می دهند که : " در آخر فیلم می بینید فلسفه همه کارهای مثبت این آقا رضا در یک جمله استاد رحیم تئوریزه می شود که می گوید آن ولایتی که شرط قبولی اعمال است محبت به دیگران است.این یک گزاره ناصحیح است؛آن ولایتی که شرط قبولی اعمال است ولایت ائمه هدی علیهم السلام است." تو خود حدیث مفصل خوان..

ارزش گذاری فیلم:

صندلی خالی

صندلی خالی (1387)

نویسنده و کارگردان : سامان استرکی

زن و شوهر جوانی صاحب بچه می شوند،بچه ای که ناقص الخلقه است..

فیلم هم از نظر داستان و روایت و هم از حیث فرم اثری غیر معمول و نامتعارف است.این پیچیدگی و تلاش برای ارائه محتوا در چنین قالبی سخت ارزشمند و خوب است منتها فیلم با زیاده روی در تغییر روایت و مبهم ساختن داستان و و روابط بین شخصیتها عملاً خود را به اثری تبدیل کرده که به طور کامل قابل فهم نیست.سوررئال بودن فیلم هم نمی تواند توجیهی برای این غیرقابل فهم بودن باشد.البته وقتی دیوید لینچ فیلمی مانند اینلند ایمپایر می سازد که خودش هم درک کاملی از آن ندارد نمی توان بر دیگران خرده گرفت.صندلی خالی هم با اینکه در بعضی مواقع زیاد از این شاخه به آن شاخه می پرد و حتی چندین مرتبه زاویه روایت داستان را به کلی تغییر می دهد باز هم فیلم خوب و ارزشمندی است که نوید آثار بهتری از کارگردانش در آینده را می دهد.البته یک ایراد دیگر فیلم هم این است که شریفی نیااش خیلی زیاد است..

سکانس پایانی فیلم با آن فرم عجیبش یک سر و گردن از پایان بندی های سینمای ایران بالاترست و شایسته تحسین است.فقط آن توضیح پایان فیلم(که مضمون این فیلم صرفاً یک نظر در موضوع جبر و اختیار بوده و الزاماً نظر قطعی نیست) لذت تماشای این پایان بندی شاهکار را کمی ضایع می کند.من نمی دانم یک فیلمساز صاحب فکر و خلاق که چنین فیلمی ساخته چطور می تواند اینگونه توضیح بدیهیات را به پایان فیلمش بچسباند.


- کات

- خوب بود یا دوباره می گیریم؟


ارزش گذاری فیلم: