فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

صندلی خالی

صندلی خالی (1387)

نویسنده و کارگردان : سامان استرکی

زن و شوهر جوانی صاحب بچه می شوند،بچه ای که ناقص الخلقه است..

فیلم هم از نظر داستان و روایت و هم از حیث فرم اثری غیر معمول و نامتعارف است.این پیچیدگی و تلاش برای ارائه محتوا در چنین قالبی سخت ارزشمند و خوب است منتها فیلم با زیاده روی در تغییر روایت و مبهم ساختن داستان و و روابط بین شخصیتها عملاً خود را به اثری تبدیل کرده که به طور کامل قابل فهم نیست.سوررئال بودن فیلم هم نمی تواند توجیهی برای این غیرقابل فهم بودن باشد.البته وقتی دیوید لینچ فیلمی مانند اینلند ایمپایر می سازد که خودش هم درک کاملی از آن ندارد نمی توان بر دیگران خرده گرفت.صندلی خالی هم با اینکه در بعضی مواقع زیاد از این شاخه به آن شاخه می پرد و حتی چندین مرتبه زاویه روایت داستان را به کلی تغییر می دهد باز هم فیلم خوب و ارزشمندی است که نوید آثار بهتری از کارگردانش در آینده را می دهد.البته یک ایراد دیگر فیلم هم این است که شریفی نیااش خیلی زیاد است..

سکانس پایانی فیلم با آن فرم عجیبش یک سر و گردن از پایان بندی های سینمای ایران بالاترست و شایسته تحسین است.فقط آن توضیح پایان فیلم(که مضمون این فیلم صرفاً یک نظر در موضوع جبر و اختیار بوده و الزاماً نظر قطعی نیست) لذت تماشای این پایان بندی شاهکار را کمی ضایع می کند.من نمی دانم یک فیلمساز صاحب فکر و خلاق که چنین فیلمی ساخته چطور می تواند اینگونه توضیح بدیهیات را به پایان فیلمش بچسباند.


- کات

- خوب بود یا دوباره می گیریم؟


ارزش گذاری فیلم:

نظرات 3 + ارسال نظر
فرناز یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:51 ب.ظ http://new-sense.blogfa.com

صندلی خالی را دوست داشتم و کاملا موافقم که صحنه پایانی خیلی خوب از کار درآمده اما جمله پایانی...!

متوجه منظورتان در اشاره ای که به جمله پایانی فیلم داشتید نشدم..

علیرضا آقاابراهیمی جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ب.ظ http://ak.persianblog.ir

من بسیار از فیلم لذت بردم به جز حرف زدن سگه!

موافقم،اون قسمت به من هم نچسبید

امیر یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:40 ق.ظ http://iran-30nama.mihanblog.com/

به نظر من در سه داستان به سه دیدگاه درباره سرنوشت اشاره میشود.
در داستان اول تقابل دیدگاه اسلام با دیدگاه مدرن:این که بچه را باید کشت از طرف دکتری عنوان میشود که نماینده عقل مدرن است اما اسلام کشتن بچه را جایز نمیداند.
که شریفی نیا هر دو نقش دکتر و روحانی را بازی میکند.
در داستان دوم تقابل دیدگاه اسلام با خرافات است و این که قضا و قدر خرافات نیست و سرنوشت را نمی توان با خرافات تغییر داد.
در داستان سوم تقابل اسلام با دیدگاه سنتی رایج در نزد عموم است.این که اشتباهات خودمان را به قسمت نسبت دهیم(جمله عرب نیا در محضر دادگاه)
اما یک دیدگاه به عنوان دیدگاه درست مطرح نمیشود.البته خیلی صحنه ها به عنوان نماد به کار گرفته که پیامش را نمی دانم از جمله صحبت کردن سگ که شاید نماد خاصی باشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد