فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

گاوخونی

نویسنده و کارگردان:بهروز افخمی

بر اساس داستانی از جعفر مدرس صادقی

روایت خوابها و زندگی آشفته مردی که رودخانه زاینده رود و انتهای آن-باتلاق گاوخونی- رهایش نمی کند.

با فیلم عجیبی روبرو هستیم،شخصیت اصلی فیلم اسم ندارد،در دو سوم ابتدایی فیلم اصلا شخصیت اصلی فیلم(بهرام رادان) را نمیبینیم و فقط صدایش را میشنویم که راوی فیلم است.در حقیقت فیلم از دریچه ذهن ونگاه رادان روایت میشود و تمامی نماهای فیلم(در دو سوم ابتدایی فیلم) از زاویه نگاه او دیده میشود.

کارگردان و تهیه کننده فیلم واقعا جسارت زیادی به خرج دادن که داستان گاوخونی رو که تمام آن از ذهن یه نفر روایت میشه و مدام در بین خواب و بیداری در نوسان هست رو به فیلم برگردوندن.

فیلم برای من زیبا و تاثیرگذار بود و مهمترین شاخصه اون که فیلم رو به خوبی جلو میبرد دیالوگها و در حقیقت نریشن بسیار عالی  فیلم بود.اما همین وجه زیبای فیلم رو به عقیده خیلیها نمیشه به حساب فیلم گذاشت و اعتقاد دارن این متن زیبا، موبه مو از کتاب گاوخونی پیاده شده.به هر حال برای قضاوت در این مورد باید رمان مربوطه رو خوند که من هنوز موفق نشدم.

اما به هرحال از ارزشهای فیلم نمیشه به راحتی گذشت،بازی مثل همیشه زیبای انتظامی،نریشن بسیار طولانی رادان که خیلی سخته تو یه فیلم شما یک ساعت یه جورایی به جای همه  حرف بزنی که  افخمی  خوب  تونسته  رادان رو هدایت  کنه.

فقط در پایان فیلم برای من یه سوال بزرگ باقی مونده که چرا در یک سوم انتهایی فیلم نحوه روایت فیلم تغییر میکنه و اگه تغییر نمیکرد و تا آخر رادان رو نمیدیدیم و همراه با اون وارد زاینده رود میشدیم و فیلم تمام میشد چه فرقی با فیلم فعلی داشت؟

ارزشگذاری فیلم :

در پایان قسمتهایی از صحبتهای بهروز افخمی درباره این فیلم رو در هم اندیشی ادبیات و سینما (از سایت سینمای ما) میارم :

-عده ای پس از تماشای فیلم تصور کرده بودند که تمام رمان و یا بخش اعظمی از آن در فیلم خوانده شده در صورتی که ما نیمی از داستان را حذف و به تصویر تبدیل کردیم حال این سوال پیش می آید که این نوع اقتباس یک روش محسوب می شود به نوعی این شیوه اجرا به صیغه اقتباس یک روش محسوب می شود؟

-سینما یکی از شاخه های ادبیات نیست ولی در آن جنبه های ادبی زیادی وجود دارد دکوپاژ به شیوه بیان داستان باز می گردد این مسئله در کارگردانی و تقطیع فیلم نیز از ادبیات وام گرفته می شود و تا زمانی که داستان به صیغه شخص اول مفرد روایت می شود، در مخاطب این احساس به وجود می آید که مشغول مطالعه یا مشاهده خاطرات خصوصی شخصی است که به نوعی از دیدگاهی نزدیک احوال آن فرد را مرور می کند ، اما در شیوه سوم شخص مفرد ناظر با فاصله ای نسبی تمام جریان را تعریف می کند در این نوع درایت باور پذیری اش کمتر و دوری اش از موضوع زیادتر از اول شخص مفرد است ، به معنای دقیق تر در این شیوه ، قهرمان پروری وجود ندارد.

-در این شیوه طبیعی است که خواننده و بیننده از اثر فاصله بگیرد چون به دلیل این که کمتر از این شیوه مورد استفاده قرار گرفته مخاطب به آن عادت ندارد نویسنده در این شیوه به مخاطب کارهایی را نسبت می دهد که خواننده خیلی از آن کارها و رفتارها را انجام نداده است تقریبا برای مخاطب آزار دهنده است این مسئله به نوعی فاصله گذاری است که تنها کسانی که به شیوه برشتی علاقمند هستند به این نوع شیوه نیز ابراز علاقه می کنند.

Surrogates (بدل ها)

بدلها

کارگردان : جاناتان مستو

فیلم آینده زمین رو نشون میده در حالی که علم اونقدر پیشرفت کرده که هیچ کس لازم نیست از منزلش خارج شه و در حالی که انسانها داخل خونه هاشون دراز کشیدن،روباتهایی به شکل اونها(البته هرقدر که بخواین زیباتر و جوانتر)در جامعه حضور دارن که توسط اپراتورهاشون در منزل هدایت و کنترل میشن.(یه معجونی از ماتریکس و هوش مصنوعی)

در حقیقت زندگی انسانها کاملا ماشینی شده و روح روابط انسانی از بین رفته اما به جاش دیگه نه کسی مریض میشه،نه تصادف میکنه و نه از کار بیرون خسته میشه.و حالا یه کاراگاه(بروس ویلیس)که از این زندگی خسته شده درگیر چند قتل میشه و در نهایت سرنوشت مردم زمین رو رقم میزنه.

تمام ارزش فیلم همینه و سازندگانش تمام زورشونو زدن تا این سوژه چندخطی رو به یه فیلم 85 دقیقه ای تبدیل کنن.

از معدود نکات مثبت فیلم به نظر من چهره پردازی و طراحی لباس  اونه که در متفاوت نشون دادن انسانهای واقعی و بدلهای انسانها بیشتر به چشم میاد.

- جاناتان مستو کارگردان فیلم، قبلا ترمیناتور3 رو ساخته

ارزشگذاری فیلم : 

کسی از گربه های ایرانی خبر نداره

کارگردان : بهمن قبادی

نکته جالب فیلم فایلی هست که پیوست با فیلم در یه دیسک قرار داره و داخلش بهمن قبادی میگه از اینکه این فیلم رو دارین مجانی میبینین خوشحاله و حلالتون باشه چون به فیلمهای من و امثال من در ایران اجازه اکران نمیدن فقط یه خواهشی دارم که با کیفیت خوب ببینین و..

دم بهمن قبادی گرم که فیلمش رو حلالمون کرد و گذاشت شب با وجدان راحت بخوابیم نه مثل داریوش مهرجویی که با فیلم ضعیف سنتوری انتظار داشت به شماره حسابش پول بریزیم و تا مدتها عذاب وجدان داشتیم.

با تماشای فیلم باید برای جوون ایرونی مخصوصا از نوع هنرمند و هنردوستش تاسف خورد.

کلیپهای فیلم عالی هستن و از نابازیگرها که ایفاگر نقش خودشون در فیلم هستن خوب بازی گرفته شده ،حامد بهداد هم که غوغا کرده.

چند تا ضعف هم فیلم داره،یکی این ماجرای گیر دادن به نیروی انتظامی دیگه خیلی کلیشه ای شده و متعلق به زمان آوازقو بود نه این فیلم. صحنه گیر دادن به سگ داخل ماشین اغراق آمیز به نظر میرسه و از همه بدتر پایان فیلم و جریان پارتی و وضعیت غیرعادی و نچسب حامد بهداد که با شخصیت همیشه امیدوار و رهاش، دیدن اون اوضاع و احوال زیاد قابل قبول نبود(مخصوصا اینکه قبلا به اشکان و نگار گفته بود یه وقت دیدین کار دیوید نشد و قابل درک نیست حالا شب کنسرت بچه ها این کار رو بکنه)

اما درخشان ترین صحنه فیلم جاییست که کودکان افغانی رو در حالی میبینیم که چشماشون رو بستن و تو خیالشون در حلی که ژست جدی هم گرفتن گیتار میزنن،واقعا تاثیرگذار بود.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Armored زره پوش


یه فیلم ضعیف که هنرپیشه های خوبی(ژان رنو،لارنس فیشبرن،مت دیلان) هم داره اما ارزش نوشتن نداره..


ارزش گذاری فیلم: 

Inglourious Basterds حرامزاده های لعنتی

حرامزاده های لعنتی

نویسنده و کارگردان : کویینتین تارانتینو

واقعا هر فیلم جدیدی که تارانتینو میسازه غنیمت بزرگی برای دوستداران سینماست.

داستان های بدیع و تازه،نقش های به یاد ماندنی،استفاده حیرت انگیز از موسیقی،اتفاقات غیرقابل پیش بینی(حتی کشته شدن هیتلر به اون طرز فجیع)،خلاقیت هایی که فقط از عهده تارانتینو برمیاد و خلاصه هر چی که تو فیلمهای استودیویی و گیشه ای و حتی بر اساس یه ژانر مشخص پیدا نمیکنین اینجا در یه فیلم دیگه از تارانتینو پیدا میشه.

خشن ترین و دلهره آورترین صحنه فیلم به نظر شما کجاست؟

صحنه پوست کندن کله های نازی؟جایی که با چوب بیسبال کله طرف را داغون میکنه؟حکاکی علامت نازی با چاقو به روی پیشونی؟قتل دسته جمعی آلمانیها در سینما؟

نه،به نظر من خشونت اون صحنه ابتدایی که کلنل هانس لاندا وارد خونه مرد روستایی میشه و اظطرابی که ما از شخصیت اون پیدا میکنیم که این آلمانی به ظاهر مودب که اونطور با دخترهای مرد روستایی صحبت میکنه به جای شراب شیر میخواد و خودش رو با لقب شاهین معرفی میکنه چون تبحر داره در پیدا کردن یهودیها واقعا چه بلایی سر خانواده ی مرد روستایی که یهودیها رو پنهان کردن میاره..خشونتی که اینجا منظور منه مثل صحنه ی ابتدایی فیلم پدر خوانده است،جایی که از پشت دون کورلئونه رو برای اولین بار میبینیم و روبروی ما مرد قناد از پدر خوانده تقاضای عدالت داره برای متجاوزین به دخترش(این سکانس در یه نظرسنجی از نویسند های سینمایی خشن ترین سکانس تاریخ سینما معرفی شده بود) و همونطور که اونجا مارلون براندو اسکار گرفت به احتمال زیاد کریستوف والتز هم برای این فیلم حداقل نامزد اسکار میشه همونطور که جایزه گلدن گلوب و کن رو برای این نقش دریافت کرد.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

کویینتین تارانتینو در IMBD

باغ های کندلوس

باغ های کندلوس

نویسنده و کارگردان : ایرج کریمی

ایرج کریمی از سالها پیش منتقد سینمایی بوده و شخصا نوشته هاش رو در مجله فیلم خیلی دوست داشتم به طوری که وقتی اولین فیلم بلندش "از کنار هم میگذریم" رو ساخت یه دلهره داشتم از تماشای فیلمش که نکنه یه منقد خوب و نویسنده ی با سواد یه فیلم ضعیف  ساخته باشه.

در حالی که اولین ساخته کریمی اثری آبرومند و خوش ساخت در اومد.منتها سینمای مورد علاقه کریمی سینمایی شاعرانه است . به قول خودمون خیلی هنریه.به طوری که بر خلاف فیلمهایی که هر دو وجه هنر و عوامل جذابیت فیلم رو در نظر داشته باشن،فیلمهای کریمی به نظر من کمترین نگاه رو به گیشه ندارن.

فیلم باغ های کندلوس هم فیلم بسیار خوبیه به شرط اینکه از حوصله بالایی برخوردار باشیم .به  نظرم  آغاز فیلم و اینکه این سه  نفر چه کسانی هستن و چی میخوان ،حتی فرم و بیان فیلم کمی گنگ و نامفهومه(یا اون تصادف ابتدا که با یه کات میبینیم همه سالم هستن) اما کم کم همه چی مرتب میشه.

فیلم در مکان و زمان روایت مدام پس و پیش میشه و حتی میشه صحنه هایی رو به رویا نسبت داد بدون اینکه اشاره مستقیمی به رویا بودن اونها وجود داشته باشه.

درباره سکانس پایانی فیلم و اون حرکات موزون کاوه و آبان و دکوپاژ محشر و حرکات دوربین و موسیقی همراهی کننده هم فقط میشه  گفت شاهکاره.

ارزشگذاری فیلم :


اینجا متن مصاحبه  ایرج کریمی  با روزنامه قدس رو از سایت این روزنامه که مربوط به زمان  پخش فیلمه گذاشتم :(مصاحبه کننده سید حبیب قاآنی)

-آقای کریمی آیا دلیل کم کاری شما در سینما به خاطر نگاه خاصی است که به این مقوله دارید یا شرایط کاری سینمای ایران به شما اجازه نمی دهد؟

-شرایط واقعاً به من اجازه کار نمی دهد... پس از نمایش "باغهای کندلوس" در جشنواره فیلم فجر، بلافاصله اقدامهای اولیه برای شروع فیلم جدیدم را آغاز کردم، ولی متأسفانه نشد! من فکر می کردم پس از تجربه "باغ های کندلوس" که هم برای من و هم برای فارابی از لحاظ محتوا و ساخت فیلم کم هزینه و خوشایندی بود، منتظر هموارتر شدن همکاریها باشم، ولی متأسفانه در کشور ما همیشه باید از نقطه صفر شروع کنیم! من در این فاصله سناریویی ارایه دادم و بعد از گذشت یک سال فارابی تشخیص داد سناریو معناگراست و آن را به شورای معناگرا ارایه داد و خلاصه اینکه بعد از هشت یا نه ماه بلاتکلیفی، در نهایت اتفاقی نیفتاد و وامی هم که قصد داشتند ارایه کنند یک وام عادی بود که برای هر فیلمی درنظر می گرفتند که طبیعتاً تهیه کننده من هم با آن وام ناچیز نمی توانست کار را شروع کند.
پس از آن، سناریو را به یک تهیه کننده بخش خصوصی دادم و ایشان هم به سهم خود مدت شش ماه ما را بلاتکلیف گذاشت و عملاً به دلیل مشکلات مالی که بر سر تولید فیلم دیگری برایش پیش آمد، اعلام کرد که آمادگی تهیه فیلمنامه را ندارد!

-تکلیف فیلمنامه چه شد؟
-فیلمنامه در اختیار خودم است، چرا که با هیچ جا قراردادی برای آن نبستم، ولی منظورم از گفتن این مسایل این است که در این مدت از پا ننشستم و مشتاق بودم واقعاً کاری انجام بدهم، ولی عملاً نشد! فکر می کنم بی دلیل نیست که تعداد زیادی از فیلمسازان سینما رو به تلویزیون آورده اند.

-پیش از نوروز، اخباری در خصوص نمایش فیلم از شبکه دوم مطرح بود. شما آن را شنیدید؟
-بله! من پس از شنیدن خبر، با واحد بازرگانی فارابی وارد صحبت شدم و از سوی تلویزیون هم با من تماس گرفتند که برای انجام جلسه ای جهت بحث و بررسی پیرامون فیلم به آن جا بروم، چون قرار است فیلم از تلویزیون نمایش داده شود که من از شنیدن آن یکه خوردم! به هرحال، حق پخش تلویزیونی این فیلم مربوط به بنیاد سینمایی فارابی است و طبق قراردادی که با تهیه کننده فیلم- شجاع نوری- داشتم، ایشان ملزم بود ظرف شش ماه الی یک سال فیلم را اکران کند که این اقدام انجام نپذیرفت و بنیاد سینمایی فارابی هم عنوان کرد که نمی تواند صبر کند، چرا که شاید تا 20سال دیگر تهیه کننده فیلم را اکران نکند! به هرحال، صحبتهایی شد و زمان کوتاهی در اختیارمان قرار گرفت تا تلاش جدی تری برای اکران فیلم صورت بگیرد که خوشبختانه نتیجه داد و فیلم به نمایش عمومی رسید.

-آیا آنچه امروز در نمایش عمومی فیلم "باغهای کندلوس" دیده می شود، همان "باغهای کندلوس" نمایش داده شده در جشنواره فجر است؟
-متأسفانه نه! و از همه بدتر آنکه متأسفانه من در نمایش عمومی فیلم با این مسأله روبرو شدم! من از ارشاد به خاطر این ممیزی گله مند هستم، چون ما در زمان نمایش جشنواره ای فیلم با آنها به توافق رسیده بودیم و ممیزی را که به شخصه در فیلم اعمال کردم، به حدی بود که هم نظر ارشاد را تأمین کرد و هم به فیلم لطمه زیادی نخورد، ولی ممیزی که در حال حاضر در فیلم اتفاق افتاده باعث پرش آن گردیده است، اما گله بیشتر من از شخص تهیه کننده فیلم است که بنده را به عنوان مالک معنوی اثر و همین طور به عنوان شریک (به همراه محمدرضا فروتن) اصلاً در جریان این مسأله قرار نداده بود تا همگی تلاش کنیم پرشهای فیلم را تا حد امکان کمتر کنیم. دراین خصوص، من رویه صداوسیما را می پسندم که هر نوع ممیزی را با کارگردان درمیان می گذارد.

-شما در بین صحبتهایتان به مسأله سینمای معناگرا یا سینمای خاص اشاره کردید. درخصوص نیاز و جایگاه سینمایی، با این تعریف نظرتان چیست؟
-این بحثی بسیار گسترده است، ولی به نظرم "سینمای خاص" دیگر تبدیل به نامی مثل "بیماریهای خاص" شده! سینمای خاص یک چیز بی معناست و معتقدم این اصطلاح را کسانی که انحصار تولید و پخش فیلم را سالها در دست داشته اند، به راه انداخته اند تا این فیلمها را ضعیف و رنجور و بی بهره از حمایت مردمی جلوه بدهند تا همچنان انحصار را نزد خودشان نگه دارند که من با چنین عملکردی موافق نیستم و پیشنهاد می کنم اسم "سینمای نوگرا" را بر روی این فیلمها بگذاریم. در مورد سینمای معناگرا به هرحال هر سازمانی برای خود یکسری تقسیم بندیهایی دارد که در بهترین صورت می تواند مثل نوعی تقسیم کار باشد.
واقعیت این است زمانی که من سناریو می نویسم دیگر تعیین نمی کنم این سناریو قرار است معناگرا باشد یا... بلکه سازمان آن را تعیین می کند وگرنه برای من که اثرم را ارایه داده ام، این مسأله تفاوتی نمی کند و بیشتر توقع حمایت و یارانه دولتی را دارم.

اما دراین بین گروهی معتقدند سینمای معناگرا بیشتر جنبه تشریفاتی دارد و بسیاری از کارگردانان و تهیه کنندگان چندان تمایلی به قرار گرفتن فیلمشان در این بخش ندارند؟

-نخیر اتفاقاً من شنیده ام حمایتهای ویژه ای از بخش معناگرا صورت می گیرد وط بیعتاً هر تهیه کننده و کارگردانی برای بهره مندی از این حمایتهای ویژه خوشحال می شود فیلمش در این دسته قرار بگیرد.


-پس چرا "باغهای کندلوس" را به این بخش ندادید؟
-زمانی که "باغهای کندلوس" را به بخش فرهنگی فارابی ارایه دادم، هنوز بخش سینمای معناگرا تأسیس نشده بود و در واقع سینمای "هنر/ تجربه" بود و وقتی به آنجا ارجاع شد، رئیس آن تهیه کننده همین فیلم "باغهای کندلوس" بود.

-شما تا به امروز سه فیلم کارگردانی کرده اید. آیا این سه فیلم در یک خط قرار دارند یا هرکدام فیلم مستقلی هستند؟
-تشخیص این قضیه برعهده خود من نیست! این کار را دیگرانی که فیلم را می بینند باید عنوان کنند. به هرحال، این سه فیلم از یک جنس سینما هستند و من تلاشم برای پیدا کردن یک بیان و پرداخت نو در عرصه سینماست.

"-
باغهای کندلوس" قصه های مختلفی در خود دارد. نمی شد هرکدام از این داستانها به صورت مستقل تبدیل به فیلم شوند؟
-نخیر! ببینید وقتی شما یک رمان(حتی مدرنش را) می خوانید، شاهد مجموعه ای از خرده داستانها در آن هستید؛ اما متأسفانه در ایران و بخصوص از آنجا که تلویزیون دقیقه ای پول می دهد، دوستان فیلمساز داستانی را که ظرفیت یک فیلم کوتاه را دارند، به یک سریال 26قسمتی تبدیل می کنند! در چنین فضایی ممکن است کاری که من می کنم عجیب و غریب به نظر برسد. بعضی ها حتی معتقدند من دارم قصه ها را حیف می کنم، چون فکر می کنند مثلاً می شد از دل فیلم "از کنار هم می گذریم" دو تا سه سریال درآورد و پول بیشتری به جیب زد! درحالی که من چنین اعتقادی ندارم و در فیلم "باغهای کندلوس" عشق آبان و کاوه باید به همین شکل نشان داده می شد تا حسرت آن سه مرد که به مرز سرگشتگی در زندگی شان رسیده اند، معنا پیدا کند و برای تماشاگر ملموس شود.

Meet Joe Black

ملاقات با جو بلک

کارگردان : مارتین برست

آقای پریش(آنتونی هاپکینز) فرد متمول و موفقیه که در آستانه تولد ۶۵ سالگیش فرشته مرگ در هیئت براد پیت سراغش میاد و میگه وقت رفتنه منتها با هم یه معامله ای میکنن تا در عوض چند روزی که برای تاخیر در مرگ به آقای پریش مهلت داده میشه فرشته مرگ که اسم جو بلک رو برای خودش انتخاب کرده تو خونه آقای پریش بمونه و با زندگی انسانها از نزدیک آشنا شه.

مارتین برست در کارنامش تهیه کنندگی و کارگردانی فیلم موفق "بوی خوش زن" با  بازی آل پاچینو رو داره که این فیلم برای مارتین برست دو نامزدی اسکار بهترین فیلم و کارگردانی و برای آل پاچینو اسکار بهترین بازیگر نقش اول رو به همراه داشت.

اما اینجا با فیلم ضعیفی روبرو هستیم که یک سوژه نسبتا جذاب رو در موقعیتهای کلیشه ای و روابط کلیشه ای و سطحی قرار داده و در انتها به عامه پسندترین شکل یه پایان خوش براش جور میکنه.

بازیهای فیلم به غیر از آنتونی هاپکینز که نمیتونه بد بازی کنه به نظر من ضعیفن و ماجراهای فیلم مانند شکست رابطه سوزان و درو ،عشق سطحی جو و سوزان، زن سیاهپوست بیمار ، توطئه برای اخراج پریش و از اون بدتر سکانسی که همه چیز به ضرر مشاور خیانتکار پریش تموم میشه خیلی ساده انگارانه پی ریزی شدن و از همه بدتر پایان فیلم که خیلی تو ذوق میزنه و از ما میخواد اصلا فکر نکنیم  و منطق رو بیخیال شیم و فکر هم نکنیم چرا سوزان نپرسید پدرش با جو کجا رفت و فقط به این بچسبیم که دو تا هنرپیشه زیبا و جذاب تا آخر عمر در کنار هم خوشبخت میمونن..

ارزشگذاری فیلم : 

لینک فیلم در IMDB


خواب زمستانی

خواب زمستانی

کارگردان : سیامک شایقی

سیامک شایقی که در کارنامه کارگردانی اش فیلمهایی مانند جهیزیه ای برای رباب و باغ فردوس پنج بعد از ظهر را داره در دهمین فیلمش  برهه ای از زندگی سه خواهر را به تصویر کشیده.

فیلم به تنهایی روی زندگی هیچ یک از خواهران تمرکز نمیکنه و تقریبا زمان فیلم به طور مساوی بین سه خواهر تقسیم میشه و در حقیقت یک شخصیت محوری نداریم.پس کارگردان کار سختی داره که بتونه برای هر خواهر مجموعه ای از حوادث و اتفاقات رو در زمان محدود فیلم جای بده تا ما به تناوب داستان زندگی هر کدوم رو دنبال کنیم.میشه گفت کارگردان تا حدی موفق بوده و فیلم آبرومندی از کار در اومده اما خوب باید گفت که فیلم ماندگاری هم نیست اتفاقاتی که برای هر خواهر میفته شاید اونقدر برای مخاطب درگیرکننده نباشه تا بعد از فیلم هم در ذهنش بخواد اونا رو بازبینی کنه یا حدس بزنه برای هر کدوم چه اتفاقاتی در آینده میفته.برای هر کدوم از خواهرهای مجرد فیلم یه مرد خاطرخواه وجود داره اما زمان مناسبی برای آشنایی و شخصیت پردازی اونها صرف نشده و این هم ضعفیه که باعث میشه مخاطب زیاد درگیره این ماجراها و حدس اینکه سرانجام هر کدوم چیه نشه.

ارزشگذاری فیلم :

valkyrie

والکری

کارگردان : برایان سینگر

برایان سینگر کارگردانیه که با ساختن فیلم فوق العاده مظنونین همیشگی(با بازی کوین اسپیسی)همه نگاه ها رو متوجه خودش کرد اما با فیلم های بعدیش مثل مردان ایکس نشون داد که مظنونین همیشگی یه اتفاق در کارنامش بوده.

اما به نظر من والکری یه فیلم موفق دیگه برای این کارگردانه،فیلم داستان یه سرهنگ جوان نازی رو نشون  میده که از اینکه مردم جهان به خاطر دیوانگی های هیتلر دارن کشته میشن ناراحته و با یه سازمان مخفی از آلمانیها نقشه ای میریزن تا هیتلر رو به قتل برسونن و با  گرفتن قدرت با متفقین صلح کنن و به جنگ خاتمه بدن.

روایتی از کسانی که حداقل میخوان به آیندگان ثابت کنن همه آلمانیها مثل هیتلر نبودن.

فیلم به خوبی و با کشش و جذابیت زیاد داستانی رو روایت میکنه که همه میدونیم در پایان محکوم به شکسته چون فیلم بر اساس اتفاقات واقعی ساخته شده و نمیتونیم انتظار موفقیت سرهنگ استفانبرگ(تام کروز) و دوستانش رو داشته باشیم اما با این وجود با اظطراب و هیجان زیاد داستان ترور هیتلر رو دنبال میکنیم.

بازیهای فیلم هم بسیار خوب هستن و به عنوان مثال نقش هیتلر خیلی خوب ایفا شده و هر زمان که تام کروز پیش هیتلر میره،ترس از هیتلر وجود ما رو تسخیر میکنه.

 ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB


دل خون

دل خون

کارگردان : محمدرضا رحمانی   

نکته ای که باعث شد به تماشای فیلم بشینم شنیدن و خواندن نظرات متفاوتی بود نسبت به بازی حامد بهداد در این فیلم.

حامد بهداد بازیگری که عده ای اونو بازیگر خوب و قابلی می دونن و عده ای هم اعتقاد دارن که بهداد فقط  با اغراق زیاد در بازیهاش که اکثرا برای شخصیتهای عصبی و خاص بوده تونسته نظر بقیه رو جلب کنه.

به هر حال بهترین قاضی برای بازی های حامد بهداد و نقش آفرینی هاش گذشت زمانه واینکه ببینیم چقدر خودش و نقش هاش رو تکرار میکنه تا از جذابیت بیفته یا اینکه با نقش های متفاوت و ماندگار خودش رو میتونه اثبات کنه.

در فیلم دل خون،بازی بهداد در نقش یه قاتل که زنشو کشته و به شدت عذاب وجدان داره قابل قبول و باورپذیره اما فیلم نقاط ضعف زیاد داره مخصوصا در زمینه بازیگری و استفاده از دو هنرپیشه زیبا و جوان پسند که به اعتقاد من لطمه زیادی به فیلم زده. مخصوصا پوریا پورسرخ که به نظر من در حد سریال های شبانه تلویزیون هم نیست و بازی ضعیفش با اون گریم مخصوص نشریات زرد در نقش یک چشم پزشک که حضوری کاملا منفعلانه در فیلم داره و فقط خواستن که دیده بشه بیشترین آسیب رو به فیلم زده.در واقع اگه تمامی صحنه های پورسرخ رو از فیلم در بیاریم هیچ خللی در فیلم ایجاد نمیشه.

ارزشگذاری فیلم :