فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

a short film about love

یک فیلم کوتاه درباره عشق(۱۹۸۸)

کارگردان : کریستف کیشلوفسکی

کیشلوفسکی در سال ۱۹۸۸ اقدام به ساخت ۱۰فیلم کوتاه (زمان هر فیلم حول و حوش ۵۰دقیقه)درباره هر یک از فرمانهای ده فرمان حضرت موسی کرد.این فیلمها برای تلویزیون لهستان ساخته شدن اما بعدا کیشلوفسکی قسمتهای پنجم و ششم را با مدت زمان بیشتری دوباره ساخت.

فرمان ششم که  "یک فیلم کوتاه درباره عشق" بر اساس آن ساخته شده، زنا نکنید، میباشد.

فیلم داستان پسر جوان ۱۹ساله ای را روایت میکند که به اشتباه عاشق زنی در آپارتمان روبرو میشود و هر روز  او را با دوربین خود از پنجره اتاقش می پاید.زن هر شب به گناه زنا مبادرت میورزد و عشق را باور ندارد اما پسر جوان تا به حال هیچ رابطه ای نداشته و از زن هیچ چیز نمی خواهد و فقط او را دوست دارد.

هر چند در پایان فیلم زن اعتراف میکند که اشتباه کرده و حق با پسر بوده(انگار فیلم در پایان حکم به تایید عشق میدهد) اما چه تضمینی وجود دارد که جوان ۱۹ ساله وقتی به سن زن رسید و تجربه های مختلفی را گذراند نگاهش به عشق عوض نشود و یا زن در جوانی خود مانند اکنون پسرک عاشق نبوده باشد..

به هر حال سکانس پایانی فیلم تصویری بسیار زیبا از عشق(با هر تعبیری که از آن داشته باشیم) به ما می دهد:زن به اتاق پسرک که در بستر خوابیده می آید(پسرک به خاطر تجربه تلخی که در عشق داشته خودکشی ناموفقی کرده)و پارچه قرمزی که بر روی دوربین کشیده شده را کنار میزند و به اتاق خود در آپارتمان روبرو نگاه میکند و در خیالش خودش را میبیند که ناراحت به خانه آمده و شیشه شیر را چپه میکند و در تنهایی گریه میکند(این صحنه را قبلا از دید پسرک دیده بودیم)اما این بار از نمای دید زن میبینیم پسرک کنار او حاضر شده و همچنانکه زن سرش را به پسرک تکیه داده و گریه میکند پسرک او را نوازش میکند.

- در صحنه ای که زن و پسر جوان پس از خوردن بستنی میخواهند به خانه بروند زن به پسرک میگوید اگر به آن اتوبوس رسیدند با هم به خانه او میروند و اگر نرسیدند هر کس به خانه خود میرود(شاید آگاهانه سرنوشت عشق پسر را به شانس واگذار میکند)به دنبال اتوبوس دویدن آنها که سرنوشت را تغییر میدهد دقیقا اشاره ایست به فیلم دیگر کیشلوفسکی " شانس کور" که سرنوشت شغل و تحصیل،رابطه عاشقانه،مرگ و حتی اینکه در سیاست طرفدار چه حزبی باشد بستگی به این داشت که شخصیت فیلم به قطار برسد یا نه..

ارزشگذاری فیلم:

کیشلوفسکی در IMDB

به همین سادگی

به همین سادگی

فیلمنامه : رضا میرکریمی،شادمهر راستین

کارگردان : رضا میرکریمی

هر فیلم رضا میرکریمی برای سینمای ایران یه اتفاق خوب محسوب میشه.فیلمهای "اینجا چراغی روشن است"،"زیر نور ماه"و"خیلی دور خیلی نزدیک"نشون میده میرکریمی یه سینمای متفکر و عمیق رو زیر نظر داره و از نزدیک شدن به خط قرمزها و فیلمسازی بر خلاف جریان مرسوم هم ابایی نداره.

به همین سادگی فیلمیه که شاید تماشاگر عام سینما اونو پس بزنه(هرچند با تبلیغات خوب و همچنین به خاطر جوایز بسیاری که در بیست وششمین جشنواره فجر و جشن خانه سینما دریافت کرد به فروش خوبی هم رسید) و با نگاهی به جریان فیلمسازی مرسوم به سینمای بدنه ما به تماشاگر این سینما میشه کمی حق داد که این فیلم براش غیرقابل درک باشه.

فیلم یه روز عادی از زندگی یه زن خانه دار رو به نمایش در میاره.تو این روز نه دزد به خونش میزنه،نه آتش سوزی و نه هیچ اتفاق مهم دیگه ای براش نمیفته.

فقط ما با تنهاییها و اتفاقات یکنواخت یه زن همراه میشیم و در پایان به یه درک و همذات پنداری عمیق از تنهاییها، خواستها و آرزوهای اون میرسیم.

برای لذت بردن از فیلم باید به جزئیات این زندگی در تقابل با فرزندان،همسر،شعر،همسر،همسایه و .. توجه کرد و از طریق هر صحنه به دنیای ذهنی طاهره و کارگردان نزدیک تر شد.

مثلا صحنه ای که طاهره به زیر تخت میره ، در حقیقت وارد دنیای پنهان پسرش میشه و در همراهی با بازی پسرش گوشه ای از مرد درون خودش رو با شلیک دقیقش به اسباب بازی نشون میده.

یا جایی که دخترش اجازه میگیره رو تخت بابا مامانش برای چند ساعتی بخوابه و نگاه طاهره به این خواهش دخترش میتونه اشاره ای به امیال و خواستهای طاهره باشه.

از صحنه های زیبای فیلم جاییه که طاهره-که تمام روز در پی تماس تلفنی برای استخاره بوده-به طبقا بالا برده میشه تا برای نوعروس همسایه بالا استخاره کنه..

ارزشگذاری فیلم :

 

گزیده ای از مصاحبه  رضا میرکریمی با صبا شادور (سایت سازمان تبلیغات اسلامی)

 در ابتدا در مورد ساخت به همین سادگی و این که قصه چطور به تصویر درآمد توضیح دهید؟

بعد از خیلی دور خیلی نزدیک که یک قصه کلاسیک و پرماجرا و حادثه ای بود خیلی ها توقع داشتند که در همان قالب  و محتوا فیلم بسازم، چون موفقیت آمیز هم بود، من این مسیر را ادامه دادم. اما دوست داشتم تجربه ای داشته باشم که در همان عرصه کمتر به آن پرداخته بودم.  دوست داشتم تجربه ای داشته باشم که در آن حوادث و ماجراها مسئولیت کمتری در هدایت قصه برای من به وجود می آورد و بیشتر فضا و جزئیات قصه بیانگر و عامل جذابیت و پیش برنده قصه و داستان فیلم باشد. "به همین سادگی" با این ایده و طرح اولیه شکل گرفت ، البته طرح دو خطی را قبل از ساخته شدن فیلم خیلی دور خیلی نزدیک نوشته بودم که با چند تا از دوستان فیلمنامه نویس هم مشورت کردیم اما به نتیجه نرسید تا اینکه با شادمهر راستین آشنا شدم و احساس کردم شادمهر خیلی می تواند به روند قصه کمک کند و مشترکا شروع کردیم به نگارش قصه؛ با همکاری داستان نویس های زن که برای ما ایده های کوتاهی را با محوریت یک زن خانه دار که دچار روزمرگی شده و احساس بیهودگی می کند، روشن تر کردند؛ قصه هایی که به دست ما رسید مستقیما به فیلمنامه کمک آنچنانی نکرد اما جزئیاتی را به ما داد که از نگاه یک مرد به زندگی عادی یک زن خانه دار، بود که سال ها طول می کشید تا آن جزئیات را بدست بیاوریم. از مجموعه آن جزئیات شروع کردیم به نوشتن قصه که فکر می کنم چندبار فیلمنامه را به نگارش درآوردیم که پس از بازنویسی فکر می کنم 8 ماه طول کشید تا به فیلمنامه ای رسیدیم و  پیش تولید فیلم را آغاز کردیم.

به نظر می رسد به همین سادگی یک فیلم متفاوت در کارنامه کارگردانی شما نسبت به فیلم های قبلی از جمله خیلی دور خیلی نزدیک باشد، فکر می کنید این متفاوت بودن داستان به همین سادگی از کجا می آید؟ اینکه میرکریمی کارگردان سینما می خواهد ژانرهای مختلف با دیدگاه های خاص را در عرصه سینما تجربه کند؟ چرا دغدغه ذهن شما برای این فیلمنامه پرداختن به زندگی یکنواخت یک زن بود؟

من بعد از دیدن فیلم دایره به کارگردانی جعفر پناهی که آن را به لحاظ سینمایی و ساختار سینمایی دوست داشتم، با خودم فکر می کردم که آیا همه مشکلات زنان ایرانی از جنسی است که باید در صفحه حوادث روزنامه ها جستجو کنیم؟ یا مسائل پنهان تری هم وجود دارد که علت اصلی و بسترساز اصلی بحران های مهم تری در اجتماع هستند. مثل قشر وسیعی از زنان خانه‌دار جامعه که از پتانسیل و توان آنها استفاده  کافی نمی شود و نقش تعیین کننده آنها در رشد و ثبات خانواده و ارتقای اعضای خانواده به رسمیت شناخته نمی شود  و این ایده از اینجا شکل گرفت. البته پرداختن  به موضوع های پنهان و مضمر در سینما کار مشکلی است به این دلیل که نماد عینی و بیرونی ندارد و بیشتر پنهان و مضمر است و کمتر آدرس مشخصی می شود درباره این ایده ها پیدا کرد. و طبیعی است که ماجراهایی که در صفحه حوادث روزنامه ها می بینیم، قصه و داستان های مشخص تری  دارند که برای بیننده  جذاب تر خواهد بود. ولی کمتر مسئله اصلی جامعه ما را شکل می دهند و در واقع استثناءهایی هستند که در جامعه اتفاق می افتد  و قاعده اصلی نیستند. ایده به همین سادگی از اینجا شکل گرفت که بعضی وقت ها ما حس می کنیم که همه چیز خوب است، ولی نمی دانیم چرا؟ و به دنبال اینکه چه کسی در خاموشی و تاریکی و بی ادعا، فداکاری می کند، نیستیم ولی این شرایط باعث می شود یک بحرانی کم کم شکل گیرد که ما بدون آنکه از آن مطلع باشیم روزی شاید این بحران ما را درگیر خود بکند که هیچ راه پیشگیری ندارد و صرفا باید  درمان اش کرد.

به همین سادگی تا انتها تماشاگر را درگیر می کند و با این دیدگاه خط داستانی شکل می گیرد که مثلا قرار است یک اتفاق بیافتد و حداقل داستان نقطه اوج و فرود داشته باشد، اما با همین انتظار تماشاگر هم به پایان می رسد. نظرتان درباره پایان فیلم چیست؟

ببینید، به نظر من عوامل مختلفی موثر هستند که مهمترین عامل می تواند فیلمنامه باشد که درست طراحی شده و مسیر قصه را مثل یک مسیر دومینو طراحی کرده، به طوری که تماشاگر با هر توقعی که به پای فیلم می نشیند، منتظر آن چیزی می ماند که متوقع هست، اتفاق بیافتد و هر اتفاقی که در فیلم می افتد، فکر می کند این همان موضوعی است که در واقع ادامه خواهد داشت. و به تدریج متوجه می شود که نیمی از فیلم گذشته ولی هنوز قصه ای شروع نشده و از اینجا به بعد آن چیزی که وادار می کند تا تماشاگر به پای فیلم بنشیند، در واقع عامل دوم است. یعنی میزان واقعی بودن و باورپذیر بودن لحظات و صحنه ها در فیلم است که تماشاگر را مواجه می کند با اتفاق هایی که بارها و بارها در زندگی شخصی خود و نزدیکان تجربه کرده ولی هرگز از دریچه پرده سینما  آنقدر واقعی نگاه نکرده بود و چون به شکل کاملا واقعی و البته انتخاب شده (برای سینما و نه مستند) لحظاتی از زندگی و تجربیات خود را با میزان سن و شخصیت های جدید روی پرده سینما می بیند، علاقه مند می شود که ادامه آن فیلم را هم تا انتها ببیند.

آیا به همین سادگی از دیدگاه فمینیستی به معنای طرفداری از حقوق زن می تواند نگاه متفاوتی در فیلم شما باشد؟

نه اصلا.  چون به همین سادگی در مورد فمینست بودن یک زن نیست. درباره تنهایی آدم هایی است که در جامعه پنهان شده اند. قالبی که این فیلم در شخصیت یک زن پیدا کرده است برای نمایش بیرونی اش، قالب یک زن خانه دار است که همین اتفاق می شود  در قالب  یک مرد و زندگی شخصی او باشد. به همین سادگی هیچ مردی را محکوم نمی کند.

می خواهم از نظر زمانی خیلی برگردم به عقب، زمانی که شما در رشته گرافیک تحصیل می‌کردید اما حالا کارگردان سینما هستید.

من سینما را دوست داشتم اما در مصاحبه آن سال های سینما رد شدم و ترجیح دادم یک رشته نزدیک به سینما را انتخاب کنم. قرار بود بعد از چند واحد که پاس کردم دوباره تغییر رشته بدهم که  یکی از اساتیدم منصرفم کرد و گفت مباحثی که در دانشکده سینما تدریس می شود بیشتر تئوریک است و  تو فیلمسازی را می توانی به صورت تجربی هم یاد بگیری. آنچه که گرافیک به تو می دهد به عنوان زمینه ای برای شناخت و چیدمان عناصر در کار می تواند بعدها در سینما برای تو تعیین کننده و راه گشا باشد. من نصیحت استادم را پذیرفتم و واقعا اینطوری شد که می بینید.

**لینک کامل مصاحبه**

 

Slumdog Millionaire میلیونر زاغه نشین

میلویونر زاغه نشین(2008)

کارگردان : دنی بویلجمال یه آبدارچی مرکز مخابرات است که در مسابقه چه کسی میخواهد یک میلیونر باشد در حال رسیدن به جایزه چند میلیونی است،از طرفی تهیه کننده مسابقه که به جمال شک کرده با کمک پلیس جمال را تحت بازجویی قرار میدن تا به روش تقلبش در مسابقه اعتراف کنه اما جمال با تعریف  داستان زندگیش ماجرای دانستن جواب هر سوال رو برای پلیس بازگو میکنه. 

میلیونر زاغه نشین فیلم خوبیه اما به نظر من در انتها میشه گفت یه فیلم هندی خوبه نه بیشتر.موفقیت بیش از حد میلیونر زاغه شین واقعا تعجب آوره.این فیلم در10رشته نامزد اسکار شد که براش 8 مجسمه طلایی اسکار رو به ارمغان آورد.این فیلم بعد از فهرست شیندلر(1993)اولین فیلمیه که جایزه بهترین فیلم،کارگردانی و فیلمنامه رو در مراسم اسکار،گلدن گلوب و بافتا کسب میکنه.

بهانه اصلی روایت ماجراهایی که برای جمال کودک و نوجوان اتفاق افتاده و به صورت فلاش بک های تکه تکه بازگو میشه جواب سوالاتیه که جمال در مسابقه میده و گاهی منطق و علت دونستن پاسخ این جوابها غیرموجه و سطحی و غیرقابل قبوله و فیلمنامه فاقد تفکر عمیقه.

مثلا جواب میدان کمبریج در کدوم شهر قرار داره و اطلاعاتی که جمال داد هم باورکردنی نبود و هم معلوم نبود نشون  دادن اون چند تابلو چه ربطی به اطلاعات مسابفه قایقرانی  که جمال میدونست داشت و گاهی ماجراهایی که جمال تعریف میکنه هیچ ربطی به سوالات نداره.فقط مسئله اینه که در تماشای بار اول مجذوب داستان پرفراز و نشیب پر از فقر و بدبختی و عشق و این چیزها میشیم(که انصافا بد هم نیست)و  در عین حال غافل از منطق روایی فیلم میشیم که خوب برای خیلیها هم مهم نیست و بیشتر به این فکر میکنن که جمال جایزه رو میبره یا به عشقش میرسه که خوب چون فیلم هندیه آخرش به جفتش هم میرسه.

-توجه کنید به جواب سوال عکس چه کسی رو اسکناس صد دلاریه،چرا جمال که یک کودک خیابونیه باید اسکناس صد دلاری به گدای کور بده؟،درست اون دوست بچگیهاش بده اما جمال که میدونه اون برای مامانگ بدجنس که اونو کور کرده گدایی میکنه و این پولها به مامانگ میرسه پس چرا با این وجود بهش پول میده،چرا گدای کور باید قیافه رییس جمهور آمریکا روی اسکناس صددلاری رو با تمام جزئیاتش بدونه و فرضا هم که بدونه چرا پس از سالها این جواب باید در ذهن جمال بمونه در حالی که همون موقع تونسته پس از سالها سراغ عشقش رو از دوست نابینای قدیمیش بگیره و تمام فکر وذهنش اونجاست.

از این سوالات بدون جواب در فیلم کم نیست یا توجه کنید به سروان بازپرس که اولش با جریان برق جمال رو شکنه میده اما بلافاصله با شروع داستان جمال مثل یه تماشاگر سینما تحت تاثیر فیلم هندی قرار میگیره.

رقص آخر فیلم هم که جای خود داره و خنده داره.

البته فیلم  صحنه های زیبا و ساختار بصری و جذابیت خوبی داره اما خوب به نظر من این همه جایزه براش خیلی زیاده..

ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB

جوایز فیلم

Saw 6

اره 6

اولین فیلم اره که سال 2004 شروع شد،پشت سرش بدون وقفه هر سال یه دنباله واسش ساخته شد تا سال 2009 که قسمت ششم هم پخش شد. این یعنی کمترین زمان ممکن برای فیلمنامه و تولید این فیلمها صرف شده و فکرکنم دراین زمینه اگه رکورددار نباشه(رکورددار در سرعت دنباله سازی)جزء چند مورد نادر باشه و همین باعث کنجکاوی من شد تا بلاخره یکی ازاین سری فیلمها رو کامل ببینم.

فقط میخوام سکانس اول فیلم رو توضیح بدم تا احتمالا کل این 6 قسمت دستمون بیاد: دو نفر که در اتاقهایی حبس شدن به هوش میان و تصویر داخل مونیتور با اونها حرف میزنه که چون آدمهای بدی بودن و وامهایی با سود خیلی بالا به مردم ضعیف می دادن اینجا باید مجازات بشن و حالا یه ترازو هست وهرکس که بتونه گوشت بیشتری از بدن خودش جدا کنه وتو ترازو بذاره زنده میمونه و او یکی میمیره.یکی که مرد چاقی بوده شروع میکنه با چاقو از چربیهای شکمش کندن واون یکی که زن لاغریه دستشو از آرنج قطع میکنه و...

تمام کسانی که در فیلم مجازات میشن به اصطلاح انسانهای خطاکاری هستن و این فقط یه تظاهر اخلاقی مضحکه تا سازندگان فیلم به مخاطبانشون خون و خونریزی و انواع واقسام قتلها رو نشون بدن.

ارزشگذاری : بی ارزش

vanilla sky ،آسمان وانیلی

آسمان وانیلی(2001)

نویسنده و کارگردان : کامرون کرو

فیلم بر اساس یه فیلم اسپانیایی به نویسندگی و کارگردانی الخاندرو منابار(کارگردان دیگران،Others ) ساخته شده،در واقع تام کروز با دیدن فیلم به فکر بازسازی هالیوودی اون میفته. 

فیلم داستان یه مرد ثروتمند به نام دیوید(تام کروز)رو تعریف میکنه که پس از آشنایی با دختری به نام سوفیا(پنه لوپه کروز)و با احساس اینکه برای اولین بار عاشق شده پس از یه سانحه رانندگی زیباییش ر از دست میده.. و درپایان کم کم متوجه میشیم که قسمتی اصلی از زندگی اون وحتی شخصیت دکتر روانشناس در رویاها و یا دنیای درون ذهنی اون شکل گرفته و در حال حاضر بدن دیوید در جایی منجمد شده و یه شرکت با نام اختصاری L.E (زندگی طولانی) که دیوید قبلا با اونا قرارداد بسته بوده پشت تمامی این اتفاقات هستن..

به هر حال با فیلمی روبرو هستیم که اگه زیاد خودمون رو درگیر منطق کمی ساده انگارانه این شرکت و تجزیه تحلیل قوانین گنگ و مبهم دنیای مجازی که دیوید در اون زندگی میکرده نکنیم میتونیم در انتها فیلم رو دوست داشته باشیم.

بخش بزرگی از موفقیت فیلم مدیون غافلگیری اونه که در انتها رودست میخوریم و این مسئله هم به فیلم اصلی آمنابار برمیگرده و اگه یادتون باشه مشابه همین غافلگیری در انتهای فیلم دیگران آمنابار هم وجود داره.

از نکات مثبت فیلم بازیگران زن فیلم هستن یکی کامرون دیازدر نقش جولی جولیانی با اون موهای بلوند که یه تعبیری از سکس و عشق واسه خودش داره و برای این فیلم نامزد جایزه گلدن گلوب شد و دیگری پنه لوپه کروز که برخلاف دیاز با موهای مشکی و صورت سبزه(که دیاز با حسادت اونو در فیلم به حشره تشبیه میکنه)به خوبی تصویری از یه عشق تا حدی حقیقی و دست نیافتنی(سوفیا) رو ارائه میده تا اونجا که حس وحال انتهای فیلم - که دیوید برای یافتن سوفیا در دنیای دیگه حاضر میشه به زندگی زمینی و واقعی که پایان داره برگرده – خیلی خوب و باورپذیر از کار در میاد.

رویا در فیلم نقش حیاتی داره دقت کنید به ابتدای فیلم که دیوید در رویاست(خواب میبینه) و با صدای open your eyes  که جولی(نماد عشق زمینی) ضبط کرده اونو بیدار میکنه و در حقیقت اونو دعوت به زندگی در واقعیت به جای رویا میکنه و جایی که دیوید در خیابون از هوش رفته و این بار سوفیا با صدای open your eyes  اونو در ظاهر بیدار میکنه اما در انتها متوجه میشیم این دقیقا زمانیه که زندگی دیوید در رویاهاش شروع میشه و این بار سوفیا(نماد عشق حقیقی) اونو به زندگی در دنیای رویاهاش دعوت میکنه.

- پنه لوپه کروز در نسخه اصلی اسپانیایی هم بازی کرده .

- فیلم نامزد جایزه اسکار موسیقی اریژینال شده بوده.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم درIMDB

کامرون کرو ، تام کروز ، پنه لوپه کروز  در IMDB

 

2012

نویسنده و کارگردان: رونالد امریک

دانشمندان متوجه میشن که هسته زمین به علت تغییراتی در تشعشعات خورشید شروع به گرم شدن کرده و این گرمایش در سال 2012 باعث زمین لرزه و آتشفشان و سیل و سونامی و هرچی که فکرشو کنین میشه و کره زمین دیگه قابل سکونت نخواهد بود. پس دولتهای مختلف با همکاری هم شروع به ساختن کشتی یا سفینه های دریایی بزرگی میکنن تا عده منتخبی از افراد زمین و حیوانات و آثار فرهنگی و باستانی نجات پیدا کنن.

از معدود ویژگیهای مثبت فیلم اینه که با توجه به زمان طولانیش( 158دقیقه)تو همون 20 دقیقه اول با خالی بندیهای بچگانش تکلیف خودش رو مشخص و خیال تماشاگر رو راحت میکنه که به تماشای چه نوع فیلمی نشسته.

مخصوصا از شروع زمین لرزه ها که جان کیوزاک سراغ خانوادش میاد و با خروج اونها از خونه،خونشون خراب میشه.بعد سوار ماشین میشن و با حرکت ماشین همینطور زمین پشت سرشون شکافته میشه و میریزه،بعدش سوار هواپیما میشن و اول که رو زمین حرکت میکنن،زمین پشت سرشون خراب میشه،بعد که پرواز میکنن تو هوا آتشفشان ودود دنبالشون میاد و الی آخر.انگار یکی داره پلی استیشن بازی میکنه و شما تماشا میکنین.

بعدش هم که ماجرای رییس جمهور فداکار آمریکا که حاضر نمیشه جون خودش رو نجات بده و مردم کشورش رو تنها هم بذاره هم در نوع خودش خیلی جالبه.و در کنار تصویر این رییس جمهور فداکار آمریکایی،ملکه انگلیس رو میبینیم که با خودش یه جفت سگش رو هم آورده.

کلا تمام تمرکز فیلم روی اجرای جلوه های ویژه و نمایش صحنه های عظیم از بلایای طبیعیه که زمین رو تا نابودی پیش میبره.

رونالد امریک کارگردان فیلم در کارنامش فیلمهایی مثل میهن پرست،روز استقلال و سرباز جهانی رو داره.

ارزشگذاری فیلم :

گاوخونی

نویسنده و کارگردان:بهروز افخمی

بر اساس داستانی از جعفر مدرس صادقی

روایت خوابها و زندگی آشفته مردی که رودخانه زاینده رود و انتهای آن-باتلاق گاوخونی- رهایش نمی کند.

با فیلم عجیبی روبرو هستیم،شخصیت اصلی فیلم اسم ندارد،در دو سوم ابتدایی فیلم اصلا شخصیت اصلی فیلم(بهرام رادان) را نمیبینیم و فقط صدایش را میشنویم که راوی فیلم است.در حقیقت فیلم از دریچه ذهن ونگاه رادان روایت میشود و تمامی نماهای فیلم(در دو سوم ابتدایی فیلم) از زاویه نگاه او دیده میشود.

کارگردان و تهیه کننده فیلم واقعا جسارت زیادی به خرج دادن که داستان گاوخونی رو که تمام آن از ذهن یه نفر روایت میشه و مدام در بین خواب و بیداری در نوسان هست رو به فیلم برگردوندن.

فیلم برای من زیبا و تاثیرگذار بود و مهمترین شاخصه اون که فیلم رو به خوبی جلو میبرد دیالوگها و در حقیقت نریشن بسیار عالی  فیلم بود.اما همین وجه زیبای فیلم رو به عقیده خیلیها نمیشه به حساب فیلم گذاشت و اعتقاد دارن این متن زیبا، موبه مو از کتاب گاوخونی پیاده شده.به هر حال برای قضاوت در این مورد باید رمان مربوطه رو خوند که من هنوز موفق نشدم.

اما به هرحال از ارزشهای فیلم نمیشه به راحتی گذشت،بازی مثل همیشه زیبای انتظامی،نریشن بسیار طولانی رادان که خیلی سخته تو یه فیلم شما یک ساعت یه جورایی به جای همه  حرف بزنی که  افخمی  خوب  تونسته  رادان رو هدایت  کنه.

فقط در پایان فیلم برای من یه سوال بزرگ باقی مونده که چرا در یک سوم انتهایی فیلم نحوه روایت فیلم تغییر میکنه و اگه تغییر نمیکرد و تا آخر رادان رو نمیدیدیم و همراه با اون وارد زاینده رود میشدیم و فیلم تمام میشد چه فرقی با فیلم فعلی داشت؟

ارزشگذاری فیلم :

در پایان قسمتهایی از صحبتهای بهروز افخمی درباره این فیلم رو در هم اندیشی ادبیات و سینما (از سایت سینمای ما) میارم :

-عده ای پس از تماشای فیلم تصور کرده بودند که تمام رمان و یا بخش اعظمی از آن در فیلم خوانده شده در صورتی که ما نیمی از داستان را حذف و به تصویر تبدیل کردیم حال این سوال پیش می آید که این نوع اقتباس یک روش محسوب می شود به نوعی این شیوه اجرا به صیغه اقتباس یک روش محسوب می شود؟

-سینما یکی از شاخه های ادبیات نیست ولی در آن جنبه های ادبی زیادی وجود دارد دکوپاژ به شیوه بیان داستان باز می گردد این مسئله در کارگردانی و تقطیع فیلم نیز از ادبیات وام گرفته می شود و تا زمانی که داستان به صیغه شخص اول مفرد روایت می شود، در مخاطب این احساس به وجود می آید که مشغول مطالعه یا مشاهده خاطرات خصوصی شخصی است که به نوعی از دیدگاهی نزدیک احوال آن فرد را مرور می کند ، اما در شیوه سوم شخص مفرد ناظر با فاصله ای نسبی تمام جریان را تعریف می کند در این نوع درایت باور پذیری اش کمتر و دوری اش از موضوع زیادتر از اول شخص مفرد است ، به معنای دقیق تر در این شیوه ، قهرمان پروری وجود ندارد.

-در این شیوه طبیعی است که خواننده و بیننده از اثر فاصله بگیرد چون به دلیل این که کمتر از این شیوه مورد استفاده قرار گرفته مخاطب به آن عادت ندارد نویسنده در این شیوه به مخاطب کارهایی را نسبت می دهد که خواننده خیلی از آن کارها و رفتارها را انجام نداده است تقریبا برای مخاطب آزار دهنده است این مسئله به نوعی فاصله گذاری است که تنها کسانی که به شیوه برشتی علاقمند هستند به این نوع شیوه نیز ابراز علاقه می کنند.

Surrogates (بدل ها)

بدلها

کارگردان : جاناتان مستو

فیلم آینده زمین رو نشون میده در حالی که علم اونقدر پیشرفت کرده که هیچ کس لازم نیست از منزلش خارج شه و در حالی که انسانها داخل خونه هاشون دراز کشیدن،روباتهایی به شکل اونها(البته هرقدر که بخواین زیباتر و جوانتر)در جامعه حضور دارن که توسط اپراتورهاشون در منزل هدایت و کنترل میشن.(یه معجونی از ماتریکس و هوش مصنوعی)

در حقیقت زندگی انسانها کاملا ماشینی شده و روح روابط انسانی از بین رفته اما به جاش دیگه نه کسی مریض میشه،نه تصادف میکنه و نه از کار بیرون خسته میشه.و حالا یه کاراگاه(بروس ویلیس)که از این زندگی خسته شده درگیر چند قتل میشه و در نهایت سرنوشت مردم زمین رو رقم میزنه.

تمام ارزش فیلم همینه و سازندگانش تمام زورشونو زدن تا این سوژه چندخطی رو به یه فیلم 85 دقیقه ای تبدیل کنن.

از معدود نکات مثبت فیلم به نظر من چهره پردازی و طراحی لباس  اونه که در متفاوت نشون دادن انسانهای واقعی و بدلهای انسانها بیشتر به چشم میاد.

- جاناتان مستو کارگردان فیلم، قبلا ترمیناتور3 رو ساخته

ارزشگذاری فیلم : 

کسی از گربه های ایرانی خبر نداره

کارگردان : بهمن قبادی

نکته جالب فیلم فایلی هست که پیوست با فیلم در یه دیسک قرار داره و داخلش بهمن قبادی میگه از اینکه این فیلم رو دارین مجانی میبینین خوشحاله و حلالتون باشه چون به فیلمهای من و امثال من در ایران اجازه اکران نمیدن فقط یه خواهشی دارم که با کیفیت خوب ببینین و..

دم بهمن قبادی گرم که فیلمش رو حلالمون کرد و گذاشت شب با وجدان راحت بخوابیم نه مثل داریوش مهرجویی که با فیلم ضعیف سنتوری انتظار داشت به شماره حسابش پول بریزیم و تا مدتها عذاب وجدان داشتیم.

با تماشای فیلم باید برای جوون ایرونی مخصوصا از نوع هنرمند و هنردوستش تاسف خورد.

کلیپهای فیلم عالی هستن و از نابازیگرها که ایفاگر نقش خودشون در فیلم هستن خوب بازی گرفته شده ،حامد بهداد هم که غوغا کرده.

چند تا ضعف هم فیلم داره،یکی این ماجرای گیر دادن به نیروی انتظامی دیگه خیلی کلیشه ای شده و متعلق به زمان آوازقو بود نه این فیلم. صحنه گیر دادن به سگ داخل ماشین اغراق آمیز به نظر میرسه و از همه بدتر پایان فیلم و جریان پارتی و وضعیت غیرعادی و نچسب حامد بهداد که با شخصیت همیشه امیدوار و رهاش، دیدن اون اوضاع و احوال زیاد قابل قبول نبود(مخصوصا اینکه قبلا به اشکان و نگار گفته بود یه وقت دیدین کار دیوید نشد و قابل درک نیست حالا شب کنسرت بچه ها این کار رو بکنه)

اما درخشان ترین صحنه فیلم جاییست که کودکان افغانی رو در حالی میبینیم که چشماشون رو بستن و تو خیالشون در حلی که ژست جدی هم گرفتن گیتار میزنن،واقعا تاثیرگذار بود.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Armored زره پوش


یه فیلم ضعیف که هنرپیشه های خوبی(ژان رنو،لارنس فیشبرن،مت دیلان) هم داره اما ارزش نوشتن نداره..


ارزش گذاری فیلم: