فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

وقتی همه خواب بودند

وقتی همه خواب بودند

نویسنده و کارگردان : فریدون حسن پور

بی بی سلیمه(گلاب آدینه) پیرزن دوست داشتنی روستا که مامای تمامی بچه های روستا هم بوده حالا پس از سالها انتظار می خواهد به مکه برود و درست هنگامی که دارد از اهالی روستا حلالیت میگیرد از شهر نامه ای میاید که که به علت بیماری قادر به سفر حج نیست.حالا بچه های روستا که دوست ندارند این خبر را به او بدهند میخواهند خودشان او را به خانه خدا ببرند..

فیلم سوژه خوبی داره،بازیگرای خوبی هم داره اما توان اینکه بتونه از بین این نوع فیلمهای مذهبی و به حساب معناگرا خودشه جدا کنه و بالاتر بیاد رو نداره.

من نمیدونم این چه رسمیه که  تو هر فیلمی بخوان بار معنویش رو زیاد کنن یکی از این آواهای  کرال  یا  نمیدونم چی میذارن توش تا ما احساس شدید معنویت کنیم.انگار حسی که کارگردان دوست داشته به ما منتقل بشه دیده از پسش برنمیاد و هی خواسته به زور موسیقی و این آواها(که اسم دقیقش نمیدونم چیه)جبران مافات کنه و به خصوص که چندین بار هم تکرار بشه..

ارزشگذاری فیلم: 

The Eye

 The Eye (2008)

یه فیلم تو ژانر ترس و وحشت. 

کلا تو این ژانر و ژانرهای هم خانوادش (جن گیری و اسلشر و ..)فیلم خوب کم پیدا میشه و این فیلم هم چیز خاصی غیر از کلیشه های رایج معمولی این فیلمها نداشت و چند سال بعد هم فراموش میشه..

یه نکته مثبت تو این فیلم این بود که درسته زیاد حرف خاصی برای گفتن نداشته اما داستان خودش رو راحت بیان کرده و مثلا بر خلاف خیلی از فیلمهای دیگه که برای ترس و وحشت از جلوه های ویژه گاها مسخره و بچگونه استفاده میکنن،دچار این آفت نشده بود. 

جسیکا آلبا هم بد بازی نکرده و در آینده میتونه سطح خودش رو تو بازیگرای زن هالیوود بالاتر ببره. 

فیلم اقتباسی از یه فیلم چینی بوده و همین فیلم متوسط نشون میده سینمای ما تو ژانر ترس و وحشت خیلی ضعیفتر از نمونه های درجه دو و سه خارجیه..  

ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB

Lord of War

 Lord of War

ارباب جنگ(2005)

نویسنده و کارگردان : اندرو نیکول

اندرو نیکول داستان یه دلال بزرگ اسلحه(یوری با بازی نیکلاس کیج) رو به نمایش در آورده .

داستان از دریچه ذهن یوری روایت میشه،در صحنه ابتدایی فیلم میبینیم که دوربین از روی فشنگهای بسیاری که روی زمین ریخته شدن و همه جا رو پر کردن عبور میکنه(انگار که تمام اینها جسدهای انسانهای باقی مونده از یه جنگ بزرگ یا کشتار دسته جمعی باشن)و دوربین کم کم به یوری میرسه که بالای سر اینها وایستاده و رو به دوربین میگه: "بیشتر از ۵۵۰میلیون سلاح گرم در دنیا وجود داره،یعنی برای هر ۱۲ نفر یکی.حالا سوال اینه که..(یه پک عمیق به سیگارش میزنه)چطور اون یازده تای دیگه رو مسلح کنیم؟!" همین صحنه شون میده که با یک فیلم خوب و با ارزش طرف هستیم.بلافاصله بعد از این صحنه عنوان بندی فیلم شروع میشه که انگار از نگاه یه فشنگ از توی یه کارخانه مهمات سازی سفری شروع میشه که در انتها مقصد اون گلوله، پیشونی یه نوجون آفریقاییه.

جالب اینه که مدیر فیلمبرداری این فیلم یه ایرانیه به نام امیر مکری.

به هر حال با یه فیلم خوب که بر پایه یه فیلمنامه زیبا و منسجم ساخته شده روبروییم،اندرو نیکول بیشتر از اینکه کارگردان باشه فیلمنامه نویسه و قبلا به خاطر فیلمنامه نمایش ترومن  نامزد اسکار هم شده بوده.

شخصیت یوری ترکیبی از شخصیت ۵ دلال بزرگ اسلحه است و به طور ویژه "ویکتور بوت" که به تاجر مرگ معروف بود و در سال 2008 دستگیر شد.

ترانه های زیبایی در فیلم پیدا میشن،مخصوصا ترانه کوکائین اریک کلاپتون که حال و هوای قشنگی به اون بخش میده که در یه معامله به جای پول یوری و برادرش مجبور میشن کوکائین قبول کنن. 

پوستر فیلم هم در نوع خودش جالبه

یه نکته حاشیه ای جالب اینکه پسر کیج تو فیلم نقش اون مکانیک رو داره که بالای تانکه و کیج فریاد میزنه: پسر،بیا پایین تا به خودت آسیب نرسوندی..

ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB

لینک امیر مکری

لینک اندرو نیکول

lymelife

 (lymelife(2008

نویسنده و کارگردان : دریک مارتینی 

یه درام خانوادگی در باره دو خانواده آمریکایی که در حال فروپاشی هستن و و یه پسر و دختر از این دو خانواده در ابتدای نوجوانی و درگیر با مشکلات خانوادگی به هم علاقمند میشن..

فیلم یه شباهتهایی با american beauty در سوژه داره اما اختلاف کیفی زیادی دارن و اولین فیلم کارگردانشه.به هر حال میشه صحنه های خوبی هم در فیلم دید مخصوصا چند دقیقه پایانی فیلم که دارای یک تدوین موازی از شخصیتهای مختلف با یه موسیقی زیبا و دلنشیه، واقعا دیدنی و به اندازه تمام فیلم تاثیرگذار در اومده.

لینک فیلم در IMDB

ارزشگذاری فیلم :

بوتیک

بوتیک

نویسنده و کارگردان:حمید نعمت الله

یه لاک پشت یه عالمه تخم میذاره تو ساحل،اونوقت خیلیهاش که هنوز باز نشدن خوراک حیوونای دیگه میشن،اونایی هم که باز میشن یکی رو مرغ دریایی میخوره یکی رو خرچنگ یکی رو...از اون همه تخم چندتا میرسن دریا که باز معلوم نیست چی سر اونا میاد..

این به نوعی داستان شخصیتهای فیلم بوتیک که از زبان بهزاد(که از دیدن یه فیلم مستند درباره سرنوشت غم انگیز بچه لاک پشتها حالش بد شده) میشنویم.

بوتیک یک فیلم رئال اجتماعیه که برای من جزء بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران به حساب میاد.

دوست ندارم راجع به کل فیلم حرف بزنم چون کم میارم میرم سراغ چند نکته که دوست دارم..

1- شاید خیلیها به بازی گلزار که یک هنرپیشه به اصطلاح گیشه ایه در این فیلم ایراد میگیرن خود نعمت الله چهره سرد و بی روح گلزار رو مناسب این نقش دونسته و نکته جالب در یکی از سکانسهای آغازین فیلمه که دکتر به شوخی سر سفره میگه زن جهان(گلزار در فیلم) میشدم رضا میگه پس به خاطر قیافست؟ دکتر میگه نه من به قیافه اهمیت نمیدم ،رضا میگه پس به خاطر پوله؟دکتر میگه نه مگه جهان پولداره..اینها میتونه با یه شیطنت جواب نعمت الله باشه به کسانی که اونو متهم میکردن گلزار رو به خاطر قیافش و محبوبیتش که پول و گیشه به همراه داره انتخاب کرده.

2-شخصیت اتی در فیلم به زیبایی و دقت تمام پرداخته شده مخصوصا در سکانسی که با جهان برای اولین بار به یه کافی شاپ میرن پرحرفیهای اتی شخصیت پایین شهری و در عین حال رویایی و خیالباف اونو به قشنگی تصویر میکنه.(اسکی،موج سواری،دریای ایران ،دریای خارج و..)

3-حامد بهداد با ایفای نقش کوتاه مهرداد در این فیلم به خوبی در سینمای ایران دیده شد و از طرفی دیگه رضا رویگری هم پس از سالها با ایفای زیبای نقش شاپوری بازگشت موفقیت امیزی به سینما داشت،از نکات قابل توجه فیلم نداشتن هیچ گونه نگاه کلیشه ای به اعتیاده.صحنه ای رو به یاد بیارین که جهان برای بار اول به ملاقات دوستش مهرداد(حامد بهداد)رفته و منتظر اون نشسته تا از اتاقی که مصرف میکنه بیاد بیرون و حالا مهرداد در رو باز میکنه و خیلی کلیشه ای در حالی که سرش پایینه و قوز کزده تلو تلو خوران میاد جلو و یه لحظه جهان نگران دوستش میشه و مخاطب نگران فیلم که یهو مهرداد میخنده و راست وامیسته و به جهان تعارف میکنه بیاد با هم حال کنن و وقتی جهان قبول نمیکنه میگه دوتا دود،فقط دوتا دود دیگه بگیرم میام.و اینجا فیلم نه تنها یه تصویر کلیشه ای از معتاد رو نشون نمیده بلکه رفتار و میل سیری ناپذیر به مصرف رو هم در مهرداد و هم در شاپوری و هم اون نوازنده گیتار که قوزک پای خدابیامرز اصلانی! رو میزنه نشون میده.

4- دندون درد اتی یکی از بهترین نکات گنجونده شده در فیلمنامست که بارها هم درام رو به جلو میبره و هم بارمعنایی داره.اولین بار جایی اتی دندونش درد میکنه که از نوشیدنیهایی میخوره که به گمانش آدمای پولدار تو خارج لب دریا زیر اون چترهای گنده میخورن و همینجاست که دندونش به شدت درد میگیره و یه جورایی فیلم میخواد بگه اتی خوردن این چیزا و آرزو کردن و دنبالشون رفتن برات گرون تموم میشه.در حقیقت دندون درد اتی یه جور نماد از دردیه که روح و روان اتی تحمل میکنه درد بدبختی،فقر،پایین شهر،قبرستون،توسری خوردن و...که برای این درد راهی که پیدا کرده فرار از خونه و رفتن به خارج و خواننده شدن و خیالبافیهای بچگانست.در این بین جهان سعی داره علاوه بر بردن اتی به دندانپزشکی مشکلات اون با هم اتاقیهاش و حل کنه و ترتیبی میده که خانوادش بعد از جلسه دندانپزشکی بیان و ببرنش.اما در مقابل شاپوری میاد دندون کرم خورده رو بی حس میکنه(موقتا مشکل پول اتی روبا بهایی گزاف حل میکنه) و باقی ماجرایی که با اتی پیدا میکنه..

5- صحنه پل عابر پیاده :بازی زیبای گلشیفته، دیالوگهای زیباتری که نوشته شده ، کاگردانی زیبا با اون جامپ کاتها روی گلشیفته و در نهایت ترکیب تمام اینها سکانس فراموش نشدنی رو به وجو میارن که ختم میشه به کله بیرون از تاکسی اتی که صداش هنوز روی تصویره که میگه از همتون بدم میاد.. 

ارزشگذاری فیلم :

لینک مصاحبه مسعود مهرابی با حمید نعمت الله

Sweeney Todd

(sweeney todd(2007 

عنوان کامل :سویینی تاد،آرایشگر اهریمنی خیابان فلیت

 کاگردان : تیم برتن

ششمین فیلم مشترک تیم برتون و جانی دپ یه موزیکال جنایی بینظیر از کار در اومده.

داستان فیلم اقتباسیه از یه نمایش قرن نوزدهمی که پیش از این هم چند اقتباس دیگه تلویزیونی و سینمایی از اون ساخته شده و داستان آرایشگری رو روایت میکنه که قاضی شهر لندن برای به دست آوردن همسر زیبای اون،اونو از شهر تبعید میکنه و حالا آرایشگر پس از 15 سال برگشته به لندن تا انتقام بگیره و نه تنها از قاضی و همدستش بلکه از تمام مردم لندن.

شاید از نکاتی که برای تماشاگر عجیب باشه اینه که سویینی تاد براش فرقی نمیکنه مشتریش کی باشه(به غیر از یک استثنا که با بچه و همسر فرشته مانندش به مغازش اومدن)و همه رو با لذت فراوان جلادی میکنه.اما برای این موضوع هم مقدمه چینی شده و غیر از توضیحاتی که خانم لاوت میده که تموم مردم شهر در مقابل ظلم قاضی به خانوادش ساکت بودن در ابتدای فیلم با ترانه زیبای there's no place like London که در اون تاد لندن رو به یک حفره یا چاه تعبیر میکنه که داخلش حشرات و کرمها زندگی میکنن تکلیف مردم و شهر لندن رو مشخص میکنه و عنوان اهریمنی تاد در نام فیلم دلیل دیگه ای برای کارای اونه.

به هر حال به نظر من اینجا شاهد یکی از یهترین فیلمهای دهه گذشته هستیم.و یکی از دلالیش هم استفاده درست از تواناییهای ژانز موزیکاله اما حیف که زیاد شاهد فیمهای خوب در این ژانر نیستیم.فیلمهایی که دست کارگردان و فیلمنامه نویس توش حسابی برای خلاقیت بازه و خارج از قالب خشک بعضی ژانرها ،جادوی واقعی ترکیب سینما و موسیقی و آواز و رقص رو نمایش میده.نمونه موفق دیگه تو دهه اخیر شیکاگو بوده که اون هم واقعا شاهکاره.

عنوان بندی ابتدای فیلم در نوع خودش خیلی جالبه و فضای پر از قتل و خونریزی فیلم رو منتقل میکنه.

از صحنه های جالب جاییه که در ابتدای فیلم دوربین از بالا به اتاقی که بعدها آرایشگاه تاد میشه نزدیک میشه و همزمان که از پنجره یه صندلی خالی رو نشون میده ، نام تیم برتون روی تصویر میاد و یه قطره خون هم از آسمون میچکه به روی شیشه. هم میتونه اشاره ای باشه به اینکه قراره خیلی خونها رو این صندلی ریخته بشه و هم صندلی خالی نشانه ای از صندلی معروف کارگردانیه که با آمدن اسم تیم برتون میشه به این اشاره مطمئن شد و قطره خون هم که تکلیف کارگردانی رو در این فیلم روشن میکنه.

تمام آهنگ ها و آوازهای فیلم زیبا هستن مخصوصا صحبت کردن تاد با تیغ آرایشگریش که مدام اونو  my friend  خطاب میکنه و زیبا تر از همه ترانه ای که مایه های زیادی هم از طنز دراین فیلم جنایی داره جاییه که تاد و خانم لاوت طرح کشتار رو میریزن و قرار میشه با اجساد برای مردم غذا تهیه کنن و حالا خانم لاوت و تاد دارن نقش فروشنده و مشتری رو بازی میکنن و راجع به غذاها با طعمهای مختلفی از کشیش و معلم و گدا گرفته تا هنرمند بحث میکنن.

این دومین فیلم موزیکال جانی دپ بعد از crybaby بوده که اونجا فقط لب خونی کرده ولی تو این فیلم با تمرینات اختصاصی زیاد خودش تونسته بخونه و نامزد اسکار هم شده که مثل دوتا نامزدی قبلیش اسکار نصیبش نشده.

هلنا بونهام کارتر که همسر برتون هم هست تو این فیلم حامله بوده و علاوه بر تمرینات آواز یه دوره آشپزی هم گذرونده. 

لینک فیلم  در IMDB

ارزشگذاری فیلم:

 

گفتگو با سایه

گفتگو با سایه(1384) 

نویسنده فیلمنامه:خسوسینایی،حبیب احمدزاده

کارگردان:خسرو سینایی 

گفتگو با سایه درباره زندگی صادق هدایت ساخته شده و ساختاری مستند-داستانی داره.

اینکه راجع به صادق هدایت ساخته شده به خودی خود ارزشمنده،مخصوصا وقتی میبینیم تهیه کننده فیلم خود خسرو سینایی بوده و صادق هدایت شخصیتیه که زیاد مورد پسند متولیان فعلی هنر و فرهنگ ما نیست(مخصوصا به خاطر خودکشیش)و رفتن به سراغ چنین شخصیتی یه ریسکه.

به هر حال نیت و قصد سازنده فیلم بسیار قابل تقدیره.اما خسرو سینایی که بیشتر به خاطر سینمای مستند شناخته شدست و البته در سینمای داستانی هم فیلم بسیارموفق عروس آتش رو داره اینجا خوب عمل نکرده.یعنی اگه میومد اسناد و مدارک و تحقیقاتی رو که راجع به هدایت سعی کرده در طول داستان به وسیله ۳ شخصیت محققش ارائه بده ،با یه ساختار مشخص مستند و از زبان خودش یا چند نفر پژوهشگر بیان میکرد به نظر من میتونست خیلی موفقتر باشه.

در بخشهایی ،فیلم واقعا خسته کننده میشه مخصوصا موقع مرور نامه های هدایت که تازه به اروپا سفر کرده و هیچ نکته جالبی تو نامه ها پیدا نمیشه غیر از اینکه مدام میگفته پولم تموم شد!

در پایان چیزی که به یاد مخاطب میمونه ماجرای عشق هدایت به یه دختر فرنگیه و جریان اقتباس مو به موی صحنه هایی از داستانهاش ،از فیلمهایی که در فرانسه دیده بوده و تاثیرپذیری او از سینمای اون دوران وماجرای سفر هدایت به هند تا با عبدالحسین سپنتا(کارگردان دختر لر) همکاری کنه که موفق نشده.این اطلاعات یرای من هم خیلی جالب بود و متاسفانه اینها ربطی به داستان ضعیف فیلم نداره و شاید با قالب صرفا مستند بهتر به ذهن مخاطب مینشست..  

ارزشگذاری فیلم 

Shoot 'Em Up

(2007) shoot'em up  

نویسنده و کارگردان: مایکل دیویس

یکی از عجیب ترین فیلمهایی که از نظر خالی بندی دیدم،گاهی اوقات فکر میکردم نکنه فیلم تعمد داره تو اغراق در این جور صحنه ها و یک جور نگاه هجوآمیز به این ژانر داره اما خوب نشانه های قاطعی از این طرز نگاه نمیشد پیدا کرد و اونقدر این صحنه ها کم رمق بودن که نمیشد روشون حساب کرد.

اما شاید فیلم بدی برای طرفدارای اینجور فیلمای بزن بزن بی در و پیکر نباشه،چون قهرمان فیلم ،جمعا ۱۰۶ نفر رو تو فیلم میکشه و از ۱۵ گالن خون مصنوعی تو فیلم استفاده میشه و شاید مهمتر از همه اینکه مونیکا بلوچی هم توش بازی میکنه و تو ایران(به خاطر بازی در مالنا) کم طرفدار نداره..

ارزشگداری فیلم :

 لینک فیلم در IMDB

سارا

سارا

نویسنده و کارگردان داریوش مهرجویی

محصول 1371

خلاصه فیلم به نقل از سایت سینماسوره

حسام برای درمان بیماری اش مجبور است به خارج از کشور سفر کند. سارا همسر او مخارج سفر او را تامین می کند، اما می گوید که این پول را از محل ارثیه پدرش به دست آورده است.حسام بهبودی می یابد سارا پنهان از چشم شوهرش با کار سخت و مداوم خیاطی سعی می کند بدهی های خود را پرداخت کند.گشتاسب مردی که به سارا کمک مالی کرده است متهم به جعل اسناد شده است و موقعیت شغلی او در بانک دچار مخاطره می شود و از سارا می خواهد از طریق اعمال نفوذ حسام که حالا رئیس بانک شده است در شغلش ابقاء شود.سارا خود نیز می داند که امضای پدرش در اسناد جعل شده چون خود او امضای پدرش را جعل کرده است. وقتی حسام پی به واقعیت امر می برد،در جریان یک نزاع لفظی می گوید که او را لایق زندگی و معاشرت با خود و فرزندانش نمی داند.سارا آزرده از بی رحمی شوهرش در قبال رنجی که خاطرش متحمل شده ناگزیر خانه او را ترک می کند.

- - -

راستش اصلا این فیلم بهم نچسبید شاید انتظار ما از امثال مهرجویی زیاده و با دیدن یک فیلم متوسط بدجوری تو ذوقمون میخوره.

یه نکته جالب خارج از بحث فیلم ،خلاصه داستانیه که بالا از سایت سوره که کلی هم ادعا داره که بانک اطلاعاتی جامعی در حد IMDB واسه ایران ساخته نقل کردم.به طوری که نویسنده این خلاصه فیلم احتمالا که نه، حتما 5دقیقه آخر فیلم رو خوابیده و متوجه نشده که گشتاسب با وساطت سیما( دوست سارا)میاد سفته ها و مدارکی که علیه حسام و سارا داره رو پس میده و حسام که از خوشحالی باورش نمیشه رفتارش عوض میشه و دستشو طرف سارا دراز میکنه ولی اینجا ساراست که به خاطر رفتاری که حسام با اون کرده دیگه حاضر نیست باهاش زندگی کنه و حالا از حسام اصرار از سارا انکار و خیلی عجیبه که در مطلب بالا اومده ساراناگزیر خانه او را ترک می کند.!!

زیاد درست نیست(یعنی سوادشو نداریم که) بیایم راجع به نکات تکنیکی کارگردانی مهرجویی و فیلمبرداری محمود کلاری حرف بزنیم اما چند بار زومهایی میبینیم که خیلی وقته تو سینما دمده شده و تو ذوق میزنه مثل صحنه ای که سارا وارد بانک میشه و دوربین یهو زوم میشه ورودی بانک. حالا این به کنار یه صحنه ای رو مهرجویی خواسته تاثیرگذار در بیاره که من اصلا باورم نمیشد اینقدر بچگانه و کلیشه ای باشه. جایی که شب تو خیابون سارا دنبال حسام راه افتاده داره واسه کارش توجیه میاره که اگه قرض نمیکردم تو میمردی ،اونوقت حسام فریاد میزنه " بهتر بود بمیرم" و فریادش با اکو در آسمان تاریک تهران و احتمالا ذهن سارا طنین انداز و تکرار میشه،باید ببینین.

حالا چه جوری این همه جایزه گرفته من نمیدونم،شاید فیلمنامش به خاطر اقتباس از یک نمایشنامه خارجی(اقتباس،کاری که نویسنده های ما زیادانجام نمیدن چون کارگردان مؤلف زیاد داریم!!)جایزه گرفته و از طرفی تهمینه میلانی اون موقع کار فیلمهای فمینیستی رو شروع نکرده بود..

ارزش گذاری فیلم :

مارادونا،دست خدا

مارادونا،دست خدا

Maradona, la mano di Dio

محصول2007 آرژانتین و ایتالیا

من با خودم عهد کردم که نه از تلویزیون ایران و نه از محصولات رسانه ای داخل، فیلم خارجی نبینم.فقط و فقط به خاطر بحث سانسور و بی اهمیت بودن آسیب دیدن این فیلمها برای پخش کننده هاش.

اما اونفدر عاشق مارادونا وتیم ملی آرژانتتین هستم که دیگه نتونسنتم جلوی خودمو بگیرم و با این توجیه که این یک فیلم ورزشیه و زیاد مورد سانسوری نداره به تماشاش نشستم و بعد متوجه شدم که همین فیلم نزدیک ۲۰ دقیقه سانسور داشته..

اکثر توجه فیلمساز به اعتیاد مارادونا و نشون دادن شخصیت همیشه عاصی و ناآرام اون بوده.

فیلم ابتدا مارادونا رو در زمان حال نشون میده که با مصرف کوکایین راهی بیمارستان میشه و با یک فلش بک به سراغ دیگو ی کوچک میریم که داره کم کم نبوغ فوتبالش رو نشون میده.

هم زمان با جلو رفتن داستان زندگی مارادونا، تصاویری از مارادونای کودک رو میبینیم که یک شب بارونی دنبال توپش رفته و داخل یه چاه آب سقوط کرده و مدام داد میزنه و کمک میخواد تا خانوادش بلاخره سر میرسن و پدرش چندبار(برای شیرفهم کردن تماشاگر)میگه پسرم سرت رو بالا بگیر..و این داستان سقوط و گرفتاری و نجات دیگوی کوچک که به خاطر بازیگوشی تو چاه افتاده همزمان با داستان مارادونای بزرگ روایت میشه که تو چاه اعتیاد و غرور و ثروت سقوط کرده و فقط سعی میکنه سرشو بالا نگهداره..

شاید فیلم واسه یک بار دیدن بدک نباشه(البته واسه طرفدارای مارادونا که کم هم نیستن)اما حرف زیادی واسه گفتن نداره.

از صحنه های جالب فیلم جاییه که دیگو از فتح جام حهانی 86 برگشته ،یک مراسم عروسی مجلل هم برگزار کرده و داره این جشن و شادیهاش رو به رخ دشمناش از فیفا گرفته تا آدمای پولدار میکشه و آخر از همه به صورت اختصاصی تمام اینها رو به قصد تلافی به قصاب محله بچگیهاش که مادر و خانواده اونو به خاطر بی پولی تحویل نمیگرفته تقدیم میکنه.

ارزشگذاری فیلم: