فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

Hall City

هال سیتی(1996)

کارگردان : هارولد بکر

داستان تلاشهای یک معاون شهردار(جان کیوزاک) و یک وکیل(بریجیت فوندا)که قصد دارن از پشت پرده چند قتل در شهری که شهردارش هم آل پاچینوست مطلع بشن..

از نکات جالب فیلم اینه که پلیس تو این فیلم تقریبا بیکارست و یه معاون شهردار هر کاری بخواد میکنه و همه باید بهش جواب بدن.البته باید دقت کنیم که تعریف شهردار در کشور ما و آمریکا خیلی متفاوته اما باز هم تو این فیلم به نظر من وظایف بدون توجه به واقعیات و منطق چینش شده.

ابتدا فیلم با روایت معاون شهردار و صدای خارج از قاب اون شروع میشه و در پایان هم با معاون شهردار و نریشن اون به اتمام میرسه و باید اونو راوی داستان بدانیم اما در صحنه هایی نه تنها اون حضور نداره بلکه بعدها هم نمیتونسته از چند و چون اون صحنه اطلاعی به دست بیاره.

به هر حال فیلمساز با چینش یه سری قتل و موضوعات مختلف میخواد فیلمش رو پر از معما و رازآلود نشون بده و در پایان هم به سادگش سر و تهشون رو هم میاره و با تلاشهای معاون سابق برای انتخابات جدید و دیدار اتفاقیش با همون خانوم وکیل میخواد از تلخی رسوایی آل پاچینو کم کنه و مخاطبانش رو خوشحال از سینما خارج کنه.

بازی آل پاچینو مخصوصا به هنگام نطقها و سخنرانیهای طولانیش ستودنیه اما نمیتونه کمک چندانی به این فیلم به زحمت متوسط بکنه.

ارزشگذاری فیلم :


Transformers: Revenge of the Fallen

ترنسفورمرز:انتقام فالن

کارگردان : مایکل بی

با دیدن صحنه هایی از تبلیغات فیلم و با دیدن لیست کاندیداهای جوایز تمشک طلایی که ترنسفورمرز در رشته های زیادی نامزد دریافت تمشک طلایی(بدترین فیلم سال)شده بود میخواستم از دیدن فیلم منصرف بشم اما چون تا حالا از بین اینگونه فیلمهای مایکل بی،هیچکدوم رو ندیده بودم خواستم یه بار یه فیلمشو کامل ببینم که البته پشیمون شدم.

البته اونهایی که خیلی به آدم آهنی علاقه دارن و از تبدیل شدن یه موجود به حساب فضایی(همون آدم آهنی)به ماشین و تریلی و هلی کوپتر و پلنگ مکانیکی و.. لذت میبرن این فیلم احتمالا بهترین فیلم در این زمینه هاست..

ارزشگذاری : بدون ارزش

a short film about love

یک فیلم کوتاه درباره عشق(۱۹۸۸)

کارگردان : کریستف کیشلوفسکی

کیشلوفسکی در سال ۱۹۸۸ اقدام به ساخت ۱۰فیلم کوتاه (زمان هر فیلم حول و حوش ۵۰دقیقه)درباره هر یک از فرمانهای ده فرمان حضرت موسی کرد.این فیلمها برای تلویزیون لهستان ساخته شدن اما بعدا کیشلوفسکی قسمتهای پنجم و ششم را با مدت زمان بیشتری دوباره ساخت.

فرمان ششم که  "یک فیلم کوتاه درباره عشق" بر اساس آن ساخته شده، زنا نکنید، میباشد.

فیلم داستان پسر جوان ۱۹ساله ای را روایت میکند که به اشتباه عاشق زنی در آپارتمان روبرو میشود و هر روز  او را با دوربین خود از پنجره اتاقش می پاید.زن هر شب به گناه زنا مبادرت میورزد و عشق را باور ندارد اما پسر جوان تا به حال هیچ رابطه ای نداشته و از زن هیچ چیز نمی خواهد و فقط او را دوست دارد.

هر چند در پایان فیلم زن اعتراف میکند که اشتباه کرده و حق با پسر بوده(انگار فیلم در پایان حکم به تایید عشق میدهد) اما چه تضمینی وجود دارد که جوان ۱۹ ساله وقتی به سن زن رسید و تجربه های مختلفی را گذراند نگاهش به عشق عوض نشود و یا زن در جوانی خود مانند اکنون پسرک عاشق نبوده باشد..

به هر حال سکانس پایانی فیلم تصویری بسیار زیبا از عشق(با هر تعبیری که از آن داشته باشیم) به ما می دهد:زن به اتاق پسرک که در بستر خوابیده می آید(پسرک به خاطر تجربه تلخی که در عشق داشته خودکشی ناموفقی کرده)و پارچه قرمزی که بر روی دوربین کشیده شده را کنار میزند و به اتاق خود در آپارتمان روبرو نگاه میکند و در خیالش خودش را میبیند که ناراحت به خانه آمده و شیشه شیر را چپه میکند و در تنهایی گریه میکند(این صحنه را قبلا از دید پسرک دیده بودیم)اما این بار از نمای دید زن میبینیم پسرک کنار او حاضر شده و همچنانکه زن سرش را به پسرک تکیه داده و گریه میکند پسرک او را نوازش میکند.

- در صحنه ای که زن و پسر جوان پس از خوردن بستنی میخواهند به خانه بروند زن به پسرک میگوید اگر به آن اتوبوس رسیدند با هم به خانه او میروند و اگر نرسیدند هر کس به خانه خود میرود(شاید آگاهانه سرنوشت عشق پسر را به شانس واگذار میکند)به دنبال اتوبوس دویدن آنها که سرنوشت را تغییر میدهد دقیقا اشاره ایست به فیلم دیگر کیشلوفسکی " شانس کور" که سرنوشت شغل و تحصیل،رابطه عاشقانه،مرگ و حتی اینکه در سیاست طرفدار چه حزبی باشد بستگی به این داشت که شخصیت فیلم به قطار برسد یا نه..

ارزشگذاری فیلم:

کیشلوفسکی در IMDB

Slumdog Millionaire میلیونر زاغه نشین

میلویونر زاغه نشین(2008)

کارگردان : دنی بویلجمال یه آبدارچی مرکز مخابرات است که در مسابقه چه کسی میخواهد یک میلیونر باشد در حال رسیدن به جایزه چند میلیونی است،از طرفی تهیه کننده مسابقه که به جمال شک کرده با کمک پلیس جمال را تحت بازجویی قرار میدن تا به روش تقلبش در مسابقه اعتراف کنه اما جمال با تعریف  داستان زندگیش ماجرای دانستن جواب هر سوال رو برای پلیس بازگو میکنه. 

میلیونر زاغه نشین فیلم خوبیه اما به نظر من در انتها میشه گفت یه فیلم هندی خوبه نه بیشتر.موفقیت بیش از حد میلیونر زاغه شین واقعا تعجب آوره.این فیلم در10رشته نامزد اسکار شد که براش 8 مجسمه طلایی اسکار رو به ارمغان آورد.این فیلم بعد از فهرست شیندلر(1993)اولین فیلمیه که جایزه بهترین فیلم،کارگردانی و فیلمنامه رو در مراسم اسکار،گلدن گلوب و بافتا کسب میکنه.

بهانه اصلی روایت ماجراهایی که برای جمال کودک و نوجوان اتفاق افتاده و به صورت فلاش بک های تکه تکه بازگو میشه جواب سوالاتیه که جمال در مسابقه میده و گاهی منطق و علت دونستن پاسخ این جوابها غیرموجه و سطحی و غیرقابل قبوله و فیلمنامه فاقد تفکر عمیقه.

مثلا جواب میدان کمبریج در کدوم شهر قرار داره و اطلاعاتی که جمال داد هم باورکردنی نبود و هم معلوم نبود نشون  دادن اون چند تابلو چه ربطی به اطلاعات مسابفه قایقرانی  که جمال میدونست داشت و گاهی ماجراهایی که جمال تعریف میکنه هیچ ربطی به سوالات نداره.فقط مسئله اینه که در تماشای بار اول مجذوب داستان پرفراز و نشیب پر از فقر و بدبختی و عشق و این چیزها میشیم(که انصافا بد هم نیست)و  در عین حال غافل از منطق روایی فیلم میشیم که خوب برای خیلیها هم مهم نیست و بیشتر به این فکر میکنن که جمال جایزه رو میبره یا به عشقش میرسه که خوب چون فیلم هندیه آخرش به جفتش هم میرسه.

-توجه کنید به جواب سوال عکس چه کسی رو اسکناس صد دلاریه،چرا جمال که یک کودک خیابونیه باید اسکناس صد دلاری به گدای کور بده؟،درست اون دوست بچگیهاش بده اما جمال که میدونه اون برای مامانگ بدجنس که اونو کور کرده گدایی میکنه و این پولها به مامانگ میرسه پس چرا با این وجود بهش پول میده،چرا گدای کور باید قیافه رییس جمهور آمریکا روی اسکناس صددلاری رو با تمام جزئیاتش بدونه و فرضا هم که بدونه چرا پس از سالها این جواب باید در ذهن جمال بمونه در حالی که همون موقع تونسته پس از سالها سراغ عشقش رو از دوست نابینای قدیمیش بگیره و تمام فکر وذهنش اونجاست.

از این سوالات بدون جواب در فیلم کم نیست یا توجه کنید به سروان بازپرس که اولش با جریان برق جمال رو شکنه میده اما بلافاصله با شروع داستان جمال مثل یه تماشاگر سینما تحت تاثیر فیلم هندی قرار میگیره.

رقص آخر فیلم هم که جای خود داره و خنده داره.

البته فیلم  صحنه های زیبا و ساختار بصری و جذابیت خوبی داره اما خوب به نظر من این همه جایزه براش خیلی زیاده..

ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB

جوایز فیلم

Saw 6

اره 6

اولین فیلم اره که سال 2004 شروع شد،پشت سرش بدون وقفه هر سال یه دنباله واسش ساخته شد تا سال 2009 که قسمت ششم هم پخش شد. این یعنی کمترین زمان ممکن برای فیلمنامه و تولید این فیلمها صرف شده و فکرکنم دراین زمینه اگه رکورددار نباشه(رکورددار در سرعت دنباله سازی)جزء چند مورد نادر باشه و همین باعث کنجکاوی من شد تا بلاخره یکی ازاین سری فیلمها رو کامل ببینم.

فقط میخوام سکانس اول فیلم رو توضیح بدم تا احتمالا کل این 6 قسمت دستمون بیاد: دو نفر که در اتاقهایی حبس شدن به هوش میان و تصویر داخل مونیتور با اونها حرف میزنه که چون آدمهای بدی بودن و وامهایی با سود خیلی بالا به مردم ضعیف می دادن اینجا باید مجازات بشن و حالا یه ترازو هست وهرکس که بتونه گوشت بیشتری از بدن خودش جدا کنه وتو ترازو بذاره زنده میمونه و او یکی میمیره.یکی که مرد چاقی بوده شروع میکنه با چاقو از چربیهای شکمش کندن واون یکی که زن لاغریه دستشو از آرنج قطع میکنه و...

تمام کسانی که در فیلم مجازات میشن به اصطلاح انسانهای خطاکاری هستن و این فقط یه تظاهر اخلاقی مضحکه تا سازندگان فیلم به مخاطبانشون خون و خونریزی و انواع واقسام قتلها رو نشون بدن.

ارزشگذاری : بی ارزش

vanilla sky ،آسمان وانیلی

آسمان وانیلی(2001)

نویسنده و کارگردان : کامرون کرو

فیلم بر اساس یه فیلم اسپانیایی به نویسندگی و کارگردانی الخاندرو منابار(کارگردان دیگران،Others ) ساخته شده،در واقع تام کروز با دیدن فیلم به فکر بازسازی هالیوودی اون میفته. 

فیلم داستان یه مرد ثروتمند به نام دیوید(تام کروز)رو تعریف میکنه که پس از آشنایی با دختری به نام سوفیا(پنه لوپه کروز)و با احساس اینکه برای اولین بار عاشق شده پس از یه سانحه رانندگی زیباییش ر از دست میده.. و درپایان کم کم متوجه میشیم که قسمتی اصلی از زندگی اون وحتی شخصیت دکتر روانشناس در رویاها و یا دنیای درون ذهنی اون شکل گرفته و در حال حاضر بدن دیوید در جایی منجمد شده و یه شرکت با نام اختصاری L.E (زندگی طولانی) که دیوید قبلا با اونا قرارداد بسته بوده پشت تمامی این اتفاقات هستن..

به هر حال با فیلمی روبرو هستیم که اگه زیاد خودمون رو درگیر منطق کمی ساده انگارانه این شرکت و تجزیه تحلیل قوانین گنگ و مبهم دنیای مجازی که دیوید در اون زندگی میکرده نکنیم میتونیم در انتها فیلم رو دوست داشته باشیم.

بخش بزرگی از موفقیت فیلم مدیون غافلگیری اونه که در انتها رودست میخوریم و این مسئله هم به فیلم اصلی آمنابار برمیگرده و اگه یادتون باشه مشابه همین غافلگیری در انتهای فیلم دیگران آمنابار هم وجود داره.

از نکات مثبت فیلم بازیگران زن فیلم هستن یکی کامرون دیازدر نقش جولی جولیانی با اون موهای بلوند که یه تعبیری از سکس و عشق واسه خودش داره و برای این فیلم نامزد جایزه گلدن گلوب شد و دیگری پنه لوپه کروز که برخلاف دیاز با موهای مشکی و صورت سبزه(که دیاز با حسادت اونو در فیلم به حشره تشبیه میکنه)به خوبی تصویری از یه عشق تا حدی حقیقی و دست نیافتنی(سوفیا) رو ارائه میده تا اونجا که حس وحال انتهای فیلم - که دیوید برای یافتن سوفیا در دنیای دیگه حاضر میشه به زندگی زمینی و واقعی که پایان داره برگرده – خیلی خوب و باورپذیر از کار در میاد.

رویا در فیلم نقش حیاتی داره دقت کنید به ابتدای فیلم که دیوید در رویاست(خواب میبینه) و با صدای open your eyes  که جولی(نماد عشق زمینی) ضبط کرده اونو بیدار میکنه و در حقیقت اونو دعوت به زندگی در واقعیت به جای رویا میکنه و جایی که دیوید در خیابون از هوش رفته و این بار سوفیا با صدای open your eyes  اونو در ظاهر بیدار میکنه اما در انتها متوجه میشیم این دقیقا زمانیه که زندگی دیوید در رویاهاش شروع میشه و این بار سوفیا(نماد عشق حقیقی) اونو به زندگی در دنیای رویاهاش دعوت میکنه.

- پنه لوپه کروز در نسخه اصلی اسپانیایی هم بازی کرده .

- فیلم نامزد جایزه اسکار موسیقی اریژینال شده بوده.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم درIMDB

کامرون کرو ، تام کروز ، پنه لوپه کروز  در IMDB

 

2012

نویسنده و کارگردان: رونالد امریک

دانشمندان متوجه میشن که هسته زمین به علت تغییراتی در تشعشعات خورشید شروع به گرم شدن کرده و این گرمایش در سال 2012 باعث زمین لرزه و آتشفشان و سیل و سونامی و هرچی که فکرشو کنین میشه و کره زمین دیگه قابل سکونت نخواهد بود. پس دولتهای مختلف با همکاری هم شروع به ساختن کشتی یا سفینه های دریایی بزرگی میکنن تا عده منتخبی از افراد زمین و حیوانات و آثار فرهنگی و باستانی نجات پیدا کنن.

از معدود ویژگیهای مثبت فیلم اینه که با توجه به زمان طولانیش( 158دقیقه)تو همون 20 دقیقه اول با خالی بندیهای بچگانش تکلیف خودش رو مشخص و خیال تماشاگر رو راحت میکنه که به تماشای چه نوع فیلمی نشسته.

مخصوصا از شروع زمین لرزه ها که جان کیوزاک سراغ خانوادش میاد و با خروج اونها از خونه،خونشون خراب میشه.بعد سوار ماشین میشن و با حرکت ماشین همینطور زمین پشت سرشون شکافته میشه و میریزه،بعدش سوار هواپیما میشن و اول که رو زمین حرکت میکنن،زمین پشت سرشون خراب میشه،بعد که پرواز میکنن تو هوا آتشفشان ودود دنبالشون میاد و الی آخر.انگار یکی داره پلی استیشن بازی میکنه و شما تماشا میکنین.

بعدش هم که ماجرای رییس جمهور فداکار آمریکا که حاضر نمیشه جون خودش رو نجات بده و مردم کشورش رو تنها هم بذاره هم در نوع خودش خیلی جالبه.و در کنار تصویر این رییس جمهور فداکار آمریکایی،ملکه انگلیس رو میبینیم که با خودش یه جفت سگش رو هم آورده.

کلا تمام تمرکز فیلم روی اجرای جلوه های ویژه و نمایش صحنه های عظیم از بلایای طبیعیه که زمین رو تا نابودی پیش میبره.

رونالد امریک کارگردان فیلم در کارنامش فیلمهایی مثل میهن پرست،روز استقلال و سرباز جهانی رو داره.

ارزشگذاری فیلم :

Surrogates (بدل ها)

بدلها

کارگردان : جاناتان مستو

فیلم آینده زمین رو نشون میده در حالی که علم اونقدر پیشرفت کرده که هیچ کس لازم نیست از منزلش خارج شه و در حالی که انسانها داخل خونه هاشون دراز کشیدن،روباتهایی به شکل اونها(البته هرقدر که بخواین زیباتر و جوانتر)در جامعه حضور دارن که توسط اپراتورهاشون در منزل هدایت و کنترل میشن.(یه معجونی از ماتریکس و هوش مصنوعی)

در حقیقت زندگی انسانها کاملا ماشینی شده و روح روابط انسانی از بین رفته اما به جاش دیگه نه کسی مریض میشه،نه تصادف میکنه و نه از کار بیرون خسته میشه.و حالا یه کاراگاه(بروس ویلیس)که از این زندگی خسته شده درگیر چند قتل میشه و در نهایت سرنوشت مردم زمین رو رقم میزنه.

تمام ارزش فیلم همینه و سازندگانش تمام زورشونو زدن تا این سوژه چندخطی رو به یه فیلم 85 دقیقه ای تبدیل کنن.

از معدود نکات مثبت فیلم به نظر من چهره پردازی و طراحی لباس  اونه که در متفاوت نشون دادن انسانهای واقعی و بدلهای انسانها بیشتر به چشم میاد.

- جاناتان مستو کارگردان فیلم، قبلا ترمیناتور3 رو ساخته

ارزشگذاری فیلم : 

Armored زره پوش


یه فیلم ضعیف که هنرپیشه های خوبی(ژان رنو،لارنس فیشبرن،مت دیلان) هم داره اما ارزش نوشتن نداره..


ارزش گذاری فیلم: 

Inglourious Basterds حرامزاده های لعنتی

حرامزاده های لعنتی

نویسنده و کارگردان : کویینتین تارانتینو

واقعا هر فیلم جدیدی که تارانتینو میسازه غنیمت بزرگی برای دوستداران سینماست.

داستان های بدیع و تازه،نقش های به یاد ماندنی،استفاده حیرت انگیز از موسیقی،اتفاقات غیرقابل پیش بینی(حتی کشته شدن هیتلر به اون طرز فجیع)،خلاقیت هایی که فقط از عهده تارانتینو برمیاد و خلاصه هر چی که تو فیلمهای استودیویی و گیشه ای و حتی بر اساس یه ژانر مشخص پیدا نمیکنین اینجا در یه فیلم دیگه از تارانتینو پیدا میشه.

خشن ترین و دلهره آورترین صحنه فیلم به نظر شما کجاست؟

صحنه پوست کندن کله های نازی؟جایی که با چوب بیسبال کله طرف را داغون میکنه؟حکاکی علامت نازی با چاقو به روی پیشونی؟قتل دسته جمعی آلمانیها در سینما؟

نه،به نظر من خشونت اون صحنه ابتدایی که کلنل هانس لاندا وارد خونه مرد روستایی میشه و اظطرابی که ما از شخصیت اون پیدا میکنیم که این آلمانی به ظاهر مودب که اونطور با دخترهای مرد روستایی صحبت میکنه به جای شراب شیر میخواد و خودش رو با لقب شاهین معرفی میکنه چون تبحر داره در پیدا کردن یهودیها واقعا چه بلایی سر خانواده ی مرد روستایی که یهودیها رو پنهان کردن میاره..خشونتی که اینجا منظور منه مثل صحنه ی ابتدایی فیلم پدر خوانده است،جایی که از پشت دون کورلئونه رو برای اولین بار میبینیم و روبروی ما مرد قناد از پدر خوانده تقاضای عدالت داره برای متجاوزین به دخترش(این سکانس در یه نظرسنجی از نویسند های سینمایی خشن ترین سکانس تاریخ سینما معرفی شده بود) و همونطور که اونجا مارلون براندو اسکار گرفت به احتمال زیاد کریستوف والتز هم برای این فیلم حداقل نامزد اسکار میشه همونطور که جایزه گلدن گلوب و کن رو برای این نقش دریافت کرد.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

کویینتین تارانتینو در IMBD