فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

Slumdog Millionaire میلیونر زاغه نشین

میلویونر زاغه نشین(2008)

کارگردان : دنی بویلجمال یه آبدارچی مرکز مخابرات است که در مسابقه چه کسی میخواهد یک میلیونر باشد در حال رسیدن به جایزه چند میلیونی است،از طرفی تهیه کننده مسابقه که به جمال شک کرده با کمک پلیس جمال را تحت بازجویی قرار میدن تا به روش تقلبش در مسابقه اعتراف کنه اما جمال با تعریف  داستان زندگیش ماجرای دانستن جواب هر سوال رو برای پلیس بازگو میکنه. 

میلیونر زاغه نشین فیلم خوبیه اما به نظر من در انتها میشه گفت یه فیلم هندی خوبه نه بیشتر.موفقیت بیش از حد میلیونر زاغه شین واقعا تعجب آوره.این فیلم در10رشته نامزد اسکار شد که براش 8 مجسمه طلایی اسکار رو به ارمغان آورد.این فیلم بعد از فهرست شیندلر(1993)اولین فیلمیه که جایزه بهترین فیلم،کارگردانی و فیلمنامه رو در مراسم اسکار،گلدن گلوب و بافتا کسب میکنه.

بهانه اصلی روایت ماجراهایی که برای جمال کودک و نوجوان اتفاق افتاده و به صورت فلاش بک های تکه تکه بازگو میشه جواب سوالاتیه که جمال در مسابقه میده و گاهی منطق و علت دونستن پاسخ این جوابها غیرموجه و سطحی و غیرقابل قبوله و فیلمنامه فاقد تفکر عمیقه.

مثلا جواب میدان کمبریج در کدوم شهر قرار داره و اطلاعاتی که جمال داد هم باورکردنی نبود و هم معلوم نبود نشون  دادن اون چند تابلو چه ربطی به اطلاعات مسابفه قایقرانی  که جمال میدونست داشت و گاهی ماجراهایی که جمال تعریف میکنه هیچ ربطی به سوالات نداره.فقط مسئله اینه که در تماشای بار اول مجذوب داستان پرفراز و نشیب پر از فقر و بدبختی و عشق و این چیزها میشیم(که انصافا بد هم نیست)و  در عین حال غافل از منطق روایی فیلم میشیم که خوب برای خیلیها هم مهم نیست و بیشتر به این فکر میکنن که جمال جایزه رو میبره یا به عشقش میرسه که خوب چون فیلم هندیه آخرش به جفتش هم میرسه.

-توجه کنید به جواب سوال عکس چه کسی رو اسکناس صد دلاریه،چرا جمال که یک کودک خیابونیه باید اسکناس صد دلاری به گدای کور بده؟،درست اون دوست بچگیهاش بده اما جمال که میدونه اون برای مامانگ بدجنس که اونو کور کرده گدایی میکنه و این پولها به مامانگ میرسه پس چرا با این وجود بهش پول میده،چرا گدای کور باید قیافه رییس جمهور آمریکا روی اسکناس صددلاری رو با تمام جزئیاتش بدونه و فرضا هم که بدونه چرا پس از سالها این جواب باید در ذهن جمال بمونه در حالی که همون موقع تونسته پس از سالها سراغ عشقش رو از دوست نابینای قدیمیش بگیره و تمام فکر وذهنش اونجاست.

از این سوالات بدون جواب در فیلم کم نیست یا توجه کنید به سروان بازپرس که اولش با جریان برق جمال رو شکنه میده اما بلافاصله با شروع داستان جمال مثل یه تماشاگر سینما تحت تاثیر فیلم هندی قرار میگیره.

رقص آخر فیلم هم که جای خود داره و خنده داره.

البته فیلم  صحنه های زیبا و ساختار بصری و جذابیت خوبی داره اما خوب به نظر من این همه جایزه براش خیلی زیاده..

ارزشگذاری فیلم :

لینک فیلم در IMDB

جوایز فیلم

Saw 6

اره 6

اولین فیلم اره که سال 2004 شروع شد،پشت سرش بدون وقفه هر سال یه دنباله واسش ساخته شد تا سال 2009 که قسمت ششم هم پخش شد. این یعنی کمترین زمان ممکن برای فیلمنامه و تولید این فیلمها صرف شده و فکرکنم دراین زمینه اگه رکورددار نباشه(رکورددار در سرعت دنباله سازی)جزء چند مورد نادر باشه و همین باعث کنجکاوی من شد تا بلاخره یکی ازاین سری فیلمها رو کامل ببینم.

فقط میخوام سکانس اول فیلم رو توضیح بدم تا احتمالا کل این 6 قسمت دستمون بیاد: دو نفر که در اتاقهایی حبس شدن به هوش میان و تصویر داخل مونیتور با اونها حرف میزنه که چون آدمهای بدی بودن و وامهایی با سود خیلی بالا به مردم ضعیف می دادن اینجا باید مجازات بشن و حالا یه ترازو هست وهرکس که بتونه گوشت بیشتری از بدن خودش جدا کنه وتو ترازو بذاره زنده میمونه و او یکی میمیره.یکی که مرد چاقی بوده شروع میکنه با چاقو از چربیهای شکمش کندن واون یکی که زن لاغریه دستشو از آرنج قطع میکنه و...

تمام کسانی که در فیلم مجازات میشن به اصطلاح انسانهای خطاکاری هستن و این فقط یه تظاهر اخلاقی مضحکه تا سازندگان فیلم به مخاطبانشون خون و خونریزی و انواع واقسام قتلها رو نشون بدن.

ارزشگذاری : بی ارزش

vanilla sky ،آسمان وانیلی

آسمان وانیلی(2001)

نویسنده و کارگردان : کامرون کرو

فیلم بر اساس یه فیلم اسپانیایی به نویسندگی و کارگردانی الخاندرو منابار(کارگردان دیگران،Others ) ساخته شده،در واقع تام کروز با دیدن فیلم به فکر بازسازی هالیوودی اون میفته. 

فیلم داستان یه مرد ثروتمند به نام دیوید(تام کروز)رو تعریف میکنه که پس از آشنایی با دختری به نام سوفیا(پنه لوپه کروز)و با احساس اینکه برای اولین بار عاشق شده پس از یه سانحه رانندگی زیباییش ر از دست میده.. و درپایان کم کم متوجه میشیم که قسمتی اصلی از زندگی اون وحتی شخصیت دکتر روانشناس در رویاها و یا دنیای درون ذهنی اون شکل گرفته و در حال حاضر بدن دیوید در جایی منجمد شده و یه شرکت با نام اختصاری L.E (زندگی طولانی) که دیوید قبلا با اونا قرارداد بسته بوده پشت تمامی این اتفاقات هستن..

به هر حال با فیلمی روبرو هستیم که اگه زیاد خودمون رو درگیر منطق کمی ساده انگارانه این شرکت و تجزیه تحلیل قوانین گنگ و مبهم دنیای مجازی که دیوید در اون زندگی میکرده نکنیم میتونیم در انتها فیلم رو دوست داشته باشیم.

بخش بزرگی از موفقیت فیلم مدیون غافلگیری اونه که در انتها رودست میخوریم و این مسئله هم به فیلم اصلی آمنابار برمیگرده و اگه یادتون باشه مشابه همین غافلگیری در انتهای فیلم دیگران آمنابار هم وجود داره.

از نکات مثبت فیلم بازیگران زن فیلم هستن یکی کامرون دیازدر نقش جولی جولیانی با اون موهای بلوند که یه تعبیری از سکس و عشق واسه خودش داره و برای این فیلم نامزد جایزه گلدن گلوب شد و دیگری پنه لوپه کروز که برخلاف دیاز با موهای مشکی و صورت سبزه(که دیاز با حسادت اونو در فیلم به حشره تشبیه میکنه)به خوبی تصویری از یه عشق تا حدی حقیقی و دست نیافتنی(سوفیا) رو ارائه میده تا اونجا که حس وحال انتهای فیلم - که دیوید برای یافتن سوفیا در دنیای دیگه حاضر میشه به زندگی زمینی و واقعی که پایان داره برگرده – خیلی خوب و باورپذیر از کار در میاد.

رویا در فیلم نقش حیاتی داره دقت کنید به ابتدای فیلم که دیوید در رویاست(خواب میبینه) و با صدای open your eyes  که جولی(نماد عشق زمینی) ضبط کرده اونو بیدار میکنه و در حقیقت اونو دعوت به زندگی در واقعیت به جای رویا میکنه و جایی که دیوید در خیابون از هوش رفته و این بار سوفیا با صدای open your eyes  اونو در ظاهر بیدار میکنه اما در انتها متوجه میشیم این دقیقا زمانیه که زندگی دیوید در رویاهاش شروع میشه و این بار سوفیا(نماد عشق حقیقی) اونو به زندگی در دنیای رویاهاش دعوت میکنه.

- پنه لوپه کروز در نسخه اصلی اسپانیایی هم بازی کرده .

- فیلم نامزد جایزه اسکار موسیقی اریژینال شده بوده.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم درIMDB

کامرون کرو ، تام کروز ، پنه لوپه کروز  در IMDB

 

2012

نویسنده و کارگردان: رونالد امریک

دانشمندان متوجه میشن که هسته زمین به علت تغییراتی در تشعشعات خورشید شروع به گرم شدن کرده و این گرمایش در سال 2012 باعث زمین لرزه و آتشفشان و سیل و سونامی و هرچی که فکرشو کنین میشه و کره زمین دیگه قابل سکونت نخواهد بود. پس دولتهای مختلف با همکاری هم شروع به ساختن کشتی یا سفینه های دریایی بزرگی میکنن تا عده منتخبی از افراد زمین و حیوانات و آثار فرهنگی و باستانی نجات پیدا کنن.

از معدود ویژگیهای مثبت فیلم اینه که با توجه به زمان طولانیش( 158دقیقه)تو همون 20 دقیقه اول با خالی بندیهای بچگانش تکلیف خودش رو مشخص و خیال تماشاگر رو راحت میکنه که به تماشای چه نوع فیلمی نشسته.

مخصوصا از شروع زمین لرزه ها که جان کیوزاک سراغ خانوادش میاد و با خروج اونها از خونه،خونشون خراب میشه.بعد سوار ماشین میشن و با حرکت ماشین همینطور زمین پشت سرشون شکافته میشه و میریزه،بعدش سوار هواپیما میشن و اول که رو زمین حرکت میکنن،زمین پشت سرشون خراب میشه،بعد که پرواز میکنن تو هوا آتشفشان ودود دنبالشون میاد و الی آخر.انگار یکی داره پلی استیشن بازی میکنه و شما تماشا میکنین.

بعدش هم که ماجرای رییس جمهور فداکار آمریکا که حاضر نمیشه جون خودش رو نجات بده و مردم کشورش رو تنها هم بذاره هم در نوع خودش خیلی جالبه.و در کنار تصویر این رییس جمهور فداکار آمریکایی،ملکه انگلیس رو میبینیم که با خودش یه جفت سگش رو هم آورده.

کلا تمام تمرکز فیلم روی اجرای جلوه های ویژه و نمایش صحنه های عظیم از بلایای طبیعیه که زمین رو تا نابودی پیش میبره.

رونالد امریک کارگردان فیلم در کارنامش فیلمهایی مثل میهن پرست،روز استقلال و سرباز جهانی رو داره.

ارزشگذاری فیلم :

گاوخونی

نویسنده و کارگردان:بهروز افخمی

بر اساس داستانی از جعفر مدرس صادقی

روایت خوابها و زندگی آشفته مردی که رودخانه زاینده رود و انتهای آن-باتلاق گاوخونی- رهایش نمی کند.

با فیلم عجیبی روبرو هستیم،شخصیت اصلی فیلم اسم ندارد،در دو سوم ابتدایی فیلم اصلا شخصیت اصلی فیلم(بهرام رادان) را نمیبینیم و فقط صدایش را میشنویم که راوی فیلم است.در حقیقت فیلم از دریچه ذهن ونگاه رادان روایت میشود و تمامی نماهای فیلم(در دو سوم ابتدایی فیلم) از زاویه نگاه او دیده میشود.

کارگردان و تهیه کننده فیلم واقعا جسارت زیادی به خرج دادن که داستان گاوخونی رو که تمام آن از ذهن یه نفر روایت میشه و مدام در بین خواب و بیداری در نوسان هست رو به فیلم برگردوندن.

فیلم برای من زیبا و تاثیرگذار بود و مهمترین شاخصه اون که فیلم رو به خوبی جلو میبرد دیالوگها و در حقیقت نریشن بسیار عالی  فیلم بود.اما همین وجه زیبای فیلم رو به عقیده خیلیها نمیشه به حساب فیلم گذاشت و اعتقاد دارن این متن زیبا، موبه مو از کتاب گاوخونی پیاده شده.به هر حال برای قضاوت در این مورد باید رمان مربوطه رو خوند که من هنوز موفق نشدم.

اما به هرحال از ارزشهای فیلم نمیشه به راحتی گذشت،بازی مثل همیشه زیبای انتظامی،نریشن بسیار طولانی رادان که خیلی سخته تو یه فیلم شما یک ساعت یه جورایی به جای همه  حرف بزنی که  افخمی  خوب  تونسته  رادان رو هدایت  کنه.

فقط در پایان فیلم برای من یه سوال بزرگ باقی مونده که چرا در یک سوم انتهایی فیلم نحوه روایت فیلم تغییر میکنه و اگه تغییر نمیکرد و تا آخر رادان رو نمیدیدیم و همراه با اون وارد زاینده رود میشدیم و فیلم تمام میشد چه فرقی با فیلم فعلی داشت؟

ارزشگذاری فیلم :

در پایان قسمتهایی از صحبتهای بهروز افخمی درباره این فیلم رو در هم اندیشی ادبیات و سینما (از سایت سینمای ما) میارم :

-عده ای پس از تماشای فیلم تصور کرده بودند که تمام رمان و یا بخش اعظمی از آن در فیلم خوانده شده در صورتی که ما نیمی از داستان را حذف و به تصویر تبدیل کردیم حال این سوال پیش می آید که این نوع اقتباس یک روش محسوب می شود به نوعی این شیوه اجرا به صیغه اقتباس یک روش محسوب می شود؟

-سینما یکی از شاخه های ادبیات نیست ولی در آن جنبه های ادبی زیادی وجود دارد دکوپاژ به شیوه بیان داستان باز می گردد این مسئله در کارگردانی و تقطیع فیلم نیز از ادبیات وام گرفته می شود و تا زمانی که داستان به صیغه شخص اول مفرد روایت می شود، در مخاطب این احساس به وجود می آید که مشغول مطالعه یا مشاهده خاطرات خصوصی شخصی است که به نوعی از دیدگاهی نزدیک احوال آن فرد را مرور می کند ، اما در شیوه سوم شخص مفرد ناظر با فاصله ای نسبی تمام جریان را تعریف می کند در این نوع درایت باور پذیری اش کمتر و دوری اش از موضوع زیادتر از اول شخص مفرد است ، به معنای دقیق تر در این شیوه ، قهرمان پروری وجود ندارد.

-در این شیوه طبیعی است که خواننده و بیننده از اثر فاصله بگیرد چون به دلیل این که کمتر از این شیوه مورد استفاده قرار گرفته مخاطب به آن عادت ندارد نویسنده در این شیوه به مخاطب کارهایی را نسبت می دهد که خواننده خیلی از آن کارها و رفتارها را انجام نداده است تقریبا برای مخاطب آزار دهنده است این مسئله به نوعی فاصله گذاری است که تنها کسانی که به شیوه برشتی علاقمند هستند به این نوع شیوه نیز ابراز علاقه می کنند.

Surrogates (بدل ها)

بدلها

کارگردان : جاناتان مستو

فیلم آینده زمین رو نشون میده در حالی که علم اونقدر پیشرفت کرده که هیچ کس لازم نیست از منزلش خارج شه و در حالی که انسانها داخل خونه هاشون دراز کشیدن،روباتهایی به شکل اونها(البته هرقدر که بخواین زیباتر و جوانتر)در جامعه حضور دارن که توسط اپراتورهاشون در منزل هدایت و کنترل میشن.(یه معجونی از ماتریکس و هوش مصنوعی)

در حقیقت زندگی انسانها کاملا ماشینی شده و روح روابط انسانی از بین رفته اما به جاش دیگه نه کسی مریض میشه،نه تصادف میکنه و نه از کار بیرون خسته میشه.و حالا یه کاراگاه(بروس ویلیس)که از این زندگی خسته شده درگیر چند قتل میشه و در نهایت سرنوشت مردم زمین رو رقم میزنه.

تمام ارزش فیلم همینه و سازندگانش تمام زورشونو زدن تا این سوژه چندخطی رو به یه فیلم 85 دقیقه ای تبدیل کنن.

از معدود نکات مثبت فیلم به نظر من چهره پردازی و طراحی لباس  اونه که در متفاوت نشون دادن انسانهای واقعی و بدلهای انسانها بیشتر به چشم میاد.

- جاناتان مستو کارگردان فیلم، قبلا ترمیناتور3 رو ساخته

ارزشگذاری فیلم : 

کسی از گربه های ایرانی خبر نداره

کارگردان : بهمن قبادی

نکته جالب فیلم فایلی هست که پیوست با فیلم در یه دیسک قرار داره و داخلش بهمن قبادی میگه از اینکه این فیلم رو دارین مجانی میبینین خوشحاله و حلالتون باشه چون به فیلمهای من و امثال من در ایران اجازه اکران نمیدن فقط یه خواهشی دارم که با کیفیت خوب ببینین و..

دم بهمن قبادی گرم که فیلمش رو حلالمون کرد و گذاشت شب با وجدان راحت بخوابیم نه مثل داریوش مهرجویی که با فیلم ضعیف سنتوری انتظار داشت به شماره حسابش پول بریزیم و تا مدتها عذاب وجدان داشتیم.

با تماشای فیلم باید برای جوون ایرونی مخصوصا از نوع هنرمند و هنردوستش تاسف خورد.

کلیپهای فیلم عالی هستن و از نابازیگرها که ایفاگر نقش خودشون در فیلم هستن خوب بازی گرفته شده ،حامد بهداد هم که غوغا کرده.

چند تا ضعف هم فیلم داره،یکی این ماجرای گیر دادن به نیروی انتظامی دیگه خیلی کلیشه ای شده و متعلق به زمان آوازقو بود نه این فیلم. صحنه گیر دادن به سگ داخل ماشین اغراق آمیز به نظر میرسه و از همه بدتر پایان فیلم و جریان پارتی و وضعیت غیرعادی و نچسب حامد بهداد که با شخصیت همیشه امیدوار و رهاش، دیدن اون اوضاع و احوال زیاد قابل قبول نبود(مخصوصا اینکه قبلا به اشکان و نگار گفته بود یه وقت دیدین کار دیوید نشد و قابل درک نیست حالا شب کنسرت بچه ها این کار رو بکنه)

اما درخشان ترین صحنه فیلم جاییست که کودکان افغانی رو در حالی میبینیم که چشماشون رو بستن و تو خیالشون در حلی که ژست جدی هم گرفتن گیتار میزنن،واقعا تاثیرگذار بود.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Armored زره پوش


یه فیلم ضعیف که هنرپیشه های خوبی(ژان رنو،لارنس فیشبرن،مت دیلان) هم داره اما ارزش نوشتن نداره..


ارزش گذاری فیلم: 

Inglourious Basterds حرامزاده های لعنتی

حرامزاده های لعنتی

نویسنده و کارگردان : کویینتین تارانتینو

واقعا هر فیلم جدیدی که تارانتینو میسازه غنیمت بزرگی برای دوستداران سینماست.

داستان های بدیع و تازه،نقش های به یاد ماندنی،استفاده حیرت انگیز از موسیقی،اتفاقات غیرقابل پیش بینی(حتی کشته شدن هیتلر به اون طرز فجیع)،خلاقیت هایی که فقط از عهده تارانتینو برمیاد و خلاصه هر چی که تو فیلمهای استودیویی و گیشه ای و حتی بر اساس یه ژانر مشخص پیدا نمیکنین اینجا در یه فیلم دیگه از تارانتینو پیدا میشه.

خشن ترین و دلهره آورترین صحنه فیلم به نظر شما کجاست؟

صحنه پوست کندن کله های نازی؟جایی که با چوب بیسبال کله طرف را داغون میکنه؟حکاکی علامت نازی با چاقو به روی پیشونی؟قتل دسته جمعی آلمانیها در سینما؟

نه،به نظر من خشونت اون صحنه ابتدایی که کلنل هانس لاندا وارد خونه مرد روستایی میشه و اظطرابی که ما از شخصیت اون پیدا میکنیم که این آلمانی به ظاهر مودب که اونطور با دخترهای مرد روستایی صحبت میکنه به جای شراب شیر میخواد و خودش رو با لقب شاهین معرفی میکنه چون تبحر داره در پیدا کردن یهودیها واقعا چه بلایی سر خانواده ی مرد روستایی که یهودیها رو پنهان کردن میاره..خشونتی که اینجا منظور منه مثل صحنه ی ابتدایی فیلم پدر خوانده است،جایی که از پشت دون کورلئونه رو برای اولین بار میبینیم و روبروی ما مرد قناد از پدر خوانده تقاضای عدالت داره برای متجاوزین به دخترش(این سکانس در یه نظرسنجی از نویسند های سینمایی خشن ترین سکانس تاریخ سینما معرفی شده بود) و همونطور که اونجا مارلون براندو اسکار گرفت به احتمال زیاد کریستوف والتز هم برای این فیلم حداقل نامزد اسکار میشه همونطور که جایزه گلدن گلوب و کن رو برای این نقش دریافت کرد.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

کویینتین تارانتینو در IMBD

باغ های کندلوس

باغ های کندلوس

نویسنده و کارگردان : ایرج کریمی

ایرج کریمی از سالها پیش منتقد سینمایی بوده و شخصا نوشته هاش رو در مجله فیلم خیلی دوست داشتم به طوری که وقتی اولین فیلم بلندش "از کنار هم میگذریم" رو ساخت یه دلهره داشتم از تماشای فیلمش که نکنه یه منقد خوب و نویسنده ی با سواد یه فیلم ضعیف  ساخته باشه.

در حالی که اولین ساخته کریمی اثری آبرومند و خوش ساخت در اومد.منتها سینمای مورد علاقه کریمی سینمایی شاعرانه است . به قول خودمون خیلی هنریه.به طوری که بر خلاف فیلمهایی که هر دو وجه هنر و عوامل جذابیت فیلم رو در نظر داشته باشن،فیلمهای کریمی به نظر من کمترین نگاه رو به گیشه ندارن.

فیلم باغ های کندلوس هم فیلم بسیار خوبیه به شرط اینکه از حوصله بالایی برخوردار باشیم .به  نظرم  آغاز فیلم و اینکه این سه  نفر چه کسانی هستن و چی میخوان ،حتی فرم و بیان فیلم کمی گنگ و نامفهومه(یا اون تصادف ابتدا که با یه کات میبینیم همه سالم هستن) اما کم کم همه چی مرتب میشه.

فیلم در مکان و زمان روایت مدام پس و پیش میشه و حتی میشه صحنه هایی رو به رویا نسبت داد بدون اینکه اشاره مستقیمی به رویا بودن اونها وجود داشته باشه.

درباره سکانس پایانی فیلم و اون حرکات موزون کاوه و آبان و دکوپاژ محشر و حرکات دوربین و موسیقی همراهی کننده هم فقط میشه  گفت شاهکاره.

ارزشگذاری فیلم :


اینجا متن مصاحبه  ایرج کریمی  با روزنامه قدس رو از سایت این روزنامه که مربوط به زمان  پخش فیلمه گذاشتم :(مصاحبه کننده سید حبیب قاآنی)

-آقای کریمی آیا دلیل کم کاری شما در سینما به خاطر نگاه خاصی است که به این مقوله دارید یا شرایط کاری سینمای ایران به شما اجازه نمی دهد؟

-شرایط واقعاً به من اجازه کار نمی دهد... پس از نمایش "باغهای کندلوس" در جشنواره فیلم فجر، بلافاصله اقدامهای اولیه برای شروع فیلم جدیدم را آغاز کردم، ولی متأسفانه نشد! من فکر می کردم پس از تجربه "باغ های کندلوس" که هم برای من و هم برای فارابی از لحاظ محتوا و ساخت فیلم کم هزینه و خوشایندی بود، منتظر هموارتر شدن همکاریها باشم، ولی متأسفانه در کشور ما همیشه باید از نقطه صفر شروع کنیم! من در این فاصله سناریویی ارایه دادم و بعد از گذشت یک سال فارابی تشخیص داد سناریو معناگراست و آن را به شورای معناگرا ارایه داد و خلاصه اینکه بعد از هشت یا نه ماه بلاتکلیفی، در نهایت اتفاقی نیفتاد و وامی هم که قصد داشتند ارایه کنند یک وام عادی بود که برای هر فیلمی درنظر می گرفتند که طبیعتاً تهیه کننده من هم با آن وام ناچیز نمی توانست کار را شروع کند.
پس از آن، سناریو را به یک تهیه کننده بخش خصوصی دادم و ایشان هم به سهم خود مدت شش ماه ما را بلاتکلیف گذاشت و عملاً به دلیل مشکلات مالی که بر سر تولید فیلم دیگری برایش پیش آمد، اعلام کرد که آمادگی تهیه فیلمنامه را ندارد!

-تکلیف فیلمنامه چه شد؟
-فیلمنامه در اختیار خودم است، چرا که با هیچ جا قراردادی برای آن نبستم، ولی منظورم از گفتن این مسایل این است که در این مدت از پا ننشستم و مشتاق بودم واقعاً کاری انجام بدهم، ولی عملاً نشد! فکر می کنم بی دلیل نیست که تعداد زیادی از فیلمسازان سینما رو به تلویزیون آورده اند.

-پیش از نوروز، اخباری در خصوص نمایش فیلم از شبکه دوم مطرح بود. شما آن را شنیدید؟
-بله! من پس از شنیدن خبر، با واحد بازرگانی فارابی وارد صحبت شدم و از سوی تلویزیون هم با من تماس گرفتند که برای انجام جلسه ای جهت بحث و بررسی پیرامون فیلم به آن جا بروم، چون قرار است فیلم از تلویزیون نمایش داده شود که من از شنیدن آن یکه خوردم! به هرحال، حق پخش تلویزیونی این فیلم مربوط به بنیاد سینمایی فارابی است و طبق قراردادی که با تهیه کننده فیلم- شجاع نوری- داشتم، ایشان ملزم بود ظرف شش ماه الی یک سال فیلم را اکران کند که این اقدام انجام نپذیرفت و بنیاد سینمایی فارابی هم عنوان کرد که نمی تواند صبر کند، چرا که شاید تا 20سال دیگر تهیه کننده فیلم را اکران نکند! به هرحال، صحبتهایی شد و زمان کوتاهی در اختیارمان قرار گرفت تا تلاش جدی تری برای اکران فیلم صورت بگیرد که خوشبختانه نتیجه داد و فیلم به نمایش عمومی رسید.

-آیا آنچه امروز در نمایش عمومی فیلم "باغهای کندلوس" دیده می شود، همان "باغهای کندلوس" نمایش داده شده در جشنواره فجر است؟
-متأسفانه نه! و از همه بدتر آنکه متأسفانه من در نمایش عمومی فیلم با این مسأله روبرو شدم! من از ارشاد به خاطر این ممیزی گله مند هستم، چون ما در زمان نمایش جشنواره ای فیلم با آنها به توافق رسیده بودیم و ممیزی را که به شخصه در فیلم اعمال کردم، به حدی بود که هم نظر ارشاد را تأمین کرد و هم به فیلم لطمه زیادی نخورد، ولی ممیزی که در حال حاضر در فیلم اتفاق افتاده باعث پرش آن گردیده است، اما گله بیشتر من از شخص تهیه کننده فیلم است که بنده را به عنوان مالک معنوی اثر و همین طور به عنوان شریک (به همراه محمدرضا فروتن) اصلاً در جریان این مسأله قرار نداده بود تا همگی تلاش کنیم پرشهای فیلم را تا حد امکان کمتر کنیم. دراین خصوص، من رویه صداوسیما را می پسندم که هر نوع ممیزی را با کارگردان درمیان می گذارد.

-شما در بین صحبتهایتان به مسأله سینمای معناگرا یا سینمای خاص اشاره کردید. درخصوص نیاز و جایگاه سینمایی، با این تعریف نظرتان چیست؟
-این بحثی بسیار گسترده است، ولی به نظرم "سینمای خاص" دیگر تبدیل به نامی مثل "بیماریهای خاص" شده! سینمای خاص یک چیز بی معناست و معتقدم این اصطلاح را کسانی که انحصار تولید و پخش فیلم را سالها در دست داشته اند، به راه انداخته اند تا این فیلمها را ضعیف و رنجور و بی بهره از حمایت مردمی جلوه بدهند تا همچنان انحصار را نزد خودشان نگه دارند که من با چنین عملکردی موافق نیستم و پیشنهاد می کنم اسم "سینمای نوگرا" را بر روی این فیلمها بگذاریم. در مورد سینمای معناگرا به هرحال هر سازمانی برای خود یکسری تقسیم بندیهایی دارد که در بهترین صورت می تواند مثل نوعی تقسیم کار باشد.
واقعیت این است زمانی که من سناریو می نویسم دیگر تعیین نمی کنم این سناریو قرار است معناگرا باشد یا... بلکه سازمان آن را تعیین می کند وگرنه برای من که اثرم را ارایه داده ام، این مسأله تفاوتی نمی کند و بیشتر توقع حمایت و یارانه دولتی را دارم.

اما دراین بین گروهی معتقدند سینمای معناگرا بیشتر جنبه تشریفاتی دارد و بسیاری از کارگردانان و تهیه کنندگان چندان تمایلی به قرار گرفتن فیلمشان در این بخش ندارند؟

-نخیر اتفاقاً من شنیده ام حمایتهای ویژه ای از بخش معناگرا صورت می گیرد وط بیعتاً هر تهیه کننده و کارگردانی برای بهره مندی از این حمایتهای ویژه خوشحال می شود فیلمش در این دسته قرار بگیرد.


-پس چرا "باغهای کندلوس" را به این بخش ندادید؟
-زمانی که "باغهای کندلوس" را به بخش فرهنگی فارابی ارایه دادم، هنوز بخش سینمای معناگرا تأسیس نشده بود و در واقع سینمای "هنر/ تجربه" بود و وقتی به آنجا ارجاع شد، رئیس آن تهیه کننده همین فیلم "باغهای کندلوس" بود.

-شما تا به امروز سه فیلم کارگردانی کرده اید. آیا این سه فیلم در یک خط قرار دارند یا هرکدام فیلم مستقلی هستند؟
-تشخیص این قضیه برعهده خود من نیست! این کار را دیگرانی که فیلم را می بینند باید عنوان کنند. به هرحال، این سه فیلم از یک جنس سینما هستند و من تلاشم برای پیدا کردن یک بیان و پرداخت نو در عرصه سینماست.

"-
باغهای کندلوس" قصه های مختلفی در خود دارد. نمی شد هرکدام از این داستانها به صورت مستقل تبدیل به فیلم شوند؟
-نخیر! ببینید وقتی شما یک رمان(حتی مدرنش را) می خوانید، شاهد مجموعه ای از خرده داستانها در آن هستید؛ اما متأسفانه در ایران و بخصوص از آنجا که تلویزیون دقیقه ای پول می دهد، دوستان فیلمساز داستانی را که ظرفیت یک فیلم کوتاه را دارند، به یک سریال 26قسمتی تبدیل می کنند! در چنین فضایی ممکن است کاری که من می کنم عجیب و غریب به نظر برسد. بعضی ها حتی معتقدند من دارم قصه ها را حیف می کنم، چون فکر می کنند مثلاً می شد از دل فیلم "از کنار هم می گذریم" دو تا سه سریال درآورد و پول بیشتری به جیب زد! درحالی که من چنین اعتقادی ندارم و در فیلم "باغهای کندلوس" عشق آبان و کاوه باید به همین شکل نشان داده می شد تا حسرت آن سه مرد که به مرز سرگشتگی در زندگی شان رسیده اند، معنا پیدا کند و برای تماشاگر ملموس شود.