فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

Code Unknown: Incomplete Tales of Several Journeys

کد ناشناخته : داستانهایی ناقص از چند سفر (2000)

نویسنده و کارگردان: میشاییل هانکه

118 دقیقه؛محصول فرانسه،آلمان و رومانی

میشاییل هانکه بهترین نام ممکن را برای فیلمش انتخاب کرده،"داستانهای ناقص از چند سفر"(اگر خوب ترجمه اش کرده باشم و اگر عنوان فرانسه به انگلیسی هم خوب ترجمه شده باشد) توضیحیست بر روایات تکه پاره و بدون سرانجام فیلم.

کمتر برایم پیش می آید که فرم یک فیلم از مضمون آن برایم مهمتر باشد و آنچه در خاطرم باقی می ماند و یا فیلم را ماندگار می کند شیوه کارگردانی و فیلمبرداری آن باشد.کد ناشناخته از سکانسهایی تشکیل شده است که به جز چند مورد،تمامی آنها پلان سکانس هستند.آن چند مورد،یعنی سکانسهایی که در طول فیلم فقط با یک برداشت گرفته نشده اند و در آنها کات وجود دارد سکانسهایی هستند که به نوعی فیلم در فیلم می باشند،یکی آنجا که ژولیت بینوش برای خرید خانه به همراه بازیگر نقش فروشنده و سایر عوامل فیلمبرداری دیده می شوند و دیگری جایی که بینوش و مرد در استخر هستند و بعداً می فهمیم که این سکانس متعلق به یک فیلم است.غیر از اینها سکانس آغازین فیلم هم کاتهای زیادی دارد،جایی که دخترک با پانتومیم سعی دارد مطلبی را به دوستان کر و لالش برساند و البته او(یا دوستانش) در این انتقال یا درک معنا ناتوانند و در پایان سکانس عنوان کد ناشناخته بر تصویر نقش می بندد.اینها سکانسهایی هستند که کات دارند و کات جز تکنیکهای کارگردانی و فیلمسازیست و این سکانسها هم یا متعلق به اجرای فیلمی دیگر درون داستان هستند و یا خود یک بازی اند (پانتومیم).

اما باقی سکانسها با شیوه کارگردانی بدون واسطه و بدون تمهیدات فنی هانکه،روایتی عریان از تکه های زندگی رئال و واقعی شخصیتها هستند.تکه هایی که ابتدا و انتهایشان سیاهیست..

آوای طبلها که در مرتبه دوم تبدیل به صدا و موسیقی غالب بر سکانسها می شود در نوع خود بی نظیر است،تمهید خلاقانه و زیبایی که کارکرد غریبی بر پایان بندی فیلم دارد.

- .. بس کنید،خواهش می کنم بس کنید. بذارین برم بیرون، خواهش می کنم..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Marathon Man

دونده ماراتن (1976)

نویسنده(رمان و فیلمنامه): ویلیام گلدمن؛ کارگردان: جان شلزینگر

125 دقیقه؛نامزد اسکار بهترین بازیگر مکمل مرد(لارنس الیویه)

بیب(داستین هافمن) دانشجوی تاریخ و دونده استقامتیست که به تنهایی زندگی می کند؛به گمان بیب،برادرش داک در حرفه تجارت نفت است اما با آمدن داک پیش برادرش ،پای او را به ماجرایی خطرناک باز می کند..

از سالها پیش و حتی زمانی که امثال هافمن و پاچینو را نمی شناختم با دیدن صحنه هایی از این فیلم از تلویزیون عاشقش شده بودم؛حالا و پس از تماشای دوباره آن،فیلم به نظرم در جزئیات کمی لنگ می زند.فیلم را می توان به دو بخش تقسیم کرد قبل از مرگ داک و بعد از آن؛در واقع تمام دقایق قبل از مرگ داک را می توان مقدمه ای طولانی برای شخصیت پردازی و زمینه چینی برای داستان اصلی تقابل بیب و زل(لارنس الیویه) دانست.مقدمه ای که خیلی طولانی می شود و جزئیاتی به همراه دارد که گاهی زیادی به نظر می رسند(مانند جر و بحث و فحش کاری طولانی برادر زل و آن راننده خشمگین) و گاهی هم سهل انگارانه اند(مانند بمب گذاری برای داک که برای کشتن یک نفر دور از ذهن است و راههای راحت تری از بمب گذاری یا خفه کردن به آن روش وجود داشت)

اما پس از مرگ داک همه چیز عوض می شود،چیزی به هدر نمی رود و اضافی به نظر نمی رسد.جزئیات دارای کارکرد می شوند و فرصت مناسبی برای تقابل دو بازیگر بزرگ فراهم می آید.از همان جایی که بیب اولین بار تحت بازجویی قرار می گیرد بارها حس می کنیم همچون موجودی ضعیف برای رهایی دست و پا می زند؛صحنه ای که در حمام قصد نجات از دست مهاجمان هنوز ندیده دارد،صحنه هایی که بر روی صندلی دکتر کله اش را به این سو و آن سو پرت می کند و همه اینها باعث می شود تعقیب و گریز او و افراد زل به شدت نفس گیر و موثر از کار در آید و تماشاگر و بیب قدر فرصت به دست آمده برای انتقام را خوب بدانند..

- حواشی سبک بازی داستین هافمن در این فیلم از نکات جالب بازیگری در تاریخ سینماست.هافمن برای اجرای صحنه هایی که شب زیر شکنجه بوده و نخوابیده گاهی دو شب نمی خوابید تا جایی که الیویه به هافمن می گوید سبک بازی اش را تغییر دهد.هر چند این موضوع توسط هافمن بارها رد شده و موضوع گفتگوی بین آنها را درباره مسائل دیگری بیان کرده.اما مشخصاً برای صحنه هایی که بیب باید پس از دویدن به نفس زدن می افتاده و گاه تکرار هم می شدند او هر بار نزدیک به یک کیلومتر می دویده تا همه چیز کاملاً طبیعی باشد.

این سکانس از آن سکانسهای محبوبم است که از تماشای جزئیات و شنیدن دیالوگها و دیدن بازیهایش سیر نمی شوم،حیف که کمی خشونتش زیاد و اذیت کننده است.البته در ابتدا صحنه های شکنجه بیب بیشتر هم بوده که با بد شدن حال مخاطبان آزمایشی،مقداری کاهش پیدا می کند.تکرار جمله ی جاش امنه؟ (is it safe?) از دهان الیویه آن هم با آرامشی که در شستن دستهایش دارد و حالت عصبی و وحشتزده هافمن که پایش را تکان می دهد و.. خلاصه این سکانس به تنهایی ارزش یک فیلم را دارد.

 

- زل : جاش امنه؟ .. جاش امنه ؟

- بیب : دارین با من صحبت می کنین؟

- جاش امنه ؟

- جای چی امنه؟

- جاش امنه؟

- نمی دونم منظورتون چیه.نمی تونم بگم جای چیزی امنه یا نه در حالی که نمی دونم راجع به چی حرف می زنید.

- جاش امنه ؟

- بهم بگین "ش" به چی اشاره داره

- جاش امنه ؟

- بله،جاش امنه.جاش خیلی امنه.اونقدر جاش امنه که نمیتونید فکرش رو بکنید.

- جاش امنه ؟

- نه جاش امن نیست.خیلی خطرناکه،مراقب باشید ..


ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Magnolia

مگنولیا (1999)

نویسنده و کارگردان: پل توماس اندرسون

188 دقیقه؛نامزد اسکار بهترین بازیگر مکمل مرد(تام کروز)،بهترین موسیقی و بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی.

به طور همزمان اتفاقاتی برای شخصیتهای مختلف می افتد که اوج این اتفاقات مصادف می شود با بارانی از قورباغه ها..

کلاً دید خوبی نسبت به فیلمهایی که مدت زمانشان بخواهد از دو ساعت بیشتر شود ندارم و به نظرم بهتر است فیلمساز توانایی اش را در حداکثر 100 دقیقه نشان بدهد.البته فیلمهای بسیار زیادی هستند که دوستشان دارم و زمان زیادی هم دارند.. به هر حال مدتها بود فیلم سه ساعته تماشا نکرده بودم.

فیلم شامل داستانکهای زیادیست که کم و بیش به هم متصلند،تعدد داستانها و شخصیتها و عدم تمرکز فیلم بر روی یک ماجرا و یا کاراکتر باعث می شود در پایان ندانیم این داستان چه کسی بود و یا حرفش چه بود اما خوب ریتم سریع فیلم برای تعقیب تمامی شخصیتها و ماجراها باعث می شود فیلم با وجود مدت زمان زیاد خسته کننده نشود..

 

- مشکلی هست استنلی؟

- من باید برم دستشویی

- اوه خدای من؛استنلی تو الان نمیتونی بری.فقط یک دقیقه تا پخش زنده باقی مونده..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Down by Law

زمین خورده قانون (1986)

نویسنده و کارگردان: جیم جارموش

جک و زک که در ماجراهایی جداگانه با پاپوش به زندان افتاده اند با یک ایتالیایی ساده و بانمک به نام روبرتو(روبرتو بنینی) هم سلول می شوند..

فیلم با ترانه زیبایی شروع می شود و با تراولینگ مابین خانه های زک و جک در حال رفت و آمد است.هر دو وضعیت مشابهی دارند.منتها همخانه یکی سیاه است و همخانه دیگری بلوند اما هر دو زیر حملات سبک و سنگین انتقاد از وضعیت گذشته و حالشان هستند.این وضعیت ابتدایی و به بن بست رسیده جک و زک است.می توان اینطور هم برداشت کرد که هر دو یک پرسونا هستند، هم به خاطر وضعیت مشابه شان،هم به خاطر نامهایشان و در ادامه پاپوشی که دوخته می شود و طمعکاریشان.در کنار اینها روبرتو انگار از دنیایی دیگر آمده،در واقع هم همینطور است یک ایتالیایی با فرهنگ و عادات بسیار متفاوت(جالب اینجاست که روبرتو بنینی تا پیش از این فیلم به آمریکا سفر نکرده بود) او از خانواده ای حرف می زند که برای جک و زک بی معناست.وقتی زک از مورچه های قرمز صحبت می کند که می توانند در نیم ساعت یک خانواده کامل رو بخورند فقط روبرتو تعجب می کند و می پرسد یک خانواده؟ ؛در حالی که جک اصلاً هیچ واکنشی نشان نمی دهد.

آنچه برای روبرتو اتفاق می افتد انگار که یک معجزه است،او با قتلی خنده دار به زندان می افتد به شکلی ساده که البته ما نمی بینیم خودش و جک و زک را فراری می دهد و در کلبه ای در میان جنگل عشق زندگی اش (که همسر واقعی بنینی هم هست) را پیدا می کند،لازم به شرح هم نیست که آنها تا پایان عمر با شادی در کنار هم زندگی می کنند با بچه های ریز و درشتی که از سر و کولشان بالا می روند و روبرتو که به آنها شکار و طبخ خرگوش را یاد می دهد..

I scream-a, you scream-a ,we all scream-a , for ice cream-a..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

The Secret in Their Eyes

راز در چشمانشان (2009)

کارگردان: خوان خوزه کامپالنا

برنده اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان

بنجامین اسپوزیتو کارمند بارنشسته دادگاه قصد دارد داستانی درباره یکی از پرونده های مهم دوران کاریش بنویسد.پرونده ای که در آن زنی جوان به طرز فجیعی کشته شده..

 

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

ورود آقایان ممنوع

ورود آقایان ممنوع (1389)

نویسنده فیلمنامه : پیمان قاسم خانی ؛ کارگردان: رامبد جوان

خانم دارابی(ویشکا آسایش) مدیر دبیرستان دخترانه ای است که تا به حال هیچ مردی پایش را آنجا نگذاشته؛خانم دارابی اصولاً رابطه خوبی با مردان ندارد اما به خاطر وضع حمل دبیر شیمی مجبور می شود اجازه بدهد یک دبیر مرد وارد آنجا شود..

در دنیای رسانه ها و اینترنت و غیره سخت است بدون پیش داوری به تماشای یک فیلم نشست.ورود آقایان ممنوع این روزها مدام مورد ستایش قرار می گیرد.این ستایش از جانب منتقدانی که به دلیل حرفه و اقتضای شغلشان مجبورند حداقل نیمی از کمدی های سخیف سینمای ایران را تماشا کنند و جایی درباره شان مطلبی بنویسند طبیعی است.در واقع ورود آقایان ممنوع در ارزشگذاری هر نمره ای هم کسب کند اصلاً قابل مقایسه با دیگر آثار کمدی این چندساله نیست.حتی فیلم سن پطرزبورگ هم که از فیلمنامه قاسم خوانی و کارگردانی افخمی سود می برد نقاط ضعف زیادی داشت.

تا به حال هیچکدام از فیلمهای جوان را به طور کامل ندیده بودم،فیلم اسپاگتی.. که هیچ توفیقی نزد مخاطبان نداشت و پسر آدم.. هم که کنجکاو بودم به تماشایش بشینم با دیدن دقایقی از بازیهای لوس بازیگرانش در رسانه اتوبوس،عطایش را به لقایش بخشیدم.اگر بخواهیم از کارگردانی خوب جوان در این فیلم یک مثال بزنیم باید به سکانس بازی والیبال اشاره کنیم.چینش فیلمنامه ای و مقدمه قبل از آن و بلاخره کارکرد آن به عنوان نقطه عطفی در رابطه خانم دارابی و دبیر شیمی را که کنار بگذاریم کارگردانی و تدوین این بخش قابل تحسین است.شخصاً تا به حال صحنه های مسابقات ورزشی حرفه ای یا آماتور در سینمای ایران را با این کیفیت خوب کارگردانی،تدوین و فیلمبرداری ندیده بودم.انتخاب نماهای مناسب،اجرای باورپذیر حرکات و ضربه ها و بلاخره صحنه نهایی تعیین کننده در هر مسابقه ورزشی-که اینجا همان شیرجه جالب عطاران بود- همه لذت خاصی به تماشای این مسابقه حیثیتی داده بودند.البته در کنار نقاط مثبت باید این نکته را هم گفت که در لحظاتی بازی دانش آموزان دختر دبیرستان کیفیت خوبی نداشت و جوان در گرفتن بازیهای خوب و دیالوگهای طبیعی چندان سخت گیری نکرده بود.بازی خوب رضا عطاران هم که احتیاج به تعریف زیادی ندارد: روان و بی نظیر

از سه ستاره ای که فیلم می گیرد حداقل نیم ستاره اش متعلق به همان اقتباس دو دقیقه ای خوب و درخشان از آهنگ پینک فلوید است.خوب است که در اداره ارزشیابی و ممیزی آدم با سواد نداریم وگر نه با سابقه ای که از اقتباس آن آهنگ در مملکت ما وجود داشت محال بود اجازه بدهند در فیلم باقی بماند..

ارزشگذاری فیلم:

Goodbye Bafana

خداحافظ بافانا (2007)

کارگردان: بیل آگوست

جیمز (جوزف فاینس) زندانبانیست که در رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی به زندانی که محل نگهداری نلسون ماندلاست منتقل می شود؛او به علت تسلط بر زبان بومیان آن منطقه وظیفه سانسور نامه ها و همچنین تحت نظر گرفتن ملاقاتهای ماندلا و دوستانش را بر عهده می گیرد..

از نکات ضعف فیلم می توان به تحول ناگهانی جیمز اشاره کرد،جیمز در مقابل ستمها و محدودیتهایی که طی سالهای گذشته بر سیاه پوستان اعمال شده چندان تغییری نکرده و در اوایل فیلم برای فرزندانش از خطرناک بودن سیاهان سخن می گوید اما ناگهان با دو یا سه جمله درباره بیانیه آزادی از زبان ماندلا و ماجرای کشته شدن پسر ماندلا دچار تحولی بزرگ می شود. اگر این مسئله را کنار بگذاریم با فیلم خوبی روبرو هستیم که تا پایان ما را با خود همراه می کند.داستان بدون لکنت روایت می شود و ایراد یا چاله ای هم در فیلمنامه وجود ندارد.با این وجود فیلم غنای زیادی هم برای تاثیرگذاری و ماندگاری ندارد..

 

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

From Paris with Love

از پاریس با عشق (2010)

کارگردان: پیر مورل

باورش سخته؛ فکر نکنم بیشتر از یه هفته از دیدن این فیلم گذشته باشه اما حالا هرچی سعی می کنم داستانش رو هم نمی تونم به یاد بیارم.هر چی به پوستر فیلم و عکس جان تراولتا و دیگر بازیگران نگاه می کنم به نظرم غریبه میان؛انگار نه انگار که یک ساعت و نیم به تماشای داستان بخشی از زندگی اینا نشستم..

وقتی با چنین فیلمی روبرو هستیم که اینقدر کم تاثیر و گذراست،تکلیف ارزش فیلم به راحتی مشخص میشه..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Smiles of a Summer Night

لبخندهای یک شب تابستانی (1955)

نویسنده و کارگردان: اینگمار برگمن

فردریک ایگرمن،وکیل دعاوی، به همراه همسر جوانش(که پس از دو سال زندگی هنوز به او دست نزده) و پسر بزرگش که حاصل ازدواج قبلی اوست زندگی می کند.او و همسرش به تماشای تئاتری می روند که بازیگر آن،معشوقه سابق فردریک است..

در بین آثاری که تابه حال از برگمن دیده ام این فیلم از بقیه داستانی تر و در واقع مضمونش رو تر بود.البته اینجا مضامین آشنای سینمای برگمن رو می بینیم مانند جوانی که بین کشیش شدن و عشقهای زمینی سرگردان و مردد است اما وجه داستانی و حتی شاید بتوان گفت عامه پسند این فیلم با باقی کارهای برگمن قابل مقایسه نیست.جالب اینکه وقتی این مرد جوان در مقابل مشاهده خیانتها و گناهان اطرافش تصمیم به خودکشی می گیرد در صحنه ای طنزآمیز،به هنگام پاره شدن طناب به طور اتفاقی کلیدی پنهانی را فشار می دهد و تختخواب نامادری دوشیزه اش وارد اتاق او می شود..

 

- فراموش نکن مادام،عشق یک تردستی ابدی با سه گوی است؛آنها قلب،کلمات و رختخواب هستند..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Elegy

مرثیه (2008)

کارگردان: ایزابل کویکست

دیوید(بن کینگزلی) - استاد دانشگاه و مردی که کم کم پا به دوران کهولت می گذارد - به یکی از دانشجویان جدیدش به نام کونسوئلا(پنه لوپه کروز) علاقه مند می شود..

اگر مقدار عاطفه خونتان کمی پایین آمده و یا اصولاً عاشق فیلمهای رمانتیک هستید و از طرفی هم دوست دارید به عشق دوران پیری امیدوار باشید این فیلم را از دست ندهید..

اگر عشق آتشینی که در فیلم بین کونسوئلا و دیوید می بینید برایتان باورپذیر باشد،میتوان گفت فیلم برایتان تجربه ای خوب و لذت بخش خواهد بود اما اگر به عشق اعتقادی ندارید فیلم را نبینید بهتر است.هر چند چیزهای با ارزش دیگری هم در فیلم پیدا می شوند مانند موسیقی خوب و شنیدنی و بازیهایی که کاملاً درونی و با کیفیت است.این کیفیت تا حد زیادی مرهون انتخاب دو بازیگر خوب است،بن کینگزلی از بازیگرانیست که با وجود فیلمی همچون گاندی ،به اعتقاد من هنوز حق خود را از آثار ماندگار تاریخ سینما نگرفته.

 

دنیس هاپر هم در یکی از آخرین نقش آفرینیهایش دیدنیست..

- فیلم بر اساس رمانی از فیلیپ راث ساخته شده،جناب فیلیپ راث نویسنده یکی از قسمتهای مجموعه "آلفرد هیچکاک تقیم می کند" هم بوده.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB