فیلم خانواده سیمپسون ها(2007)
کارگردان: دیوید سیلورمن
هومر(پدر خانواده) خوکی را به عنوان عضو جدید خانواده به خانه می آورد اما خوک باعث به وجود آمدن مشکلاتی برای آنها و مردم شهر می شود..
دو سال پیش بود که به بهانه اکران این فیلم،مجله فیلم پرونده ای به خانواده سیمپسون ها اختصاص داد و از آن موقع کنجکاو شدم که ببینم این خانواده عجیب و غریب حرف حسابشان چیست.
علاقه زیادی به برداشت های سیاسی و اجتماعی از این گونه فیلمها ندارم هرچند که چنین چیزی اجتناب ناپذیر است،راهکارهای عجیب و احمقانه دولتمردان که با حبابی شیشه ای کل شهر را قرنطینه می کنند،آرنولدی که پشت میز ریاست جمهوری نشسته و پیشنهاداتی که به مضحک ترین شکل به او داده می شود و جامعه ای که با آلوده کردن محیط زیست(البته باز هم به مضحک ترین شکل)به سوی نابودی خود پیش می رود.
از تمام اینها برای من ارزشمندتر استفاده از ایده های بکر کمدی و پیشبرد داستان به کمک آنهاست،کاش این کسانی که در سینمای ما به حساب فیلم کمدی می سازند ولی پایشان را از مرز لودگی آنطرف تر نمی گذارند اندکی از خلاقیت سازندگان سیمپسون ها را داشتند.
سکانس مربوط به عکس بالا را به خاطر بیاورید،در عین کمدی بودن صحنه چه جزئیات ریزی در آن وجود دارد؛چنگالی که به شکل سرنیزه شکم هومر را نشانه گرفته و در زیرش عنوان تبلیغاتی رستوران "چنگال خوشمزه" آمده و در عین حال انتقادی تیز به جامعه مصرف گرایی دارد که عاشق خوردن است. آن شکم جلو آمده هم که نتیجه "چنگال خوشمزه"هاست اولین هدف همان چنگال خوشمزه است..
ارزشگذاری فیلم:
سیمپسون ها ، فکر بکر و خلاقانه ای بود که "مت گروئنینگ" آن را ابتدا به صورت نمایشی 30 ثانیه ای بعد از آگهی های بازرگانی در بین برنامۀ "تریسی اولمن شو" ، در سال 1987 اجرا کرد. بعد از مورد توجه قرار گرفتن این انیمیشن سی ثانیه ای ، اکنون خانوادۀ سیمپسون عنوان طولانی ترین سریال انیمیشنی جهان را از آن خود دارد( از 1989 تا اکنون یا به عبارت دیگه 485 قسمت ) . نوابغ دوبلل ای نظیر "دن کاستلانتا" ، "جولی کونر" ، "ننسی کارترایت" و "یردلی اسمیت" ، باعث شدند که خانوادۀ سیمپسون نه به عنوان یک خانوادۀ معمولی انیمیشنی بلکه آنقدر واقعی به نظر بیایند که شوخی ها ، طنزهای کنایه ای و زخم زبان های موجود در سریال پا فراتر از عرصه تلویزیون ، و در سال 2007 عرصۀ سینما ( فیلم مورد بحث ) و یا به طور کلی رسانه ای بگذارد . با توجه به شوخی های سیاسی، دینی، اجتماعی، تاریخی و ... موجود در سریال علاوه بر طرفداران بیشمار (به معنای واقعی کلمه) آن ، دشمنانی هم برایش به وجود آمد و حتی یکی از دوبله گر های سریال به دلایل مذهبی، سریال را ترک کرد. در مورد فیلم نمی خواهم چیزی بگویم، فقط چند دیالوگ هم از سریال و هم از فیلم هست که بدون نوشتن آنها تمام کردن این نوشته سخت است. دیالوگ هایی به شدت کمیک و تحسین برانگیز . ( به مضامین دینی و سیاسی موجود در این دیالوگ های ساده توجه کنید ) :
سریال :
هومر : پسرم ، من فقط می خوام بدونی که کاملاً بهت ایمان دارم.
بارت : از کی تا حالا ؟
هومر : از وقتی که مادرت سرم داد زد.
------------
بارت : ما معنی واقعی کریسمس رو فراموش نکردیم ؟ منظورم تولد بابانوئله.
------------
مارج : چرا سر کار نیستی ؟ دیرت شده.
هومر: اونا گفتن اگه دیر برم سر کار اخراجم میشم ، نمی تونم این ریسک رو بکنم، برای همین نمیرم سر کار.
------------
فیلم :
لیزا : توی هیولا ، توی هیولا!
هومر : اوه ، اخبار نگاه کردی ؟
------------
مارج : هومر، تو باید از اونجا بیرون بیای، با تظاهرات کنندگان روبرو بشی و به خاطر کاری که کردی معذرت خواهی کنی.
هومر : من می خوام ، ولی می ترسم که اگه در رو باز کنم اونا همۀ شما رو دستگیر کنن.
کارل : نه ، اینکارو نمی کنیم. ما فقط هومر رو می خوایم.
هومر : خب، بلکه شما رو نه ولی اونا بابابزرگ رو میکشن .
بابابزرگ : من خودم جزء تظاهرات کنندگانم!
بدجور وسوسه شدم قسمتهایی از سریالش رو دانلود کنم،ایشالاه به موقعش که یه اینترنت پرسرعت خوب گرفتم..