فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

Modern Times

عصر جدید (1936)

تهیه کننده،نویسنده و کارگردان : چارلز چاپلین

چاپلین در نقش یک کارگر کارخانه می خواهد در مقابل زندگی صنعتی و مدرن بایستد و به دختری زیبا و بی کس نیز کمک کند..

تلویزیون لعنتی ما از دوران کودکی تا به حال آنقدر به صورت میان پرده های نمایشی و بی اهمیت آثار چاپلین را تکه تکه کرده و نشانمان داده که دیگر میل چندانی نداریم به تماشای یک فیلم کامل از او بنشینیم،فیلمی که صدها بار قسمتهایی خاص از آن را از همان تلویزیون لعنتی دیده ایم.

چاپلین در این فیلم زنگ خطر زندگی ماشینی و صنعتی را به صدا در می آورد،نگاه چاپلین به جذابیت های زنانه به چشم پیچ و مهره ای که باید سفت کند یا غلطیدن او در میان چرخ دنده ها(انگار که او نیز بخشی از آن مکانیزم ماشینی شده) در کنار ماشینی که کارش غذا خوراندن به کارگران و به حداقل رساندن زمان نهار آنهاست همه نمونه های روشن و واضحی از مضمون فیلم هستند.

مشکلی که فیلم دارد از این شاخه به آن شاخه پریدن و گاه روایت اتفاقات طنزیست که بود و نبودشان در چارچوب اصلی فیلم تاثیر چندانی ندارد.حوادث داخل زندان یا وردستی چاپلین در کنار استادکار تعمیر ماشین مکانیکی بخشهای طنزی هستند که کارکرد کلیدی به غیر از خنداندن ندارند.

فیلم را نه می توان صامت دانست و نه ناطق؛در فیلم به جای دیالوگها میان نویس وجود دارد اما در کنار آن صدای اشیا و آواز هم به گوش می رسد.

سکانس محبوب و برگزیده من جاییست که چاپلین برای آواز وارد صحنه می شود و پس از کمی رقصیدن کاغذ ترانه اش را گم می کند،پس به پیشنهاد دختر شعری بدون معنا(ملغمه ای از فرانسوی و ایتالیایی) را با آن موسیقی معروف و کلاسیک چارلی چاپلینی می خواند..

ارزش گذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

طلا و مس

طلا و مس (1388)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : همایون اسعدیان

سیدرضا طلبه ایست که به همراه همسر و دو فرزندش از شهرستان به تهران نقل مکان کرده اند،هدف او از این نقل مکان حضور در کلاس درس اخلاق یک روحانی خوشنام است..

فیلم آغاز زیبا و هموشمندانه ای دارد،استفاده از یک ترفند زیبا که در کنار عنوان بندی ابتدایی،می تواند اطلاعات لازم را به مخاطب بدهد تا هر چه سریعتر و بهتر داستان فیلم آغاز شود.(هوشنگ فراستی هم در آخرین شبی که در برنامه هفت حضور داشت در مورد آغاز این فیلم به خوبی صحبت کرد و در ادامه هم دست به کنکاش در روح و روان کیمیایی زد و برای همیشه-تا این تاریخ- از برنامه هفت خداحافظی کرد.)

چهارچوب اصلی فیلم خوب و محکم است؛شخصیتها به خوبی شناسانده می شوند و قابل فهم هستند،داستان و گره های موجود در زندگی شخصیتها به درستی و به موقع ایجاد می شوند و درام به خوبی جلو می رود.

حواشی این فیلم در رسانه ها بسیار بازتاب داشت و مشخص بود که به تصویر کشیدن چهره یک روحانی همیشه با حاشیه همراه است.عده ای فیلم را ستایش کردند و در مقابل عده ای آن را توهین به لباس روحانیت دانستند تا جایی که صحبت از اظهار نظر شخص اول نظام و تایید او بر فیلم هم شد.شماره قبل مجله 24 مصاحبه ای داشت با یک روحانی به نام پناهیان که انگار یک کاره ای هم هست و از منتقدان این فیلم بوده.یکی از انتقادهای ایشان به انتهای فیلم و پیام آن است که از دهان استاد درس اخلاق خارج می شود با مضمون محبت.جناب منتقد روحانی توضیح می دهند که : " در آخر فیلم می بینید فلسفه همه کارهای مثبت این آقا رضا در یک جمله استاد رحیم تئوریزه می شود که می گوید آن ولایتی که شرط قبولی اعمال است محبت به دیگران است.این یک گزاره ناصحیح است؛آن ولایتی که شرط قبولی اعمال است ولایت ائمه هدی علیهم السلام است." تو خود حدیث مفصل خوان..

ارزش گذاری فیلم:

(500) Days of Summer

پانصد روز از سامر (2009)

کارگردان : مارک وب

تام که جوانی افسرده و خاص است، داستان 500 روز از آشنایی و رابطه اش با دختری به نام سامر را روایت می کند..

خوش ساخت و مفرح به اضافه مقداری خلاقیت. فیلم با چنین جمله ای در زیرنویس آغاز می شود : "این داستان بر اساس تخیل است و هرگون تشابه با افراد زنده یا مرده بر حسب اتفاق است؛مخصوصا تو جینی بکمن،حرامزاده" خوب همین آغاز سرخوشانه و غیر کلیشه ای نوید فیلمی تر و تازه را می دهد که نسبتاً هم انتظارها را برآورده می سازد.شیوه تغییر زمان روایت در طول 500 روزی که قصه در آن اتفاق افتاده در نوع خود تازه و جالب است و با موتیف شمارنده اعداد با پس زمینه ای خاص از شهر(که بعدها برایمان معنا پیدا می کند)همراه می شود.

سکانسی از فیلم که همه مردم در فضای ذهن تام به رقص با او در می آیند بسیار خوب و زیبا ساخته شده و می تواند تجربه ای عالی برای دوستداران نمونه های هندی اش باشد.

ارزش گذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

My Left Foot

پای چپ من (1989)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : جیمز شریدان

بر اساس کتاب پای چپ من،داستان زندگی کریستی برون

کریستی برون کودک معلول و ناتوانی است که در یک خانوده فقیر و پرجمعیت به دنیا آمده..

مهمترین نکته فیلم بازی حیرت آور دنیل دی لوییس است،به خصوص در شیوه صحبت کردن کریستی و پیشرفت تدریجی ماهیچه های صورت او دنیل دی لوییس همه را مبهوت هنر و تلاش خود می کند.فیلم گاهی در احساسات گرایی و ملودرام کمی زیاده روی می کند اما غلظت این گونه صحنه ها به حدی نیست که بخواهد به فیلم آسیب بزند و چه بسا هر فیلمساز دیگری ممکن بود در برخورد با این سوژه و داستان بیشترین تمرکزش را بر روی تحریک احساسات مخاطب بگذارد.

فیلم در سه رشته بهترین فیلم،کارگردانی و فیلمنامه اقتباسی نامزد اسکار می شود و دنیل دی لوییس هم با شایستگی جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد اول را دریافت می کند.

- یه چیزی تو اون صدا هست که منو نگران می کنه

- منظورت چیه؟

- امید زیادی تو اون صدا هست..


ارزش گذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB


پ ن : اصغر فرهادی و فیلم جدایی نادر از سیمین کاری کرده اند که یک بار دیگر به ایرانی بودنمان افتخار کنیم.چه تصوری از روند رو به رشد فرهادی می توان داشت؟ چند کارگردان و فیلمنامه نویس(چه در سینمای ایران و چه در سینمای جهان) سراغ دارید که اینگونه فیلم به فیلم،هر بار اوجی تازه بگیرند؟ امیدوارم این بار چشمم شور نباشد..

صندلی خالی

صندلی خالی (1387)

نویسنده و کارگردان : سامان استرکی

زن و شوهر جوانی صاحب بچه می شوند،بچه ای که ناقص الخلقه است..

فیلم هم از نظر داستان و روایت و هم از حیث فرم اثری غیر معمول و نامتعارف است.این پیچیدگی و تلاش برای ارائه محتوا در چنین قالبی سخت ارزشمند و خوب است منتها فیلم با زیاده روی در تغییر روایت و مبهم ساختن داستان و و روابط بین شخصیتها عملاً خود را به اثری تبدیل کرده که به طور کامل قابل فهم نیست.سوررئال بودن فیلم هم نمی تواند توجیهی برای این غیرقابل فهم بودن باشد.البته وقتی دیوید لینچ فیلمی مانند اینلند ایمپایر می سازد که خودش هم درک کاملی از آن ندارد نمی توان بر دیگران خرده گرفت.صندلی خالی هم با اینکه در بعضی مواقع زیاد از این شاخه به آن شاخه می پرد و حتی چندین مرتبه زاویه روایت داستان را به کلی تغییر می دهد باز هم فیلم خوب و ارزشمندی است که نوید آثار بهتری از کارگردانش در آینده را می دهد.البته یک ایراد دیگر فیلم هم این است که شریفی نیااش خیلی زیاد است..

سکانس پایانی فیلم با آن فرم عجیبش یک سر و گردن از پایان بندی های سینمای ایران بالاترست و شایسته تحسین است.فقط آن توضیح پایان فیلم(که مضمون این فیلم صرفاً یک نظر در موضوع جبر و اختیار بوده و الزاماً نظر قطعی نیست) لذت تماشای این پایان بندی شاهکار را کمی ضایع می کند.من نمی دانم یک فیلمساز صاحب فکر و خلاق که چنین فیلمی ساخته چطور می تواند اینگونه توضیح بدیهیات را به پایان فیلمش بچسباند.


- کات

- خوب بود یا دوباره می گیریم؟


ارزش گذاری فیلم:

Psycho

روانی (1960)

کارگردان : آلفرد هیچکاک

ماریون(جنت لی) زن جوانیست که برای کمک به معشوق بدهکارش مقدار زیادی پول را می دزدد او شب هنگام در حالی که از جاده اصلی خارج شده وارد هتلی دورافتاده و خلوت می شود..

روانی آخرین فیلم سیاه و سفید هیچکاک و جزء معروفترین آثار اوست.فیلم داستان دختر خوب و مهربانی را روایت می کند که در یک اشتباه کوچک از جاده درستکاری(و همزمان از جاده اصلی منتهی به شهر فایرویل)خارج می شود و زمانی تصمیم می گیرد به مسیر درست برگردد که دیگر دیر شده.

از نکات مثبت فیلم می توان به غافلگیری و شوک بزرگی که در پی قتل ماریون به وجود می آید اشاره کرد.بر اساس قانون قدیمی و نانوشته ای که می گفت اگر قهرمان فیلم کشته شود فیلم تمام می شود تماشاگر اصلاً انتظار چنین حادثه ای را ندارد اما خوب اینجا شخصیتی که در طول 47 دقیقه از آغاز فیلم در تمامی لحظات فیلم وجود دارد ناگهان به قتل می رسد و چنین کاری احتیاج به جسارت و شهامت زیادی دارد.

بازی آنتونی پرکینز هم احتیاج به تعریف ندارد او نقش یک آدم روان پریش که ظاهری عادی را دارد به خوبی ایفا می کند.او همچنان که از تمسک به اغراق و ادا در آوردن اجتناب می کند به وقتش هم لکنت زبان شاهکاری را از خود به نمایش می گذارد.

از نکات ضعف فیلم هم می توان به صحنه های چاقو زدن اشاره کرد که در هر دو مرتبه به نظر من چندان خوب پرداخت نشده اند،صحنه ای که چاقو بر بدن ماریون وارد می شود و صحنه ای که کارآگاه از پله ها پایین می افتد اصلاً در حد و اندازه های این فیلم نیستند.کلاً هیچکاک در این گونه صحنه ها چندان استعداد ندارد و شاید هم علاقه ای ندارد این گونه صحنه ها زیاد طبیعی به نظر برسند مشابه این مورد را در فیلم "سایه یک شک " و در صحنه کلیدی پرت شدن از قطار می توان مشاهده کرد.

- بهترین دوست یه پسر مادرشه


ارزش گذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

آرامش در حضور دیگران

آرامش در حضور دیگران (1349)

نویسنده و کارگردان : ناصر تقوایی ، بر اساس داستانی از غلامحسین ساعدی

ملیحه و منیژه دو خواهر مجرد هستند که با کلفتشان زندگی می کنند تا اینکه پدرشان به اتفاق همسر جدیدش برای زندگی از روستا به شهر و نزد آن دو می آید..

مدتها بود نام این فیلم را به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران و طلایه داران موج نوی سینمای ایران در دوران قبل از انقلاب شنیده بودم تا اینکه یک نسخه بی کیفیت از فیلم به دستم رسید.شاید یه بار دیگه تعریف و تمجیدهای مثبت بسیار از یک فیلم باعث شد توقعم از فیلم خیلی زیاد بشه و در نهایت با اثری روبرو شدم که ناامیدم کرد.ارزشهای فیلم مسلماً با متر و معیار آن زمان و در قیاس با فیلمهای به شدت فیلمفارسی آن دوران به چشم می آیند و گرنه در صورت فرض مواجهه با یک اثر بدون شناسنامه(اعم از تاریخ تولید و فضای غالب بر سینماها)،با فیلمی متوسط (البته خوشبینانه) روبرو هستیم.صحنه های معاشقه فیلم به طرز عجیبی غیرواقعی و مصنوعی نشان می دهند و توی ذوق می زنند،حتی فضای آن مهمانی شبانه هم چندان ملموس نیست.

در هر صورت ناصر تقوایی هیچگاه فیلمساز محبوبم نبوده اما به خاطر اینکه توجه و اهمیت زیادی برای اقتباس قائل است و به عنوان یک کارگردان سعی دارد بهتر کارگردانی کند تا اینکه خودش دست به قلم شود برایم قابل احترام است.

ارزش گذاری فیلم:

Touch of Evil

نشانی از شر (1958)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : اورسن ولز

مایک وارگاس(چارلتون هستن) و کاپیتان هانک(اورسن ولز) هر دو مامور قانون هستند اما مایک جوان و اهل مکزیک است و هانک پلیس آمریکایی سالخورده و معروفیست که روشهای خاص خودش را برای محکوم کردن متهمین دارد؛آنها در یک پرونده بمب گذاری در شهری مرزی ،روبروی هم قرار می گیرند..

اولین سکانس فیلم به تنهایی در حد یک شاهکار است،دستی را می بینیم که یک بمب ساعتی را داخل یک ماشین قرار می دهد و از طرف دیگر یک مرد و زن می آیند و سوار ماشین می شوند و راه می افتند ؛در خیابان چندین مرتبه اتومبیل حاوی بمب به افراد مختلف از جمله چند پلیس و مایک وارگاس و همسرش(جنت لی) نزدیک می شود و از آنها فاصله می گیرد.اضظراب و تعلیق همین سکانس به اندازه یک فیلم کامل هیچکاک است و از طرفی این سکانس طولانی و پر حرکت و سرشار از میزانسن های شلوغ هیچ کاتی ندارد تا اینکه اتومبیل منفجر می شود.(البته کاتی که در پایان این صحنه به اتومبیل منفجر شده می خورد کمی توی ذوق می زند،اتومبیل هنوز تازه منفجر شده و در آسمان است اما مشخص است که قبلاً سوخته و اوراق شده..)

کاپیتان هانک : یالا آیندم رو برام بخون

زن فالگیر : تو دیگه چیزی به دست نمیاری

- منظورت چیه؟

- تو قبلاً تمام آیندت را استفاده کردی ، چرا نمیری خونه؟


ارزش گذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

هیچ

هیچ (1388)

نویسنده(مشترک) و کارگردان : عبدالرضا کاهانی

نادر سیاه دره(مهدی هاشمی) مرد آسمان جلیست که به خاطر فعالیت غیرعادی یکی از غده هایش به طرز وحشتناکی غذا می خورد..

اولین نکته اینکه اگر آن بخش بندی نگاه اول و نگاه دوم را از فیلم حذف کنیم چه اتفاقی می افتد؟ اصلاً این دو چه تاثیری در روایت فیلم دارند.شاید این تقسیم بندی نگاه اول و نگاه دوم کمکی برای انتقال راحتتر پیام اخلاقی فیلم باشد.پیام اخلاقی کلاً چیز بدی نیست اما اگر بخواهیم آن را گل درشت کنیم به اثر هنری آسیب رسانده ایم و اینجا به نظر من چنین اتفاقی افتاده است.

چیزی که در این فیلم بالاتر از حد استاندارد سینمای ایران دیده می شود طراحی صحنه و لباس است.اینجا جزء معدود مواردی است که می توان طرز پوشش واقعی یک خانواده متوسط رو به پایین ایرانی را به خوبی مشاهده کرد.همچنین نمونه خوبی از تاثیر طراحی صحنه و لباس مناسب در شخصیت پردازی را هم می توان دید؛شخصیتهای نسبتاً زیاد فیلم همگی قابل قبول و باور پذیر از کار در آمده اند که در کنار دیالوگها،چهره پردازی و  بازیهای مناسب،طراحی لباس هم تاثیر زیادی در این ملموس بودن شخصیتها دارد.

- خوب چ هات مشکل داره دیگه،بگو بچه

- بچه

- بچه بیاد نونشو با خودش میاره،بگو

- بچه بیاد نونشو با خودش میاره


ارزش گذاری فیلم:

L'appartement

آپارتمان (1996)

نویسنده و کارگردان : گیلس میمونی

مکس (وینسنت کسل) برای یک سفر کاری عازم ژاپن است اما در آخرین ساعات ردی از عشق قدیمی اش،لیزا(مونیکا بلوچی) پیدا می کند..

این هم از آن فیلمهایی بود که توفیق اجباری باعث ملاقاتش شد؛سفارش خرید آپارتمان بیلی وایلدر را داده بودم اما با این فیلم فرانسوی روبرو شدم.عجیب اینکه چنین فیلمی با وجود موفقیت نسبی در جذب مخاطب عام و خاص، تنها فیلم کارگردانش تا به امروز باقی مانده.کارگردانی و تدوین فیلم شسته رفته و قابل قبول است،این را از همان اوایل فیلم که دوربین به اتاقک تلفن با آن شیشه مشجرش نزدیک می شود و تصویر مبهمی(که این مبهم در ادامه فیلم بسیار تعیین کننده است) را در قاب می گیرد میتوان فهمید.فیلمنامه هم با وجود نقاط تقاطع روایت - از دید شخصیتهای مختلف - قابل توجه است.تنها می ماند بحث اتفاق در فیلم که انگار تمام پایه و اساس پیشبرد داستان فیلم بر روی آن است.البته کاربرد اتفاق به خودی خود نمی تواند ضعف محسوب شود اما در صحنه هایی مانند آنجا که مکس و لیزا در چند قدمی هم به صورت معجزه آسایی و با چرخش های چندباره صورت به این سو و آن سو همدیگر را نمی بینند چه می توان گفت غیر از اینکه کارگردان شورش را در آورده و خواسته با روشی مستعمل حسابی تماشاگر را به هیجان بیاورد..


قبلش باید ازم می پرسیدی،شماره پام سی و نه..


ارزش گذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB