قاتل درون من (2010)
کارگردان : مایکل وینترباتم
لو فورد(کیسی افلک) پلیس جوانیست که در شهری کوچک زندگی می کند،به او یک ماموریت ساده داده می شود تا یک زن بدکاره را با تهدید از شهر بیرون کند..
سوء استفاده از شخصیت پردازی: لو فورد پلیس جوان شهر شخصیت محوری داستان فیلم است،در تمام فیلم مخاطب به همراه لو جلو می رود و در آغاز و به ویژه به خاطر شنیدن صدای لو برای فیلم و مرور کوتاهی از گذشته اش کاملاً احساس همذات پنداری و همراهی فکری و روحی با شخصیت لو در مخاطب پدید می آید اما ناگهان با قتل(البته قتل نیمه کاره) و ضرب و شتم وحشیانه ای که از لو سر می زند(آن هم در مقابل زنی ضعیف و بی پناه)مخاطب دچار شوک بزرگی می شود.در حقیقت فیلم ابتدا آرام آرام اعتماد مخاطب را جلب می کند و ناگهان دستش را رو می کند.
خشونت عنصر مهم فیلم است،قاتلی روانی که با بیدار شدن خاطرات کودکی اش به راحتی اطرافیانش را قربانی می کند.ضد قهرمانی عجیب که هیچکس برایش اهمیت ندارد،خوب نقشه می کشد و به خوبی هم می کشد.
می توانیم فیلم را به راحتی پس بزنیم و یا دوستش داشته باشیم،بخش زیادی از این دافعه یا جاذبه به خاطر درک یک قاتل روانی با خشونتی عجیب است اما به هر حال چند نکته مثبت و منفی را نمی توان از نظر دور داشت.اینکه چطور هردو زنی که لو با آنها رابطه دارد-چه زن بدکاره(با بازی جسیکا آلبا) و چه نامزدش- به مانند مادر لو از رفتارهای سادیسمی او استقبال می کنند عجیب است.صحنه ای که لو صورت زن را خورد و خمیر می کند صحنه ای به غایت تاثیرگذار است(خوب و بدش را کار ندارم،فقط می گویم تاثیرگذار) اما این صحنه با اغراقی که در دفرمه شدن مصنوعی صورت زن مشاهده می کنیم ارزش و اهمیتش را تا حد زیادی از دست می دهد.مشابه چنین صحنه ای را در فیلم بازگشت ناپذیر دیده بودیم،البته آنجا حاصل کار بسیار دیدنی تر و باورپذیرتر از نمونه اش در این فیلم بود.
ارزش گذاری فیلم:
اسرار گنج دره جنی (1351)
نوشته،تهیه،کارگردانی،تصویر و برش و پیوند از ابراهیم گلستان
کشاورزی تنگدست(پرویز صیاد) به هنگام شخم زدن زمین گنجی بسیار بزرگ پیدا می کند،او هر روز مقداری از گنج را برای فروش به شهر می برد..
این اولین فیلمی بود که از ابراهیم گلستان دیدم و دیگر تمایل زیادی برای دیدن باقی آثارش ندارم؛البته به غیر از خشت و آینه که سالهاست مجله فیلم دو صفحه ثابت و دوست داشتنی به همین نام دارد.
شروع فیلم با نریشنی آغاز می شود که شما را به یاد توصیفات ابتدایی بعضی رمانها و داستانها می اندازد و حدس می زنم این گفتار مربوط به سرآغاز کتاب منبع اقتباس فیلم بوده و ابراهیم گلستان حیفش آمده که از نثر ادبی که برایش زحمت زیادی کشیده بگذرد.
فیلم برای به تصویر کشیدن یک داستان متوسط با تم آشکار و برجسته اجتماعی-اخلاقی زمانی بیشتر از حد نیاز را به خود اختصاص داده در واقع بضاعت درام و تصویر فیلم هم در حد و اندازه های این زمان نیست.به عنوان مثال بخشی که وسایل گرانقیمت به خانه آورده می شود می توانست خیلی کوتاهتر باشد.
از معدود بخشهایی که فارغ از داستان فیلم خوب و دیدنی(و البته شنیدنی) از کار درآمده اند می توان به تصویر آن بنای عجیب و سخنرانی طولانی مرد جوان در تحلیل آن بنا به هنگام مراسم عروسی اشاره کرد.
ارزش گذاری فیلم:
زیبای روز (1967)
عنوان انگلیسی : Beauty of the Day
نویسنده(مشترک) و کارگردان : لوییس بونوئل
بر اساس رمانی از جوزف کسل
سورین(کاترین دونو) زنی بسیار زیباست که زندگی زناشویی سردی دارد،او تصمیم می گیرد وارد یک فاحشه خانه شود..
فیلم با رویا شروع می شود و با رویا هم پایان می یابد.در رویای آغازین فیلم سورین توسط شوهرش به منطقه ای خلوت برده می شود و شوهر سورین پس از شلاق زدن،او را در اختیار درشکه چی ها قرار می دهد.فیلم گذشته درستی از هیچ یک از شخصیتها در اختیارمان قرار نمی دهد اما هیچ اشاره و دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم در ابتدای داستان هم سورین به شوهرش خیانت کرده پس عذاب وجدانی که به خاطر آن سورین این رویای وحشتناک را دیده چه می تواند باشد.دو سکانس وجود دارد که در رویاهای سورین شاهد اذیت و آزار او توسط شوهرش و همراهانش هستیم.ناراحتی و بی قراری ای که سورین(با بازی درخشان کاترین دونو) زیر این شکنجه ها نشان می دهد انگار نشانی از یک عذاب خودخواسته دارند.شاید سورین در جستجوی به حقیقت پیوستن این رویاها به آن کارها دست زده است.به هر حال به نظر می رسد هیچ قطعیتی در کار نیست و هرگونه برداشتی در این زمینه می توان داشت..
شخصیت آن قاتلی که عاشق سورین می شود بسیار خوب و تاثیرگذار از کار در آمده؛قوی،خطرناک،دیوانه و عاشق.اصلاً شاید ناخودآگاه سورین در جستجوی چنین چیزی به آن خانه رفته باشد.یک عاشق دیوانه خطرناک که قدرت آزارش بیشتر از آن شوهر مهربان و محترم باشد..
عنوان فرانسوی Belle De Jour به معنای نوعی گلی زیباست که در روز باز می شود و البته در فیلم هم صاحب آن خانه به دلیل آنکه فقط روزها سورین به آنجا می رود این اسم را برایش انتخاب می کند.
ارزش گذاری فیلم:
منطقه 9 (2009)
نویسنده(مشترک) و کارگردان : نیل بلوکمپ
سفینه ای فضایی در آسمان شهر ژوهانسبورگ به طور ثابت می ایستد،پس از مدتی انسانها به سراغ سفینه می روند و موجوداتی عجیب و البته گرسنه و بی رمق پیدا می کنند که به حومه شهر ژوهانسبورگ منتقل می شوند پس از مدتی با به وجود آمدن یک سری مشکلات گروهی به سرپرستی ویکوس فن دمر ماموریت پیدا می کنند تا موجودات بیگانه را به نقطه ای دورتر منتقل کنند اما در این میان ویکوس با یک مشکل عجیب مواجه می شود و کم کم شبیه موجودات بیگانه می شود..
فیلم را تا پایان و با علاقه (و البته کمی هم هیجان) نگاه کردم؛از آن فیلمهایی که باید دم دستت کمی پاپ کورن(یا همان تخمه خودمان) هم باشد و البته این به معنای بی ارزش بودن فیلم نیست.مسلماً فیلم لایه هایی عمیق در ورای خود ندارد اما می توان از فیلمنامه خوب و درگیرکننده آن لذت برد.شاید در اولین مرتبه که موجودات بیگانه را از نمایی نزدیک می بینیم کمی توی ذوقمان بخورد چون بیشتر به جای اینکه شبیه "ای تی" باشند شبیه سوسکهای آشپرخانه اند اما مهم نیست کم کم این مسئله هم جا می افتد.
از معدود اشکالات فیلم می توان به بخش مهمی اشاره کرد که ویکوس برای صحبت کردن با بیگانه ها به کلبه هایشان می رود،اینکه ویکوس با آن همه تجربه تحقیقاتی در مورد این موجودات بدون هیچگونه لباس محافظ و با کت و شلوار محل کارش وارد محل زنگیشان می شود اصلاً قابل قبول نیست و همین نکته کوچک(که به راحتی هم قابل رفع بود)ممکن است ذهن مخاطب را درگیر کند و اجازه ندهد با پذیرش کامل تبعات ناشی از آن،داستان فیلم را به خوبی دنبال کند.
با پایانی که در فیلم شاهد هستیم مطمئناً دنباله یا دنباله هایی هم خواهد داشت باید منتظر بمانیم ببینیم آنها هم می توانند موفقیتی در اندازه های این فیلم(نامزد اسکار بهترین فیلم،فیلمنامه،تدوین و جلوه های ویژه) کسب کنند..
ارزش گذاری فیلم:
هفت دقیقه تا پاییز (1388)
نویسنده(مشترک) و کارگردان : علیرضا امینی
همیشه وقتی میخوام پست بذارم برای نوشتن یک خط از داستان فیلم اسم شخصیتها رو لازم دارم،اگه فیلم خارجی باشه خوب سایت IMDB اسم شخصیتها رو جلوی اسم بازیگران نوشته اما سایتهای داخلی قصه شون فرق داره،اینجا سایت سوره سینما همچین ادعایی داره که بانک جامع اطلاعات سینماییه.خوب ادعا که کاری نداره اما برای نمونه اگه به صفحه اطلاعات همین فیلم هفت دقیقه تا پاییز مراجعه کنید(اینجا) احتمالاً شاخ در میارید چون متوجه میشید محسن طنابنده و حامد بهداد و هدیه تهرانی و خاطره اسدی در فیلم بازی نکردن بلکه نیما شاهرخ شاهی و مهراوه شریفی نیا و چند نفر دیگه تو فیلم بودن.. باعث تاسفه که هیچ نظارتی برای صحت اطلاعات اینگونه سایتها و هیچ تلاشی برای پیشرفت سطح انجام نمیشه،مشخصه دیگه دولتیه..
البته شاید اینجا تهیه کننده فیلم هم مقصر باشه،فیلمی که براش مراسم فرش قرمز پهن شد -که اون هم پر از حرف و حدیث بود مثلاً هدیه تهرانی که شاید بزرگترین ستاره فیلم باشه در مراسم حاضر نشد و گفت چنین قراری با سازندگان فیلم نداشته که خوب احتمالاً هم حق با اون بوده- در مقابل حتی تلاش نشده نام و اطلاعات فیلم در سایت IMDB ثبت بشه.
علیرضا امینی کارگردان خوبیه اما فیلمهاش اون جوهره تاثیرگذاری و ماندگاری رو ندارن شاید هم هنوز فیلم اصلیش رو نساخته،در مورد سکانس آغازین که محسن طنابنده از طناب آویزونه و شیشه هارو میشوره دو نکته به ذهنم میرسه اولی که مثبته مربوط به طبقه ایه که یک نفر در حال استعمال مواد مخدره،در نمایی که مرد رو از پشت شیشه می بینیم طنابنده انگار میخواد با فشار آب شیشه و البته پلیدیها رو پاک کنه این نما خوب و دیدنی از کار در اومده اما اون طبقه ای که زنهای محجبه نشستن موقع دیدن طنابنده پشت پنجره طوری چادرهاشون رو می کشن رو سرشون که انگار یک نفر از طالبان به سراغ زنان بی حجاب افغانی رفته،این صحنه خیلی غیر طبیعی و گل درشت اجرا شده..
- بیا،مغازه دار ما رو دودر می کنه،تو ما رو دودر میکنی،میترا ما رو دودر می کنه..
ارزش گذاری فیلم:
شهر زنان (1980)
نویسنده(مشترک) و کارگردان : فدریکو فلینی
اسناپوراز (مارچلو ماسترویانی) مردی میانسال است که در واگن قطار به زنی جذاب چشم دوخته،با پیاده شدن زن اسناپوراز هم برای لحظاتی پیاده می شود اما از قطار جا می ماند و به ناچار به دنبال زن وارد مکانی عجیب می شود..
با فیلمهایی که در پایان آن متوجه می شویم قهرمان داستان خواب بوده و رویا میدیده رابطه خوبی ندارم(مانند وکیل مدافع شیطان هر چند آنجا کیانو ریوز خواب نمی بیند اما تمامی آن اتفاقات را فقط تصور می کند..) شاید یکی از ساده انگارانه ترین ترفندها برای سروهم کردن یک داستان شلوغ و پر از گره همین باشد که بگوییم خوب قهرمان داستان خواب بوده و حالا هم که بیدار شده پس شما مخاطب محترم نگران چیزی نباشید اتفاقی نیفتاده فقط قهرمان داستان ما کمی متنبه شده.
از اینها که بگذریم باورش برایم سخت است که همان کارگردانی که فیلم جاده را ساخته اینجا از مدیوم سینما فقط برای بیان یک سری تئوریهای روانشناسانه در باب جنسیت و فمینیسم و غیره استفاده کند.ممکن است عده ای عقیده داشته باشند فلینی با بردن مخاطب به درون دنیای خیالات و افکار اسناپورزا به یک کالبدشکافی روحی آن هم از نوع جنسی دست زده و فیلم را ستایش کنند اما باید بگویم این فیلم مورد علاقه من نیست و نمونه اش آن صحنه نمادین(یا هر صفت دیگری که شما برایش انتخاب می کنید) که در آن یک جاروبرقی انسانی!! سکه را به سمت خودش می کشید به نظرم افتضاح بود..
ارزش گذاری فیلم:
شاهزاده و قورباغه (2009)
نویسنده و کارگردان : ران کلمنت و جان ماسکر ؛ محصولی از والت دیسنی
داستانی ساده و کودکانه با مولفه های افسانه های شیرینی که در کودکی دوستشان داشتیم و در آنها همیشه بعد از برطرف شدن شرارت نیروهای جادویی و شیطانی، قهرمان های قصه تا پایان عمر در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند.
این بار هم یکی از همان داستانهای آشنا را والت دیسنی با ریتمی مناسب و شخصیتهایی جذاب و بانمک برایمان روایت می کند و البته با در هم آمیختن آن با ترانه هایی دلنشین و حرفه ای حسابی حالمان را جا می آورد.فیلم به غیر از نامزدی اسکار برای بهترین فیلم انیمیشن،ترانه هایش هم غوغا می کنند :دو نامزدی اسکار بهترین ترانه و نامزدی جایزه گرمی.
- قورباغه(شاهزاده ناوین): تو باید منو ببوسی،ببین علاوه بر خوشتیپی من از خانواده خیلی پولداریم..
ارزش گذاری فیلم:
کیفر (1388)
کارگردان : حسن فتحی
گاهی اوقات فیلمی که می بینم اونقدر ناامید کننده و ضعیفه که حتی تمایل ندارم یه عکس هم از فیلم تو وبلاگ بذارم.فیلمنامه ضعیف،فضاسازی ضعیفتر،دیالوگها پرطمطراق و دهن پرکن و خلاصه من که نکته مثبتی از فیلم به خاطر نمیارم.
شخصیتها اونقدر برام خنثی و بی تفاوت بودن که هنوز سه روز از تماشای فیلم نگذشته بود به سختی می تونستم به یاد بیارم اصلاً داستان فیلم چی بوده و یوزارسیف(همون مصطفی زمانی) و جمشید هاشم پور و امیر جعفری با هم پسرخاله بودن یا پسر عمو..
ارزش گذاری فیلم:
تنها دوبار زندگی می کنیم (1386)
نویسنده و کارگردان : بهنام بهزادی
سیامک راننده مینی بوس و دانشجوی سابق رشته پزشکیست،او با دختری جوان که کوله اش را در مینی بوس جا گذاشته آشنا می شود..
نخستین فیلم سینمایی بهنام بهزادی به شدت از سوی منتقدین مورد توجه قرار گرفت و تحسین شد.داستان،شیوه روایت،فرم،شخصیتها و حتی عنوان فیلم همه و همه غیر معمول هستند.منتها در پایان چیزی که در ذهنم جا گرفت شباهت زیاد این فیلم به فیلمهای بوتیک و نفس عمیق بود(اولی بیشتر و دومی کمتر) هر دو فیلم از فیلمهای محبوب و ارزشمند دهه اخیر سینمای ایران هستند و نکات مشابه قابل تاملی در هر سه فیلم وجود دارد.شاید مهمترین آنها شخصیت آزاد،بازیگوش و رویایی دختری جوان باشد.مخصوصاً بین اتی فیلم بوتیک و دختر جوان این فیلم شباهتها بیشتر است.هر دوی آنها آشکارا با رویاپردازی ار حقیقت تلخ زندگیشان می خواهند فرار کنند.هر دوی آنها با وجود زندگی سختی که دارند همیشه لبخند بر لبانشان است.شباهتها بیشتر از آن است که بخواهم مثال بزنم،برای من هر دوی اینها یکی هستند.دختری که می خواهد شاهزاده افسانه ها(یا آوازه خوان قصه ها)باشد اما فقیرزاده ای بیش نیست.چه خوب که این دو شخصیت توسط دو بازیگر توانا و با استعداد ترسیم شدند و در یادها باقی ماندند.لبخند نگار جواهریان آنقدر شاد و شیرین است که مخاطب را نگران درون حقیقت تلخ او می کند.البته تفاوت بین این فیلمها هم کم نیست مثلاً ابهامات زندگی سیامک و روایت غیر خطی داستان(که در حقیقت داستان سیامک است) ما به ازایی در آن دو فیلم ندارد(همچنین تشخصی که مینی بوس در فیلم دارد)
- اما داستان بامزه ایه این جزیره آ..
- خوبی آدمهای غریبه اینه که مجبور نیستن به هم دروغ بگن
ارزش گذاری فیلم:
حال بچه ها خوب است (2010)
نویسنده(مشترک) و کارگردان : لیزا کلودنکو
جونی و لیزر برادر و خواهریند که والدین آنها دو زن لزبین هستند،آنها در آستانه نوجوانی و جوانی می خواهند پدر واقعی خود را نیز بشناسند..
نقطه قوت فیلم شخصیت پردازی خوب آن است،خیلی اوقات به تماشای فیلمی می نشینیم که با وجود داشتن یک شخصیت اصلی و محوری از شخصیت پردازی درست در مورد همان یک کاراکتر هم ناتوان است اما اینجا فیلمی را می بینیم که شاید 5 شخصیت هم وزن و مهم داشته باشد و تمامی آنها به خوبی قابل درک و باور هستند.در این میان،داستان و فیلمنامه طوری پیش می روند که هربار با یکی از شخصیتها بیشتر احساس همذات پنداری می کنیم.نکته دیگر در ایجاد درام بدون شخصیت منفی است،تنها شخصیتی که ممکن است کمی منفی باشد پسرک نوجوانیست که او هم در نهایت کله سگش را تیغ می زند یا می خواهد بر روی سر یک سگ ادرار کند.
فیلم ساختن در مورد زندگی و حواشی دو همجنسباز انصافاً دشوار و سخت است،همین چند وقت پیش بود که پس از انتخاب شدن قطر به عنوان میزبان جام جهانی 2022 سپ بلاتر با شوخی و لحنی نه چندان جدی از همجنس بازان خواسته بود کمی در آنجا مراقب رفتارشان باشند و بلافاصله شدیدترین اعتراضات از گروه های حامی مربوط به سوی بلاتر روانه شد به طوری که بلاتر مجبور به معذرت خواهی شد.اما کارگردان فیلم که خود نیز یک زن است در مرز باریکی پیش می رود به طوری که نمی توان او را محکوم به جانبداری از طرز فکری در مورد این گونه افراد کرد.فیلم گوشه هایی از به هم ریختگی و نا به سامانی های چنین خانواده های را نشان می دهد و به خوبی به سرگردانی کودکانی که چنین والدینی دارند اشاره می کند و البته در پایان هم پذیرش پسر نوجوان از این مسئله را نشان می دهد..
-ولی جولز،اون فقط یک مشتری نیست؛اون اهدا کننده اسپرم بچه هامونه..
- فیلم در 4 رشته نامزد اسکار بود که دیشب با اعلام برنده ها این فیلم دست خالی ماند،البته همین نامزد شدن برای فیلمی اینچنین کم هزینه و جمع و جور یک موفقیت بزرگ است.
ارزش گذاری فیلم: