خواهران مگدلن (2002)
نویسنده و کارگردان : پیتر مولان
سه دختر جوان ایرلندی به جرم روابط نامشروع به مدرسه ای مذهبی فرستاده می شوند..
از آن همان ابتدا به ارزشگذاری کاربران سایت IMDB اعتماد نداشتم،البته منظورم نیست که به تقلب در آن شک داشته باشم بلکه مساله میزانی برای سنجش ارزشهای یک فیلم است.اما مدتی بود به امتیاز METASCORE که در زیر امتیاز کاربران در IMDB برای بعضیها از فیلمها لحاظ می شود توجه می کردم و با این منطق که این ارزشگذاری برآیند ستاره های عده ای منتقد است آن را مهم و قابل توجه می دانستم اما این چندمین فیلم است که با وجود امتیازی بالا از جانب منتقدین(100/83) ،ارزشهای یک فیلم متوسط را هم ندارد.
یا منتقدین ما خیلی شریف و باسوادند(مثل جناب فراستی که به مرهم نیم ستاره و به جدایی نادر صفر ستاره از 5 ستاره ممکن می دهد) یا منتقدین آنها از جایی پول می گیرند و هوای فیلمها را دارند..
ارزشگذاری فیلم:
آرامش با دیازپام 10 (1384)
تهیه کننده و کارگردان : سامان سالور
با زندگی و موسیقی : محسن نامجو ؛ مستند ،45 دقیقه
با فیلم مستند گفتگو محوری روبرو هستیم که در آن صحبتها و سوالات فیلمساز حذف شده،انگار فیلمساز خواسته جنبه مصاحبه و گفتگو را کم رنگتر کند و به جای آن با قرار دادن شخصیت اصلیش در اتفاقات روزمره بیشتر به فیلم جنبه واقع گرایی بدهد.این بخش دوم متاسفانه به ساختار فیلم آسیب وارد کرده یعنی تکلیف نوع تقابل دوربین و مخاطب با سوژه مشخص نیست.گاهی محسن نامجو مانند بقیه دوستانش(که درباره محسن می گویند) رو به دوربین نشسته و صحبت می کند و گاهی هم او را در اتفاقات روزمره مانند دوش گرفتن می بینیم.به خصوص این بخش دوش گرفتن خیلی مصنوعی و مزاحم خود را نشان می دهد،اصلاً نمی توانم علت شنیدن حرفهای نامجو را در زیر دوش بدانم.البته اولین صحنه که نامجو را زیر دوش می بینیم که زیر آواز زده خیلی دلچسب و طنزآمیز است به خصوص که درست قبل از آن پای حرفهای مادر محسن نشسته بودیم و برایمان می گفت که از نوجوانی در خانه برای خودش آواز می خوانده..
به هر حال دیدن این مستند برای دوستداران محسن نامجو خالی از لطف نیست.
راستی این محسن عزیز ما خیلی هم بدعکسه،هرچی تلاش کردم یه عکس خوب از محسن نامجو تو این فیلم بگیرم نتونستم..
ارزشگذاری فیلم:
9 (2009)
کارگردان : شان آکر
با پیشرفت دیوانه وار تکنولوژی،ماشینها علیه انسانها قیام کرده اند و دیگر انسانی بر روی زمین باقی نمانده،با این اوصاف تنها چند عروسک باقی مانده اند که هنوز می خواهند در مقابل ماشینها بایستند..
شان آکر در سال 2005 با انیمیشن کوتاه 9 نامزد جایزه اسکار شد و در ادامه به او پیشنهاد شد تا فیلم بلندی بر اساس آن بسازد.
فیلم سوژه جدید یا بکری را دستمایه قرار نداده و حتی رویکرد آن به این سوژه هم چندان خلاقانه نیست البته منهای جریان دمیدن روح پیرمرد دانشمند به کالبد عروسکهایش که در ساختار دراماتیک فیلمنامه خوب جای گرفته است.
با این وجود منهای قهرمان پردازیهای متداول اینگونه آثار ایراد چندانی هم به آن نمی توان گرفت و تا پایان مخاطب را با داستان و شخصیتهایش همراه می کند.
ارزشگذاری فیلم:
نفرین گل طلایی (2006)
کارگردان : ژانگ ییمو
محصول هنگ کنگ و چین،114 دقیقه
امپراتور چین با همکاری پزشک قصر قصد دارند با خوراندن دارویی عقل ملکه را زایل کنند،ملکه با فهمیدن موضوع قصد دارد با به راه انداختن یک توطئه یکی از فرزندانش را جانشین امپراتور کند..
فیلم در روایت داستان،دادن اطلاعات،شخصیت پردازی و خلاصه فیلمنامه به شدت ضعف دارد.این ضعف و سهل انگاری به حدی بود که چندین مرتبه قصد داشتم فیلم رو نیمه رها کنم و دیگر نبینم.
ماجرای رابطه بین ملکه و پسر اول امپراتور در بالاترین حد ضعف و ناپختگیست.معلوم نیست این رابطه چگونه شکل گرفته؛چه کسی آغازگر این خیانت بوده در حالی که از هر دو شخصیت چهره ای مثبت ارائه شده؛اصلاً نحوه واکنشهای شاهزاده به شکلیست که انگار ابتدای شکل گیری رابطه را می بینیم و..
معلوم نیست چرا پزشک و به خصوص دخترش(که انسانهای بدی نیستند) به این راحتی دست به خوراندن سم به ملکه و دیوانه کردن او می زنند،به این اضافه کنید اوج سهل انگاری را در خبر آوردن زن پزشک برای ملکه و اینکه ناگهان ملکه بعد از سالها داغ صورت او را می بیند در حالی که منطقاً باید رابطه نزدیکی با زن پزشک داشته باشد که به او اطمینان کرده..
این چنین ضعفهایی در فیلم بسیار یافت می شود اما مساله اصلی اینجاست که کسی پشت دوربین و فیلمنامه ایستاده که یکی از فیلمهای محبوبم یعنی قهرمان را ساخته.فاصله بین ارزشهای این دو فیلم غیر قابل باور است و تنها شباهت را می توان در شور و شوق بی اندازه ییمو در استفاده از رنگ بندی های خاص خود دانست.
ارزشگذاری فیلم:
پرسپولیس (2007)
داستان کمیک : مرجانه ساتراپی ، فیلمنامه : وینسنت پارونود
کارگردان : مرجانه ساتراپی، وینسنت پارونود
محصول فرانسه و آمریکا،96 دقیقه ، نامزد اسکار بهترین فیلم انیمیشن
مرجانه دختری ایرانیست که سالهای آغازین کودکی و نوجوانیش مصادف می شود با انقلاب اسلامی ایران..
مرجانه ساتراپی متولد رشت است و داستان زندگی خود را در قالب کمیک در سال 2000 و با عنوان پرسپولیس منتشر کرد،داستانی که منبع اقتباس این فیلم شد.
به طور مسلم برخورد،واکنش و قضاوت یک ایرانی با این فیلم با مخاطبین کشورهای دیگر متفاوت است؛یک تماشاگر خارجی برایش شاید اهمیت زیادی نداشته باشد آنچه که در فیلم به تصویر کشیده شده چقدر با واقعیت همخوانی دارد و اگر برایش اهمیت هم داشته باشد راهی برای سنجش درست آن ندارد؛ گذشته از این درصد بسیار کمی از مخاطبین فیلم و سینما حال و حوصله پیگیری مسائل داخلی کشوری دیگر را دارند تا فقط بخواهند آن را با فیلمی که دیده اند مقایسه کنند؛وقتی من به تماشای فیلمی راجع به سرزمینی دیگر می نشینم به مدیومی که انتخاب کرده ام اعتماد می کنم و آنچه می بینم را واقعی می پندارم.
با این وجود نمیتوان منکر شد که حداقل هفتاد درصد آنچه که در فیلم می بینیم واقعیت است و این تصویر،شباهت بسیاری با حقیقت سوژه دارد.
از مضمون که بگذریم کارگردانی و تکنیک تصویرسازی این انیمیشن را بسیار پسندیدم؛به ویژه بازی با خطوط ،سایه ها و احجام که با فضا و محتوای داستان همخوانی زیبایی داشت..
- اینجا دست استکبار خوب کار نکرد وگرنه به راحتی می توانست به جای انیمیشن نه چندان فوق العاده راتاتویی،اسکار را به این فیلم دشمن پسند بدهد..
ارزشگذاری فیلم:
هفت (1995)
نویسنده : اندرو کوین واکر ؛ کارگردان : دیوید فینچر
دو کارآگاه یکی جوان و خام به نام دیوید میلز(برد پیت) و دیگری باتجربه و در آستانه بازنشستگی،ویلیام(مورگان فریمن)،در پرونده ای از قتلهای زنجیره ای قرار می گیرند..
فقط یک سوال دارم از دوستداران پروپا قرص این فیلم،همسر دیوید میلز(گویینت پالترو) و کودک درون طفلش به چه گناهی کشته شدند؟اگر قرار است با قاتلی که از شخصیتی خاص و استثنایی بهره می برد روبرو باشیم و تمامی قتلهایش با فلسفه و نگاهی خاص باشند چرا به انگیزه قتل همسر دیوید و جنینش اشاره نمی شود؟ آیا حسادتی که کوین اسپیسی از آن صحبت می کند کافی است یا باید این نکته را در فضای تیره و تاثیرگذار فیلم که انصافاً به یاد ماندنی از کار در آمده ندیده بگیریم..
ارزشگذاری فیلم:
جظام (1383)
تهیه کننده و کارگردان : کمال بهار
پژوهشگر: مسیح بهار ؛ تدوین: هایده صفی یاری
مستند، 39 دقیقه
نمایی نزدیک از حال و روز بیماران جذامی در "بابا باغی"،همان جایی که سالها پیش با مستند "خانه سیاه است"فروغ فرخزاد مورد توجه قرار گرفت..
عنوان فیلم در نوع خود بی نظیر است؛انگار بیماری جذام به نامش هم رحم نکرده و آن را دفرمه کرده.ایده ای که انگار سالها بعد به ذهن ایناریتو هم رسیده و بیوتیفول را از ریخت می اندازد.
کارگردان از عهده رسالت یک چنین سوژه ای به خوبی بر می آید؛دادن اطلاعات خوب و کافی،روایتی لخت و عریان از حقیقت زندگی افراد بیمار و سالم که با جذام و جذامی سرنوشتشان گره خورده و مشکلات کوچک و بزرگ آنها.با این اوصاف نیفتادن در ورطه احساسات گرایی و به بازی گرفتن عواطف مخاطب و حتی سوژه،مسئله ای ارزشمند است که فقط در اوایل فیلم جایی که آوای حزن انگیز نی را بر روی صحبتهای یکی از بیماران می شنویم رعایت نشده است.
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
ارزشگذاری فیلم:
سرپیکو (1973)
کارگردان: سیدنی لومت
داستان واقعی زندگی یک پلیس درستکار به نام سرپیکو در سیستمی که سرتاپایش را فساد در برگرفته..
سرپیکو درست در سالهای اوج درخشش آل پاچینو ساخته شده یعنی بین دو قسمت اول پدر خوانده و تاثیر پاچینو در ماندگاری این فیلم چیزی بیشتر از یک نقش آفرینی خوب است.اگر بخواهیم به دنبال سکانسی به یاد ماندنی بگردیم یا دست بر روی هر صحنه ای شاخصی که بگذاریم مهمترین جزء آن سکانس احتمالاً نحوه بازی پاپینو است.برای من یکی از این سکانسها می تواند جایی باشد که پاچینو به سیم آخر می زند و آن رشوه دهنده ایتالیایی رو داخل زندان می اندازد.نقش آفرینی پاچینو در این صحنه شاید کنترل نشده به نظر بیاید اما باید توجه کرد این سرپیکوست که به جنون نزدیک شده و کنترلی بر خشم و نفرت خود از این جامعه کثیف ندارد.
فیلم با وجود روایت یک داستان نسبتاً جذاب در بخشهایی دچار تکرار می شود و می توان سکانسهایی را از فیلم حذف کرد بدون آنکه کلیت اثر آسیبی ببیند.نکته اینجاست که جزئیات مهمی هم در بعضی سکانسها پیدا نمی شود و همان داستان فساد نیروهای پلیس و بغرنج شدن اوضاع سرپیکو را دوباره روایت می کنند.
- میدونی،نمیفهمم واسه چی داری این کار رو می کنی؟ تو چته؟ نسبت به اون رفیقات احساس مسئولیت میکنی؟ لعنت به اونا، اونا تو رو ول کردن تا همه چیز بیفته به پای تو ..
ارزشگذاری فیلم:
ضد مسیح (2010)
نویسنده و کارگردان: لارنس فن تریه
در ابتدای فیلم شاهد مرگ یک کودک هستیم،زن که دچار لطمه روحی بزرگی شده به همسرش(ویلیام دافوئه) - که قصد مداوای او را دارد - می گوید بزرگترین ترس او طبیعت است،آنها برای مقابله با این ترس مدتی به کلبه جنگلیشان می روند..
معمولاً پیش می آید که به تماشای فیلمهایی می نشینیم که تعریفشان را زیاد شنیده ایم اما این بار به تماشای فیلمی نشستم که همه از آن بد می گفتند،مخصوصاً این روزها که نام فن تریه زیاد شنیده می شود.
بعید می دانم این فیلم بتواند فیلم محبوب کسی-با هر نوع سلیقه ای – شود اما آنقدرها هم که تعریفش را شنیده بودم ضعیف و فاجعه نبود؛سکانس آغازین با آن معاشقه های عجیب زوج (که در طول فیلم بارها شاهدش هستیم) و تدوین موازی با آنچه که برای کودک اتفاق می افتد ساختار بدی نداشت.اما آنچه که از همان آغاز مشخص است آزار دهنده بودن شخصیتها و اتفاقات است.شخصیتهایی که اصلاً ما آن روی آرام و خوشبختشان رو ندیده ایم و آنچه می بینیم و شریک می شویم رنج و عذاب است.شاید هم این نشانه ای باشد برای نزدیکی این زوج به آدم و حوا که با یک لذت دچار رنج و مصیبت همیشگی شدند..به هر حال جا برای تاویلهای اینگونه در فیلم زیاد است،بی نام بودن شخصیتها،کلاغ درون پناهگاه،آهو و جنینش و ..
- به گفته فن تریه قصد او از این فیلم ساخت یک اثر ترسناک بوده اما موفق نشده،مشابه زمانی که می خواسته یک موزیکال بسازد ولی در نهایت رقصنده در تاریکی را ساخت.
- شاید باورش سخت باشد اما چنین فیلمی منبع اقتباس یک بازی ویدیویی به نام بهشت عدن است.
ارزشگذاری فیلم:
نام فیلم: دفتر یادداشت( The Notebook )
بازیگران: رایان گاسلینگ – ریچل مک آدامز
نویسندگان: جرمی لون - ژان ساردی - براساس رمانی از نیکلاس اسپارک
کارگردان: نیک کاساویتس
123 دقیقه؛ محصول آمریکا؛ ژانر درام، رومانس؛ سال 2004
به همین راحتی، به همین خوشمزگی!
خلاصه ی داستان: در یک آسایشگاه سالمندان، دوک که پیرمردی وراج است، داستانی عاشقانه را با صدای بلند برای الی گالون، بیماری مبتلا به آلزایمر می خواند. الی با شور و اشتیاق فراوان به حکایت عشق و زندگی نوآ گوش می دهد؛ یک پسرک فقیر جنوبی که در دهه ی 1940 در چوب فروشی کار می کرده و به الی، دختر خانواده ای ثروتمند، علاقه مند شده است ...
یادداشت: یک فیلم شدیداً احساسات گرایانه – البته به معنای منفی اش – و سهل انگارانه که حکایت از عشقی آتشین می کند که عاشق و معشوق، تا لحظه ی آخر زندگی با هم می مانند. مطمئناً اگر دخترها نبودند، نیمی از فیلم ها دیده نمی شدند و نیمی از آدم های معروف دنیا هم بی طرفدار می ماندند و پولی در نمی آوردند! فکر می کنم این فیلم دقیقاً به کار دخترهایی احساساتی می آید که در رویاهای خودشان غرق شده اند و هر روز در انتظار پرنسی با اسب سفید هستند! در سهل انگارانه بودن و سطحی بودن فیلم مثال آوردن از یک صحنه اش کافیست؛ پدر نوآ روی ایوان خانه اش نشسته که نوآ از جنگ جهانی برمی گردد. پدر با شادی بلند می شود و همدیگر را در آغوش می گیرند. به همین راحتی، به همین خوشمزگی!
ارزشگذاری فیلم: