فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

Down by Law

زمین خورده قانون (1986)

نویسنده و کارگردان: جیم جارموش

جک و زک که در ماجراهایی جداگانه با پاپوش به زندان افتاده اند با یک ایتالیایی ساده و بانمک به نام روبرتو(روبرتو بنینی) هم سلول می شوند..

فیلم با ترانه زیبایی شروع می شود و با تراولینگ مابین خانه های زک و جک در حال رفت و آمد است.هر دو وضعیت مشابهی دارند.منتها همخانه یکی سیاه است و همخانه دیگری بلوند اما هر دو زیر حملات سبک و سنگین انتقاد از وضعیت گذشته و حالشان هستند.این وضعیت ابتدایی و به بن بست رسیده جک و زک است.می توان اینطور هم برداشت کرد که هر دو یک پرسونا هستند، هم به خاطر وضعیت مشابه شان،هم به خاطر نامهایشان و در ادامه پاپوشی که دوخته می شود و طمعکاریشان.در کنار اینها روبرتو انگار از دنیایی دیگر آمده،در واقع هم همینطور است یک ایتالیایی با فرهنگ و عادات بسیار متفاوت(جالب اینجاست که روبرتو بنینی تا پیش از این فیلم به آمریکا سفر نکرده بود) او از خانواده ای حرف می زند که برای جک و زک بی معناست.وقتی زک از مورچه های قرمز صحبت می کند که می توانند در نیم ساعت یک خانواده کامل رو بخورند فقط روبرتو تعجب می کند و می پرسد یک خانواده؟ ؛در حالی که جک اصلاً هیچ واکنشی نشان نمی دهد.

آنچه برای روبرتو اتفاق می افتد انگار که یک معجزه است،او با قتلی خنده دار به زندان می افتد به شکلی ساده که البته ما نمی بینیم خودش و جک و زک را فراری می دهد و در کلبه ای در میان جنگل عشق زندگی اش (که همسر واقعی بنینی هم هست) را پیدا می کند،لازم به شرح هم نیست که آنها تا پایان عمر با شادی در کنار هم زندگی می کنند با بچه های ریز و درشتی که از سر و کولشان بالا می روند و روبرتو که به آنها شکار و طبخ خرگوش را یاد می دهد..

I scream-a, you scream-a ,we all scream-a , for ice cream-a..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

The Secret in Their Eyes

راز در چشمانشان (2009)

کارگردان: خوان خوزه کامپالنا

برنده اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان

بنجامین اسپوزیتو کارمند بارنشسته دادگاه قصد دارد داستانی درباره یکی از پرونده های مهم دوران کاریش بنویسد.پرونده ای که در آن زنی جوان به طرز فجیعی کشته شده..

 

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

ورود آقایان ممنوع

ورود آقایان ممنوع (1389)

نویسنده فیلمنامه : پیمان قاسم خانی ؛ کارگردان: رامبد جوان

خانم دارابی(ویشکا آسایش) مدیر دبیرستان دخترانه ای است که تا به حال هیچ مردی پایش را آنجا نگذاشته؛خانم دارابی اصولاً رابطه خوبی با مردان ندارد اما به خاطر وضع حمل دبیر شیمی مجبور می شود اجازه بدهد یک دبیر مرد وارد آنجا شود..

در دنیای رسانه ها و اینترنت و غیره سخت است بدون پیش داوری به تماشای یک فیلم نشست.ورود آقایان ممنوع این روزها مدام مورد ستایش قرار می گیرد.این ستایش از جانب منتقدانی که به دلیل حرفه و اقتضای شغلشان مجبورند حداقل نیمی از کمدی های سخیف سینمای ایران را تماشا کنند و جایی درباره شان مطلبی بنویسند طبیعی است.در واقع ورود آقایان ممنوع در ارزشگذاری هر نمره ای هم کسب کند اصلاً قابل مقایسه با دیگر آثار کمدی این چندساله نیست.حتی فیلم سن پطرزبورگ هم که از فیلمنامه قاسم خوانی و کارگردانی افخمی سود می برد نقاط ضعف زیادی داشت.

تا به حال هیچکدام از فیلمهای جوان را به طور کامل ندیده بودم،فیلم اسپاگتی.. که هیچ توفیقی نزد مخاطبان نداشت و پسر آدم.. هم که کنجکاو بودم به تماشایش بشینم با دیدن دقایقی از بازیهای لوس بازیگرانش در رسانه اتوبوس،عطایش را به لقایش بخشیدم.اگر بخواهیم از کارگردانی خوب جوان در این فیلم یک مثال بزنیم باید به سکانس بازی والیبال اشاره کنیم.چینش فیلمنامه ای و مقدمه قبل از آن و بلاخره کارکرد آن به عنوان نقطه عطفی در رابطه خانم دارابی و دبیر شیمی را که کنار بگذاریم کارگردانی و تدوین این بخش قابل تحسین است.شخصاً تا به حال صحنه های مسابقات ورزشی حرفه ای یا آماتور در سینمای ایران را با این کیفیت خوب کارگردانی،تدوین و فیلمبرداری ندیده بودم.انتخاب نماهای مناسب،اجرای باورپذیر حرکات و ضربه ها و بلاخره صحنه نهایی تعیین کننده در هر مسابقه ورزشی-که اینجا همان شیرجه جالب عطاران بود- همه لذت خاصی به تماشای این مسابقه حیثیتی داده بودند.البته در کنار نقاط مثبت باید این نکته را هم گفت که در لحظاتی بازی دانش آموزان دختر دبیرستان کیفیت خوبی نداشت و جوان در گرفتن بازیهای خوب و دیالوگهای طبیعی چندان سخت گیری نکرده بود.بازی خوب رضا عطاران هم که احتیاج به تعریف زیادی ندارد: روان و بی نظیر

از سه ستاره ای که فیلم می گیرد حداقل نیم ستاره اش متعلق به همان اقتباس دو دقیقه ای خوب و درخشان از آهنگ پینک فلوید است.خوب است که در اداره ارزشیابی و ممیزی آدم با سواد نداریم وگر نه با سابقه ای که از اقتباس آن آهنگ در مملکت ما وجود داشت محال بود اجازه بدهند در فیلم باقی بماند..

ارزشگذاری فیلم:

Goodbye Bafana

خداحافظ بافانا (2007)

کارگردان: بیل آگوست

جیمز (جوزف فاینس) زندانبانیست که در رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی به زندانی که محل نگهداری نلسون ماندلاست منتقل می شود؛او به علت تسلط بر زبان بومیان آن منطقه وظیفه سانسور نامه ها و همچنین تحت نظر گرفتن ملاقاتهای ماندلا و دوستانش را بر عهده می گیرد..

از نکات ضعف فیلم می توان به تحول ناگهانی جیمز اشاره کرد،جیمز در مقابل ستمها و محدودیتهایی که طی سالهای گذشته بر سیاه پوستان اعمال شده چندان تغییری نکرده و در اوایل فیلم برای فرزندانش از خطرناک بودن سیاهان سخن می گوید اما ناگهان با دو یا سه جمله درباره بیانیه آزادی از زبان ماندلا و ماجرای کشته شدن پسر ماندلا دچار تحولی بزرگ می شود. اگر این مسئله را کنار بگذاریم با فیلم خوبی روبرو هستیم که تا پایان ما را با خود همراه می کند.داستان بدون لکنت روایت می شود و ایراد یا چاله ای هم در فیلمنامه وجود ندارد.با این وجود فیلم غنای زیادی هم برای تاثیرگذاری و ماندگاری ندارد..

 

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

From Paris with Love

از پاریس با عشق (2010)

کارگردان: پیر مورل

باورش سخته؛ فکر نکنم بیشتر از یه هفته از دیدن این فیلم گذشته باشه اما حالا هرچی سعی می کنم داستانش رو هم نمی تونم به یاد بیارم.هر چی به پوستر فیلم و عکس جان تراولتا و دیگر بازیگران نگاه می کنم به نظرم غریبه میان؛انگار نه انگار که یک ساعت و نیم به تماشای داستان بخشی از زندگی اینا نشستم..

وقتی با چنین فیلمی روبرو هستیم که اینقدر کم تاثیر و گذراست،تکلیف ارزش فیلم به راحتی مشخص میشه..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Smiles of a Summer Night

لبخندهای یک شب تابستانی (1955)

نویسنده و کارگردان: اینگمار برگمن

فردریک ایگرمن،وکیل دعاوی، به همراه همسر جوانش(که پس از دو سال زندگی هنوز به او دست نزده) و پسر بزرگش که حاصل ازدواج قبلی اوست زندگی می کند.او و همسرش به تماشای تئاتری می روند که بازیگر آن،معشوقه سابق فردریک است..

در بین آثاری که تابه حال از برگمن دیده ام این فیلم از بقیه داستانی تر و در واقع مضمونش رو تر بود.البته اینجا مضامین آشنای سینمای برگمن رو می بینیم مانند جوانی که بین کشیش شدن و عشقهای زمینی سرگردان و مردد است اما وجه داستانی و حتی شاید بتوان گفت عامه پسند این فیلم با باقی کارهای برگمن قابل مقایسه نیست.جالب اینکه وقتی این مرد جوان در مقابل مشاهده خیانتها و گناهان اطرافش تصمیم به خودکشی می گیرد در صحنه ای طنزآمیز،به هنگام پاره شدن طناب به طور اتفاقی کلیدی پنهانی را فشار می دهد و تختخواب نامادری دوشیزه اش وارد اتاق او می شود..

 

- فراموش نکن مادام،عشق یک تردستی ابدی با سه گوی است؛آنها قلب،کلمات و رختخواب هستند..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Elegy

مرثیه (2008)

کارگردان: ایزابل کویکست

دیوید(بن کینگزلی) - استاد دانشگاه و مردی که کم کم پا به دوران کهولت می گذارد - به یکی از دانشجویان جدیدش به نام کونسوئلا(پنه لوپه کروز) علاقه مند می شود..

اگر مقدار عاطفه خونتان کمی پایین آمده و یا اصولاً عاشق فیلمهای رمانتیک هستید و از طرفی هم دوست دارید به عشق دوران پیری امیدوار باشید این فیلم را از دست ندهید..

اگر عشق آتشینی که در فیلم بین کونسوئلا و دیوید می بینید برایتان باورپذیر باشد،میتوان گفت فیلم برایتان تجربه ای خوب و لذت بخش خواهد بود اما اگر به عشق اعتقادی ندارید فیلم را نبینید بهتر است.هر چند چیزهای با ارزش دیگری هم در فیلم پیدا می شوند مانند موسیقی خوب و شنیدنی و بازیهایی که کاملاً درونی و با کیفیت است.این کیفیت تا حد زیادی مرهون انتخاب دو بازیگر خوب است،بن کینگزلی از بازیگرانیست که با وجود فیلمی همچون گاندی ،به اعتقاد من هنوز حق خود را از آثار ماندگار تاریخ سینما نگرفته.

 

دنیس هاپر هم در یکی از آخرین نقش آفرینیهایش دیدنیست..

- فیلم بر اساس رمانی از فیلیپ راث ساخته شده،جناب فیلیپ راث نویسنده یکی از قسمتهای مجموعه "آلفرد هیچکاک تقیم می کند" هم بوده.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Duck Soup

سوپ اردک (1933)

کارگردان: لئو مک کاری

این اولین فیلمی بود که از برادران مارکس و به صورت کامل دیدم؛یعنی منهای صحنه های تکه پاره ای که تلویزیون از کمدین های کلاسیکی همچون برادران مارکس و غیره پخش می کند.با توجه به اینکه از فیلم سوپ اردک به عنوان یکی از بهترین فیلمهای برادران مارکس نام برده شده باید بگم علاقه چندانی برای دیدن فیلم دیگه ای از اونها ندارم.فیلم در بهترین دقایقش فقط میتواند یک دهن کجی به جنگ و حاشیه هاش باشد.از بهانه ها و دلایل شروع جنگ گرفته تا نوع انتخاب تاکتیک ها و  بلاخره چگونگی پایان یک جنگ. غیر از دقایقی که به این شیوه اغراق آمیز و انصافاً خوب، پوچی جنگ به سخره گرفته میشود فیلم حرف دیگه ای برای گفتن ندارد.حتی بعضی سکانسها به سمت لودگی و مسخره بازی پیش میروند و گاهاً آزار دهنده هم میشوند..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

برخورد خیلی نزدیک

برخورد خیلی نزدیک (1387)

نویسنده و کارگردان: اسماعیل میهن دوست

نرگس زندگی خوبی با همسرش مسعود دارد تا اینکه ناهید،دوست قدیمی نرگس،به ایران برمی گردد..

اسماعیل میهن دوست زمانی دور از نویسندگان و همکاران مجله فیلم بوده و همین برای قابل اعتنا بودن اولین فیلم سینمایی بلند او کافیست.اگر فیلم را بخواهیم با سینمای بدنه ایران مقایسه کنیم مسلماً از حد متوسط سینمای ایران بالاتر است،فیلمنامه اوج و فرودهای مناسبی دارد و بدون اینکه تماشاگر را یک ساده لوح بپندارد از جذابیتهای لازم هم برای جذب مخاطب استفاده کرده.اما نقص اصلی فیلم شخصیتهای کم رمق آن است،شخصیتهایی که هیچکدام برای مخاطب چندان مهم نمی شوند و از طرفی هیچکدام زیاد قابل درک نیستند.در کل با وجود اینکه فیلم به غیر از چند سکانس که با شوخیهای لوس دختران کمی آزار دهنده می شود،اثر قابل تحملیست اما چیز خاصی هم برای ماندگار شدن در چنته ندارد.

ارزشگذاری فیلم:

Pi

پی (1998)

نویسنده (مشترک) و کارگردان: دارن آرونوفسکی

مکس ریاضیدان و نابغه ایست که می خواهد الگوی تمام قوانین طبیعت را در ریاضیات بیابد..

آرونوفسکی در ساخت اولین فیلم بلندش ریسک زیادی انجام داده است،مکس نابغه ای با سردردهای عجیب که درک او و همذات پنداری با او مشکل است.واقعاً مکس به دنبال چیست؟ می خواهد الگویی برای رقم های اعشار عدد پی کشف کند؟ می خواهد الگویی برای صعود و نزول قیمتها در بورس کشف کند؟ به دنبال آن 216 رقمیست که یهودیان اعتقاد دارند خدا را بر آنها آشکار می سازد؟ .. یا به دنبال الگوی ریاضی برای آن نوریست که در شش سالگی به اعتقاد پزشکان چشمهای او را می بایست کور می کرد اما برایش سردردها را به جا گذاشت..

رستگاری با اعداد : آنچه مکس به عنوان قوانینش به آن ایمان دارد این است که طبیعت و هرآنچه پیرامون انسان است(که خود انسان و خالق احتمالی او هم جز آنها هستند) در قالب ریاضیات و اعداد قابل رویت و درک است.پس آنچه مکس به دنبال آن است می تواند شناخت انسان،هستی، نظام طبیعت و غیره باشد؛در یک کلام مکس به دنبال معرفت است،معرفتی که به دنبالش رستگاری را دارد.نشانه هایی برای نمایش مقابله نیروهای شیطانی با رستگاری مکس هم وجود دارد،آن زن و گروهی که مدام به دنبال مکس هستند و بلاخره با او قرارداد هم می بندند می توانند نمادی از مادیات باشند که برای مدتی هم مکس را اسیر خود می کنند.دختری که در نزدیکی مکس زندگی می کند می تواند نمادی از شهوت و غریزه جنسی باشد،او بدون اینکه مکس میلی داشته باشد برایش غذا فراهم می کند و حتی می خواهد موهای ژولیده مکس را مرتب کند که با ناراحتی مکس هم همراه است،اگر به نام این دختر دقت کنیم هم نشانه ای از شیطان را در آن می بینیم:نام دختر دوی است که با اضافه کردن یک ال به انتهای آن دقیقاً دویل(شیطان) خوانده می شود.نشانه دیگر از موانع بر سر راه مکس مذهب است،دوستان یهودی مکس که به او نزدیک می شوند در نهایت او را برای رسیدن به اهداف مذهبی یا خرافی خود می خواهند.در واقع به بند کشیدن مکس توسط آنها و حتی کتک خوردن از دست آنها می تواند نشانه ای از این باشد که مذهب نیز همچون مادیات و سکس می تواند مانع رستگاری باشد..

عاقبتی خوش : پایان فیلم گویای همه چیز است،مکس با حمله به مغزش دیگر از راه اعداد و ریاضیات به دنبال رستگاری نیست،او خود را از دانسته های قبلیش تهی کرده و در پایان تنها نگاهش به حرکت برگهای درخت بالای سرش است..

آخرین سوالی که دخترک با ماشین حسابش از مکس می پرسد هم جالب است،همان سوالی که در پایانش صدای دخترک فید می شود و از دریچه نگاه مکس شاهد حرکت سحرانگیز برگهای درخت هستیم؛ نتیجه تقسیم 748 بر 238 چند می شود؟ جوابی که دیگر نمی شنویم این است : 3.14

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB