فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

Serpico

سرپیکو (1973)

کارگردان: سیدنی لومت

داستان واقعی زندگی یک پلیس درستکار به نام سرپیکو در سیستمی که سرتاپایش را فساد در برگرفته..

سرپیکو درست در سالهای اوج درخشش آل پاچینو ساخته شده یعنی بین دو قسمت اول پدر خوانده و تاثیر پاچینو در ماندگاری این فیلم چیزی بیشتر از یک نقش آفرینی خوب است.اگر بخواهیم به دنبال سکانسی به یاد ماندنی بگردیم یا دست بر روی هر صحنه ای شاخصی که بگذاریم مهمترین جزء آن سکانس احتمالاً نحوه بازی پاپینو است.برای من یکی از این سکانسها می تواند جایی باشد که پاچینو به سیم آخر می زند و آن رشوه دهنده ایتالیایی رو داخل زندان می اندازد.نقش آفرینی پاچینو در این صحنه شاید کنترل نشده به نظر بیاید اما باید توجه کرد این سرپیکوست که به جنون نزدیک شده و کنترلی بر خشم و نفرت خود از این جامعه کثیف ندارد.

فیلم با وجود روایت یک داستان نسبتاً جذاب در بخشهایی دچار تکرار می شود و می توان سکانسهایی را از فیلم حذف کرد بدون آنکه کلیت اثر آسیبی ببیند.نکته اینجاست که جزئیات مهمی هم در بعضی سکانسها پیدا نمی شود و همان داستان فساد نیروهای پلیس و بغرنج شدن اوضاع سرپیکو را دوباره روایت می کنند.

- میدونی،نمیفهمم واسه چی داری این کار رو می کنی؟ تو چته؟ نسبت به اون رفیقات احساس مسئولیت میکنی؟ لعنت به اونا، اونا تو رو ول کردن تا همه چیز بیفته به پای تو ..


- ترتیب فیلمبرداری سکانسها تقریبا از پایان به ابتدا بود؛به این ترتیب که ابتدا صحنه هایی فیلمبرداری شد که پاچینو مو و ریش بلندی داشت و کم کم مو و ریش پاچینو کوتاه و کوتاهتر شد تا به جایی رسید که سرپیکو تازه دانشکده را تمام می کند..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Antichrist

ضد مسیح (2010)

نویسنده و کارگردان: لارنس فن تریه

در ابتدای فیلم شاهد مرگ یک کودک هستیم،زن که دچار لطمه روحی بزرگی شده به همسرش(ویلیام دافوئه) - که قصد مداوای او را دارد - می گوید بزرگترین ترس او طبیعت است،آنها برای مقابله با این ترس مدتی به کلبه جنگلیشان می روند..

معمولاً پیش می آید که به تماشای فیلمهایی می نشینیم که تعریفشان را زیاد شنیده ایم اما این بار به تماشای فیلمی نشستم که همه از آن بد می گفتند،مخصوصاً این روزها که نام فن تریه زیاد شنیده می شود.

بعید می دانم این فیلم بتواند فیلم محبوب کسی-با هر نوع سلیقه ای – شود اما آنقدرها هم که تعریفش را شنیده بودم ضعیف و فاجعه نبود؛سکانس آغازین با آن معاشقه های عجیب زوج (که در طول فیلم بارها شاهدش هستیم) و تدوین موازی با آنچه که برای کودک اتفاق می افتد ساختار بدی نداشت.اما آنچه که از همان آغاز مشخص است آزار دهنده بودن شخصیتها و اتفاقات است.شخصیتهایی که اصلاً ما آن روی آرام و خوشبختشان رو ندیده ایم و آنچه می بینیم و شریک می شویم رنج و عذاب است.شاید هم این نشانه ای باشد برای نزدیکی این زوج به آدم و حوا که با یک لذت دچار رنج و مصیبت همیشگی شدند..به هر حال جا برای تاویلهای اینگونه در فیلم زیاد است،بی نام بودن شخصیتها،کلاغ درون پناهگاه،آهو و جنینش و ..

 

- به گفته فن تریه قصد او از این فیلم ساخت یک اثر ترسناک بوده اما موفق نشده،مشابه زمانی که می خواسته یک موزیکال بسازد ولی در نهایت رقصنده در تاریکی را ساخت.  

- شاید باورش سخت باشد اما چنین فیلمی منبع اقتباس یک بازی ویدیویی به نام بهشت عدن است.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

The Notebook

نام فیلم: دفتر یادداشت( The Notebook )

بازیگران: رایان گاسلینگریچل مک آدامز

نویسندگان: جرمی لون - ژان ساردی - براساس رمانی از نیکلاس اسپارک

کارگردان: نیک کاساویتس

123 دقیقه؛ محصول آمریکا؛ ژانر درام، رومانس؛ سال 2004


به همین راحتی، به همین خوشمزگی!

 

خلاصه ی داستان: در یک آسایشگاه سالمندان، دوک که پیرمردی وراج است، داستانی عاشقانه را با صدای بلند برای الی گالون، بیماری مبتلا به آلزایمر می خواند. الی با شور و اشتیاق فراوان به حکایت عشق و زندگی نوآ گوش می دهد؛ یک پسرک فقیر جنوبی که در دهه ی 1940 در چوب فروشی کار می کرده و به الی، دختر خانواده ای ثروتمند، علاقه مند شده است ...

 

یادداشت: یک فیلم شدیداً احساسات گرایانه – البته به معنای منفی اش – و سهل انگارانه که حکایت از عشقی آتشین می کند که عاشق و معشوق، تا لحظه ی آخر زندگی با هم می مانند. مطمئناً اگر دخترها نبودند، نیمی از فیلم ها دیده نمی شدند و نیمی از آدم های معروف دنیا هم بی طرفدار می ماندند و پولی در نمی آوردند! فکر می کنم این فیلم دقیقاً به کار دخترهایی احساساتی می آید که در رویاهای خودشان غرق شده اند و هر روز در انتظار پرنسی با اسب سفید هستند! در سهل انگارانه بودن و سطحی بودن فیلم مثال آوردن از یک صحنه اش کافیست؛ پدر نوآ روی ایوان خانه اش نشسته که نوآ از جنگ جهانی برمی گردد. پدر با شادی بلند می شود و همدیگر را در آغوش می گیرند. به همین راحتی، به همین خوشمزگی!


            

ارزشگذاری فیلم: 

لینک فیلم در IMDB

How to Train Your Dragon

چطور اژدهای خود را تربیت کنیم (2010)

کارگردان: دنیس دیبلویس،کریس سندرز

هیکاپ نوجوانیست که جزیره آنها سالهاست مورد هجوم انواع اژدها قرار می گیرد؛هیکاپ برای اینکه تبدیل به یک وایکینگ واقعی شود باید یک اژدها را شکار کند..

تعریف و تمجید زیادی از این انیمیشن شنیده بودم اما در نهایت با اثری نه چندان خلاقانه و در عوض پیرو الگوهای امتحان پس داده روبرو شدم.البته اجرای درست کلیشه ها در قالب داستانی جدید مطلبی نیست که جای نکوهش داشته باشد مخصوصاً وقتی اکثر مخاطبان فیلم می توانند کودکان باشند..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Angel Heart

قلب فرشته (1987)

نویسنده فیلمنا مه و کارگردان: آلن پاکر

هری انجل(میکی رورک) کارآگاهی خصوصیست که ماموریت پیدا می کند مردی به نام جانی فیوریت را پیدا کند.کارگزار هری مردی به نام لوییز سایفر(رابرت دنیرو) است که ادعا دارد جانی فیوریت سالها پیش قراردادی با او امضا کرده ..

ابتدا توضیح بدهم که ترجمه نام فیلم همچون فیلمهایی مثل داستان سرراست از اشتباهاتی قدیمیست که در آن عنوان فیلم حاوی عبارتیست که نام شخصیت اصلی نیز می باشد.

فیلم با ژانر میستری آغاز می شود و کم کم با ترس و وحشت نیز تلفیق می شود.در ژانر میستری یا رمزآلود روند منطقی اتفاقات فیلمنامه اهمیت زیادی دارد اما وقتی فیلم از چهارچوب رئال خارج می شود کمتر به این مسائل توجه می شود.اینکه هری چگونه شخصیت و ذهنی دارد که 12 سال است کارهای کارآگاه گونه انجام می دهد اما قتلی که چند دقیقه پیش انجام داده را به خاطر نمی آورد فقط با این منطق می تواند توجیه پذیر باشد که کارگزارش شیطان است و هری روحش را به او فروخته.باور این مسئله کلید دوست داشتن و یا دوست نداشتن فیلم است،اگر مخاطب این مسئله را در فضای فیلم نتواند بپذیرد حس می کند تمام مدت فیلم سرکار بوده.

از نکات ارزشمند فیلم این است که در نحوه دادن اطلاعات مخاطب خود را دست کم نمی گیرد به عنوان مثال در فیلم به این نکته که دوستان قدیمی هری او را به خاطر تغییر چهره اش به جا نیاورده اند مستقیماً اشاره نمی شود اما مخاطب باید به خاطر بیاورد که قبلاً جایی صحبت از این بوده که جانی فیوریت صورتش را عمل کرده و آخرین بار با باندپیچی دیده شده بود.

فضای تیره و تار این فیلم و شباهتش با دیگر اثر پارکر یعنی دیوار پینک فلوید،رغبت دیدن آثار دیگری از این فیلمساز کم کار را برایم به وجود آورد؛فیلمسازی که آخرین فیلمش را در سال 2003 ساخته..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

A Tale of Two Sisters

افسانه دو خواهر (2003)

نویسنده و کارگردان: جی وون کیم

محصول کره جنوبی ، 115 دقیقه

دو خواهر به نامهای سومی و سویون از زندگی با نامادری خود ناراضی هستند در حالی که شاهد اتفاقات عجیب و ترسناکی هستیم..

سلیقه های سینمایی تا چه حد می توانند متفاوت باشند؟ تعریف این فیلم را در نوشته های یکی از منتقدین خوب مجله فیلم به نام شهزاد رحمتی خوانده بودم اما نشانی از دلیل آن همه ستایش در فیلم پیدا نکردم.این مطلب نشان می دهد که مضمون مورد علاقه چه مقادر در ارزشگذاری منتقد تاثیر دارد.منتقدی که نامش را آوردم از شیفتگان ژانر ترس و وحشت است و به هر حال هر منتقد یا فیلم بین حرفه ای علائقی شخصی دارد.

مشکل اصلی من با این فیلم در نحوه روایت آن است.از ابتدای فیلم دو خواهر را با هم می بینیم اما در پایان مشخص می شود که خواهر کوچکتر مدتی پیش مرده و خواهر بزرگتر او را در ذهنش تصور می کرده و مخاطب نیز در این تصورات با او شریک بوده است.در چنین مواردی حداقل منطق و انتظار ایجاب می کند که در صحنه هایی که موضوع مورد توهم و تخیل حضور دارد،شخصیت اصلی هم حضور داشته باشد اما به عنوان مثال در فیلم خواهر کوچکتر و نامادری را به تنهایی بر سر میز شام می بینیم،حداقل چند صحنه دیگر هم وجود دارد که بدون حضور خواهر بزرگتر روان پریش می توانیم خواهر کشته شده را ببینیم.فکر نمی کنم احتیاج به توضیح بیشتری داشته باشد که اساس منطق روایی چنین صحنه هایی به شدت مشکل دارد؛هر چند با چشم پوشی از این ضعف مهم باز هم فیلم حرف چندانی برای گفتن ندارد..

 

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Vicky Cristina Barcelona

ویکی کریستینا بارسلونا (2008)

نویسنده و کارگردان: وودی آلن

ویکی(ربکا هال) و کریستینا (اسکارلت جوهانسون) دو دوست قدیمی هستند که برای تعطیلات به بارسلون می روند،آنها در بارسلون با نقاش خوش تیپی به نام خوان آنتونیو(خاویر باردم) آشنا می شوند..

برای دوستداران سینمای ناب و خلاق وودی آلن این فیلم می تواند یک سرخوردگی محسوب شود؛شخصیتهای پوشالی و قوام نیافته،داستان آبکی و گاه تین ایجری و چالشهای داستانی سطحی.. در کنار اینها استفاده از شیوه آشنای نریشن برای روایت که نمونه های شاهکارش مانند آنی هال و پول را بردار.. قبلا دیده ایم اینجا به تمهیدی دم دستی برای سهولت در روایت و گاه توضیح حس و حال و شخصیت نقشها تبدیل شده.

اینها را می توان در کنار این مسئله که وودی آلن دوست داشتنی 76 ساله ما میانگین سالی یک فیلم می سازد(و اکثر آنها آثاری در خور توجه و ارزشمند هستند)،زیر سبیلی رد کرد..

 

- این فیلم 96 میلیون دلار فروش داشت و با توجه به بودجه 15 میلیون دلاری اش،یکی از پرمنفعت ترین فیلمهای وودی آلن محسوب می شود.

- خاویر باردم و پنه لوپه کروز دو سال بعد از این فیلم با هم ازدواج کردند.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

127Hours

127 ساعت (1388)

نویسنده(مشترک) و کارگردان: دنی بویل

بر اساس کتاب "Between a Rock and a Hard Place" نوشته آرون رالستون

داستانی واقعی از کوهنوردی که دستش در میان صخره ها گیر می کند؛نبردی میان مرگ و زندگی که 127 ساعت طول می کشد..

بیشتر افرادی که به تماشای فیلم می نشینند احتمالاً از داستان تکان دهنده،واقعی و البته یک خطی آن آگاه هستند و این مسئله کار فیلمساز را بسیار سختتر کرده.در حقیقت عدم وجود داستانکها و شاخ و برگ در کنار داستان اصلی پرداختن به جزئیات را مهمتر از همیشه کرده است.ایرادات کوچک در چنین مواقعی زودتر آشکار می شوند و احتمال از ریتم افتادن فیلم هم زیاد است.در مجموع دنی بویل از عهده این مسائل کم و بیش برآمده و در بازی گرفتن از جیمز فرانکو هم موفق عمل کرده.

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB

Kynodontas

نام فیلم: دندان نیش ( Kynodontas )

بازیگران: کریستوس استرگیوگلوآگلیکی پاپولیاهریستوس پاسالیس

نویسندگان: گیورگوس لانتیوموسافتیمیس فلیپو

کارگردان: گیورگوس لانتیموس

94 دقیقه؛ محصول یونان؛ ‍ژانر درام؛ سال 2009


                                                           حریم      

          

خلاصه داستان: پدر و مادری، دو دختر و یک پسر جوان خود را در محدوده  ی خانه بزرگ و ییلاقی شان حبس کرده اند. آنها فرهنگ لغات جدیدی برای بچه ها خلق کرده اند و با ایجاد رعب و وحشت، آنها را به اطاعت  وا می دارند ...

یادداشت: فیلمی ست خاص با موضوعی عجیب، ترسناک و بکر. نحوه ی اطاعت پذیری بچه ها و رعب و وحشتی که بیشتر از همه، پدر، به دل آنها می اندازد، بیننده را وارد دنیایی کابوس گون و نشانه شناسانه می کند که ناچاراً باید تعبیری از این اوضاع وحشتناک داشته باشد. پدرسالاری ترسناک حاکم بر فضای زندان/خانه، با صحنه هایی مثل زمان هایی که بچه ها از مرد چیزی می خواهند و برای این کار باید لیسش بزنند و یا جایی که به دستور او باید مثل سگ پارس کنند، تشدید می شود. رهایی از این خانه/زندان ممکن نیست. اینجا برای بچه ها دنیایی ست محدود و آن هواپیمایی که دائم از بالای سرشان رد می شود نمادی ست از ذهن بچه ها که می خواهد به دور دست پرواز کند که آنهم توسط پدر و مادر با پرتاب یک هواپیمای اسباب بازی به وسط حیاط و توهم اینکه این همان هواپیمای داخل آسمان است، کشته می شود. یکی از بچه ها خلاصه از این محدوده پا را فراتر می گذارد و با قایم شدن در صندوق عقب ماشین پدر، ظاهراً به دنیای بیرون     می رود اما در نمای طعنه آمیز و عجیب پایانی، دختر همچنان در صندوق عقب می ماند و طبیعتاً بیرون آمدن از آنجا به تنهایی ممکن نیست. کارگردان، ما را در فکر اینکه بالاخره از آنجا بیرون خواهد آمد یا نه، باقی می گذارد و این را متذکر می شود که فرار از این دنیا/زندان ممکن نیست.   

 

        

 

ارزشگذاری فیلم: 

لینک فیلم در IMDB

اخراجیها 3

اخراجیها 3 (1389)

چیزی که باعث می شود بیش از همه از ده نمکی بیزارم باشم تنها بی سلیقگی و مزخرف بودن فیلمها و شخصیتهایش نیست،فیلم و کارگردان و اثر سینمایی ضعیف و بی ارزش بسیار داریم اما شاید کمترکسی به اندازه این شخص ادعای ارزشمند بودن آثارش را داشته باشد.این هم از پیامدهای مملکت ماست که بزرگان و صاحبان اندیشه باید خموش باشند و چماق به دستان دیروز،متولیان امروز هنر باشند..

ارزشگذاری فیلم: بی ارزش