اتوبوسی به نام هوس (1951)
کارگردان: الیا کازان
بازیگران: مارلون براندو، ویوین لی، کیم هانتر، کارل مالدن...
بلانچ دوبیوس(ویوین لی) به نیو-اورلئان آمده تا با خواهرش استلا(کیم هانتر) و شوهر خواهرش استنلی(مارلون براندو) زندگی کند، بلانچ تمام ثروت خانوادگی را در لارل به باد داده، ظاهرا معشوق اش خودکشی کرده و بعد از آن روزگارش با هرزگی سپری می شده، استنلی حیوان صفت رفتار بدی با بلانچ دارد و استلا را هم مدام کتک میزند، بلانچ و دوست استنلی، میچ(کارل مالدن)، قرار ازدواج می گذارند، استنلی از بدنامی بلانچ در لارل برای میچ میگوید و او را منصرف می کند، استلا که حامله بود در این مدت چند ماهه وضع حمل می کند، عاقبت استنلی بلانچ را تحویل تیمارستان میدهد و استلا برای همیشه ترک اش میکند.
احتمالا همه در مورد فیلم خیلی شنیده اند، صرف نظر ار اینکه دیده باشند یا نه!نام فیلم و همان چند سکانس ابتدایی کافی است تا بفهمیم قرار است با فیلمی مواجه باشیم درمورد هوس.
چنین ایده ای در زمان خودش بسیار جسورانه بوده است (آن هم در جامعهای مذهبی مثل آمریکا) اما اجرا بسیار محافظهکارانه و ناامیدکننده است. انگار کارگردان شرم دارد از به تصویر کشیدن وسوسههای جنسی، آن هم در فیلمی که تم اصلیاش اروتیسم است، این حجب و حیای کارگردان در بعضی سکانسها بسیار به چشم میآید، مثلا سکانسی که استنلی استلا را کتک زده و او به خانهی همسایه پناه برده، استنلی پای پلهها میایستد و چندبار فریاد میزند: استلااااااااا ... و عاقبت استلا از خانه بیرون میآید، نگاهی به استنلی میکند و از پلهها پایین میآید... احتمالا قرار است این بازگشت به خانه به خاطر همان دلایل اروتیک باشد اما انچه در اجرا از آب درآمده چیز دیگری است، انگار نوعی بخشش در کار است (از سکانسهای قبل و بعد پیداست که منظور کارگردان اصلا بخشش نبوده). چنین رویکرد محتاطانهای به داستانی چنین بیپروا توی ذوق میزند.
آنچه فیلم را همچنان(بعد از نزدیک شصت سال) تماشایی نگه داشته بازیهای خوب فیلم است. ویوین لی به خوبی توانسته از پس نقش یک معلم ادبیات روانپریش بر بیاید بازی خوب لی تا حد زیادی مدیون شخصیتپردازی بینقص تنس ویلیامز(نویسنده داستان و فیلمنامه) است. خاستگاه اجتماعی و شغلاش(نجیب زادهای ایرلندی که معلم ادبیات هم هست) باعث شده تا دیالوگهای استیلیزهاش باورپذیر باشد. با این همه همچنان مهمترین اتفاق فیلم بازی خیره کنندهی مارلون براندوست. چطور میتواند اینقدر خوب نقش آدم دائمالخمر مشمئزکننده و بیشعوری را بازی کند که خوشگذرانیهایش برایش از همهچیز مهمتر است! روش بازیگری براندو و بیپروایی و جسارتش ستودنیاست.
در زمانهای که همهی دنیا برای ستارگان کتشلوار-پوش و اتوکشیدهای مثل همفری بوگارت هورا میکشیدند، براندو نوع جدیدی از بازیگری را به نمایش گذاشت.
پ.ن: یکی از جملات ویوین لی در اواخر فیلم بسیار برایم دوستداشتنی بود، گمانم هرگز این جمله را فراموش نخواهم کرد:
Whoever you are, I have always depended on the kindness of strangers.
ارزشگذاری:
خوب
فیلم جدید چی داری
خوب یه فیلم که ما را فیلم کنه چی داری
بعدا که با هم رفیق شدیم برجکت را می زنم
آخه ما هم این کاره هستیم
شاد باشی
فیلم جدید چی دارم؟!؟
شما همین الان هم برجک ما را زده ای رفیق!
سلام رفقا
به هادی برای مطلبی درباب چه کسی از ویرجینیا ولف می ترسد :
با دیدگاهت در مورد فیلم موافق ام که اواخر فیلم دیگه دیدن بازیهای رابطه ای ملال آور می شه و چه شگفت زده شدم که بعد از توضیحت درباره ی انفجار دیالوگها سریعا مثال کارآگاه (جورف ال منکیه ویچ ) رو زدی و این دقیقا همون چیزی بود که در ذهن من شکل گرفته بود و اگر نمی گفتی من حتما در کامنت ام بهش اشاره می کردم .
به میثم برای مطلبی درباب اتوبوسی به نام هوس :
عادت شده که انگار باید در مورد فیلمهای کلاسیک با لحنی اسطوره ای و سراسر ستایش حرف زده بشه . اما نوشته ی تو چیزی خارج از این قاعده ست. به چه نکته ی خوب و ظریفی اشاره کردی و اونهم محافظه کاری و حجب و حیا در نمایش بن مایه ی اصلی نوشته ی تنسی ویلیامز یعنی همون هوس .
معمولا بر اثر همون نگاه عادت شده این مورد از چشم پنهان می مونه و همه فقط مسحور تماشای بازیها و فیلمبرداری می شن .
البته من، یکی از دلایل این محافظه کاریه الیا کازان رو در زمانه ای می بینم که او فیلمش رو ساخت .(زمان مک کارتیسیسم و لیست سیاهی که هم نام فیلمساز و هم مارلون براندو در اون بود)
اتفاقا در این فیلم هم ما با انفجار دیالوگ ها روبروییم .
دوستدار و ارادتمند : ناجور
در مورد اتوبوسی به نام هوس:
بله ناجور عزیز، دلیل این محافظهکاری دقیقا همان چیزیاست که شما گفتید. صحبت کردن در این زمینه باز همان پرسش قدیمی را در ذهن تداعی میکند که آیا فیلمسازی به هر قیمتی پذیرفتنیاست؟
مثلا پذیزفتنیاست که به سراغ داستانی هنجارشکن برویم و بعد با محافظهکاری دندانهایش را کند کنیم؟
باید بابت کامنتهای دقیقتان تشکر کنم.
میثم
1 - من نمایش و یا عدم نمایش چنین صحنه هایی رو سلیقه و حق فیلمساز میدونم و لازم نیست همه چیز نمایش داده بشه .
2- پرسیدی که آیا فیلمسازی به هر قیمتی درست است؟
اگه درست نبود باید تمامی فیمسازان داخلی ما که با محدودیت های نمایشی مختلفی روبرو هستن این عشق فیلمسازی رو رها می کردند.شاید هم خیلی از فیلم بین های خارجی مشابه نگاهی که تو به محافظه کاری کازان داشتی به محافظه کاری اجباری فیلمسازان داخلی ما داشته باشند و بگن مگه مجبورین فیلم بسازین وقتی زن و شوهر تو فیلم به هم دست هم نمی تونن بزنن و زن با حجاب کامل جلوی شوهرشه ..
3- حتی اگه به قول شما محافظه کاری کازان محکوم هم باشه باز هم به نظر من نمیشه کمتر از 4ستاره به این شاهکار جاویدان سینما داد ..
پ.ن
نشد،باید یه ریویوی منفی واسه "گرفتار" برتولوچی جور کنم..
۱- حرف بر سرنمایش دادن یا ندادن صحنه ها نیست، حرف بر سر توانایی کارگردان در رساندن حس درست به مخاطب است. فرسنگها فاصله است بین بازگشت از روی بخشش و بازگشت از سر هوس!
2-این محدودیتها اگر چه دست و پا گیراست، اما قابل هضم است، آنچه غیر قابل هضم است اینست که مثلا به کارگردانی بگویند پایان فیلمات سیاه است، باید عوضاش کنی (اتفاقا این حرف را به عبدلرضا کاهانی زده بودند برای هیچ) . از نظر من فیلمسازی به هر قیمتی یعنی اینکه بروی و پایان فیلم را عوض کنی...فرض کنیم به الیا کازان هشدار دادهاند که فیلمات خط قرمز را رد کرده و او هم روی میز تدوین تعدیلاش کرده! (فرضیه است دیگر :دی)
3- سلیقهها متفاوتاند ! جاودانگی این فیلم مدیون بازی براندو است.
پ.ن: گمان نکنم چنین ریویویی پیدا بشود :دی
ولی من فکر می کنم در باب محدودیت ها و چه طور عمل کردن ها باید از نزدیک شاهد چه طور تاثیر گذاشتنشون باشیم و در مورد قدیمی ها مجبوریم بسنده کنیم به شنیده ها و مطالعاتی که منابعشون به سختی قابل تاییدند.
اما در مورد داخلی ها فکر می کنم دیگه ما در سینمامون باید از خیر خیلی چیزها بگذریم.
اما مسئله ی مهم همون توانایی فیلمساز در انتقال پیام در دل هر جبر و فشاری ست .
چقدر این بحث منو یاد اول فیلم نیوه مانگ بهمن قبادی انداخت که راننده مینی بوس وقتی از همسرش خداحافظی می کنه و در آغوش می گیرتش و می بوسدش و ما فقط پاهاشون رو از زیر مینی بوس می بینیم . و نبوغ قبادی رو .
دوستدار و ارادتمند شما دو دوست خوبم : ناجور
دوست دارم این فیلمو به حاطر ویلیامز وتمام خاطرات کنار دریای من با اون!