دف

دف (1382)

نویسنده و کارگردان : بهمن قبادی

روایتی مستند از خانواده ای در کردستان که تنها پیشه شان ساختن دف است.مرد،همسرش و چهار پنج کودک نابینا..

بهمن قبادی در تمامی فیلمهایش برای دو موضوع اهمیت زیادی قائل است یکی مردمان سرزمینش کردستان و فرهنگ و آداب آنها و دیگری موسیقی.دف به عنوان یکی از نمادهای اصلی موسیقی کردستان بهترین سوژه برای شخصی چون قبادی می باشد.

فیلم از سویی نحوه ساخت دف را به مخاطب نشان می دهد و ازسوی دیگر از سختیهای خانواده ای محروم می گوید که تمامی فرزندان خانواده نابینا هستند.در واقع نیز چنین خانواده ای در اطراف سنندج زندگی می کند،خانواده ای که یکی از مرغوبترین دفهای کردستان را می سازد و به علت ازدواجی فامیلی تمامی فرزندان خانواده از نعمت بینایی محروم هستند.اینجاست که حرکت در مرز باریک واقع گرایی و نیفتادن در سو استفاده از احساس ترحم مخاطب اهمیت پیدا می کند.البته وجود حداقل چنین صحنه هایی اجتناب ناپذیر است،حقیقت تلخ نابینا بودن تمام کودکان چیز کوچکی نیست که کارگردان نخواهد ذره ای از مزه تلخ آن را به ما بچشاند اما در صحنه ای که کودک را برای معاینه ای آماتوروار نزد مردی که از خانوداه سر زده می آورند این تلخی نیست که فقط مخاطب را اذیت می کند،بلکه عریان بودن و شاید بهتر است بگویم رو بودن آن کمی عذاب آور است.در مقابل این صحنه می توان به جایی اشاره کرد که دوربین برای اولین بار به کودک نابینا در پشه بند نزدیک می شود،این صحنه وحشتی عجیب و حسی هولناک در دل مخاطب ایجاد می کند که نکند این کودک هم نابینا باشد.زمانی که تقابل فیلمساز با سوژه تلخش اینطور مبهم باشد یا سعی کند بیشتر از تخیل مخاطب استفاده کند نتیجه بسیار عمیقتر و البته ارزشمندتر است.

فیلم پایان بندی بسیار زیبایی دارد،مراسم دف نوازی انگار آن نقطه اوج و  هدف فیلم از ابتدا بوده و با آن است که زحمتهای خانواده و نه تنها خانواده بلکه آیین و هنر به ارث رسیده از نیاکان یک سرزمین معنا پیدا می کند..

ارزشگذاری فیلم: