Shutter Island

جزیره شاتر (2010)

کارگردان : مارتین اسکورسیزی

تدی دانیلز(دی کاپریو) مامور ویژه پلیس به همراه دستیارش چاک برای تحقیق در مورد فرار یکی از بیماران روانی زندانی در جزیره شاتر وارد آنجا می شود ..

مهمترین ویژگی فیلمهای اسکورسیزی از نظر من خوش ساخت بودن آنهاست.خوش ساخت به معنای مهارت و استادی تمام در کارگردانی بدون آنکه بخواهد به چشم بیاید.شاید هم رمز این خوش ساختی در تدوین این آثار باشد یا در موسیقی و یا فیلمبرداری. به نظر من که همه چیز در نهایت به نام کارگردان تمام می شود و درستش هم این است. من که از تماشای دوباره همان چند دقیقه ابتدایی ورود تدی و چاک به جزیره به وجد می آیم.

به هم پیوند خوردن به موقع صحنه ها ،ریتم فوق العاده و همچنین انتخاب نماهای مناسب و از همه اینها گذشته موسیقی این لحظات که بهترین همراه ممکن است.

فیلم متعلق به شخصیت تدی است و مخاطب از دریچه دانای کل شاهد داستان و اتفاقات است.البته یک دانای کل متافیزیکی به طوری که توهمات و خواب های شخصیت اصلی هم برای ما قابل مشاهده است.تدی برای کشف و رسوا کردن اتفاقات پنهانی در جزیره ای که اختصاص به نگهداری از بیماران روانی دارد وارد آنجا می شود اما در پایان اطرافیان می خواهند به او بقبولانند که او برای دو سال آنجا بستری بوده و اصلاً نام او چیز دیگریست و او قاتل زنش است و ..

از دو منظر به این فیلمنامه می توان نگاه کرد. یک:فیلم قصد دارد در انتها مخاطب را در تعلیق نگه دارد که واقعاً چه اتفاقی افتاده و آیا تدی دو سال آنجا بستری بوده و یا این یک توطئه است به طوری که جواب قاطعی برای این استدلال نتوان به دست آورد. دو: اطلاعات و نحوه روایت داستان طوری است که تعلیق مذکور بی معنی است و مشخص است که تدی داخل تله ای که گردانندگان تیمارستان برایش پهن کرده بودند افتاده و وارد جزیره شده است.

به نظر من مورد اول منتفی است و بسیاری صحنه ها را نمی توان به حساب توهم و رویا گذاشت.آیا آن مسافرت با کشتی هم می تواند توهم باشد.مخاطب که تا 70% فیلم شاهد روابط تدی و چاک به عنوان دو مارشال با اطرافیان بوده نمی تواند تمام آن دقایق را به حساب توهم بگذارد.خوب پس می رسیم به مورد دوم که حتمی است یعنی تدی با چاک که خود او هم همدست گردانندگان جزیره است و با درست کردن یک فرار صوری وارد آنجا شده و با پرونده سازی و توطئه دیگر شانس خروج از آنجا را ندارد.این چرخش ناگهانی داستان یعنی تبدیل قهرمان فیلم (که مدام به همه می گوید راز جزیره را فاش می کند و بیماران را از آنجا نجات می دهد) به یک قربانی نقطه عطف فیلم و نقطه قوت فیلمنامه قرار بوده باشد و در ادامه این تغییر و تحولات داستانی تا پایان مخاطب مجذوب داستان فیلم باقی می ماند.اما در ادامه چطور؟ اگر پس از پایان فیلم بیاییم به عقب برگردیم و اتفاقات ریز و درشت را مرور کنیم برای همه آنها توجیه مناسبی پیدا می شود؟ از چاک شروع می کنیم که در نهایت می بینیم همکار گردانندگان جزیره است و قرار است در انتها به همراه دکتر به تدی بقبولانند که او یک بیمار است.در جایی از فیلم چاک زودتر از هرکس دیگری به تدی اخطار می دهد که اینجا ممکن است یک تله برای او باشد و او را با نقشه قبلی به جزیره کشانده اند.خوب اگر او همکار گردانندگان جزیره است این اخطار به چه علت بوده است و در پایان چطور قابل توجیه است؟ یا آن نگاه پایانی چاک به دکتر که به آرامی و تاسف سرش را تکان می دهد فقط به این منظور نیست که بخواهد مخاطب را در این فرضیه هم نگه دارد که شاید واقعاً تدی بیمار است که چاک اینطور با مهربانی و نگرانی سرش را به علامت عدم پذیرش تدی رو به دکتر تکان می دهد؟(فرضیه ای که دیدیم محال است) از همه اینها گذشته وقتی قبول داریم که تدی بیمار روانی و قاتل نیست آن دخترک که وارد توهم و رویای تدی می شود کیست؟ و اگر هم زاییده ذهن تدی به خاطر مصرف قرص و سیگار و غذاهای تیمارستان باشد عکس دختر در دست دکتر چکار می کند و اصلاً دکتر از کجا اطلاع دارد که این دختر مدام به توهمات و کابوس های تدی می آید؟! از این سوالات راجع به ماهیت توهمات و رویاهای تدی زیاد می توان داشت.

به هر حال و به نظر من فیلمهای اخیر اسکورسیزی هیچکدام ماندگار نخواهند بود و در آینده بیشتر او را با همکاریهایش با رابرت دنیرو به یاد می آوریم..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB