The White Ribbon

روبان سفید

نویسنده و کارگردان: میشائیل هانکه

محصول ۲۰۰۹ ؛ آلمان-اتریش-فرانسه-ایتالیا ؛ ۱۴۴ دقیقه

اتفاقات عجیب و ناخوشایندی در روستایی در شمال آلمان رخ می دهد؛ در روزهایی که مدت زمان زیادی به آغاز جنگ جهانی اول باقی نمانده ..

میشائیل هانکه در این فیلم سیاه و سفید دست بر روی وجدان گناهکار آدمی می گذارد.مردمان یک روستا شاهد حوادث خشن و روزهایی تیره هستند.عامل بسیاری از اتفاقات قابل کشف نیست و در این میان معلم عاشق دهکده در حالی که بیش از یک شاهد منفعل نقش بیشتری نمی تواند داشته باشد راوی این حوادث پس از گذشت سالهاست.

بیش از هر مسئله ای بحث نوع روایت در این فیلم برایم عجیب بود.فیلم به روش راوی اول شخص روایت می شود.معلم روستا که از نمای اول فیلم صدای پیر او را که دارد اتفاقات مربوط به گذشته را برایمان بازگو می کند می شنویم و در ادامه به معرفی شخصیت ها می پردازد و بعدتر خود او را در جوانی و درگیر ماجراهای فیلم می بینیم و هر از چند گاهی دوباره نکاتی را از زبان معلم پیر می شنویم تا پایان فیلم که با صدای راوی فیلم هم تمام می شود.این شروع و آغاز با راوی اول شخص و مخصوصا این نکته که اتفاقات مربوط به گذشته است موید این نکته است که راوی چون یک انسان معمولی است و "دانای کل" هم نیست باید از وقوع تمامی اتفاقات فیلم آگاه می بوده باشد که حال دارد آنها را برای ما بازگو می کند.اما این مطلب در مورد بسیاری از اتفاقات فیلم صادق نیست و در خیلی از موارد نه تنها معلم در آنجا حضور نداشته بلکه با هیچ منطقی نمی توان راهی پیدا کرد که چند و چون آن حوادث بعدها برای او نقل شده باشد.مانند روابط بین دکتر و منشی اش یا دکتر و دخترش و یا صحنه ای که دختر کشیش با قیچی سراغ پرنده پدرش می رود.به خصوص اینکه در پایان فیلم معلم می گوید از آن روز به بعد دیگر هیچکدام از اهالی روستا را ندیدم.

به هر حال با فیلمی روبرو هستیم که مخاطب را به تفکر عمیق در مورد ریشه های غریزی خشونت و گناه دعوت می کند، آن هم در روزگاری که هر انسان حتما باید یک روبان سفید به بازویش بسته باشد..

ارزشگذاری فیلم:

لینک فیلم در IMDB