Underground

زیرزمین(1995)

کارگردان: امیر کوستاریکا

محصول فرانسه،یوگسلاوی و آلمان ؛  170 دقیقه

روزی روزگاری کشوری وجود داشت که پایتخت آن بلگراد بود ..

فیلم روایتی دارد از تیره بختیهای مردم کشور یوگسلاوی سابق از زمانی که جنگ جهانی دوم شروع میشود تا اویل دهه نود میلادی و در این روایت تمرکز اصلی اش را بر روی زندگی دو دوست ، "مارکو" و "بلکی" قرار می دهد.

فیلم در عین حال که از جنگ می گوید و آنچه که جنگ می تواند  بر سر مردم شاد یک سرزمین بیاورد ؛ شوخ و شنگی خاص خود را نیز دارد.به خصوص نیمه اول فیلم که هنوز مارکو به همرزمانش در زیرزمین خیانت نکرده فیلم بسیار مفرح و شاد است.شاید بشود این چنین برداشت کرد که تاثیرات مخرب جنگ فقط ویرانی و بی خانمان شدن انسانها نیست(چنانکه در نیمه اول فیلم تمام اینها وجود دارد اما مارکو و بلکی، شاد و خوشبخت و سرزنده زندگی میکنند) و آنچه که جنگ در ویرانی و دگرگونی روح و روان انسانها انجام می دهد (و از مارکو انسان دیگری می سازد )بسیار مخرب تر است. 

شاید بتوان  آن زیرزمین را نمادی در نظر گرفت از لایه های عمیقتر انسان و یا یک ملت و سرزمین.در واقع ممکن است سالها جنگ پایان یافته باشد اما این فقط ظاهر است و شاید برای پایان یافتن جنگ و رسیدن به آرامش ، به انفجاری مشابه آنچه که در زیرزمین رخ داد نیاز باشد.

طنزی که در این فیلم مشاهده کردم نشان می دهد چه توانایی بزرگی این کارگردان صرب در ساختن فیلمی گرم و پرنشاط دارد بدون آنکه خللی به روایتش وارد شود.(هر چند روایتی باشد از تاریخ محنت بار مردم همیشه در جنگ یک سرزمین)

شاهکار فیلم جاییست که در پایان فیلم تمامی شخصیت ها را در قطعه زمین سرسبزی  می بینیم که کم کم دارد از جایی کنده می شود و به میان آبها می رود.در واقع میتوان آن را قطعه ای از بهشت دانست.جایی که جنگی وجود ندارد؛همسر بلکی او را می بخشد و گذشته را فراموش می کند؛بلکی دوستش مارکو را می بخشد؛برادر معلول ناتالیا همراه با دیگران پایکوبی می کند و حتی دلیلی وجود ندارد که ایوان لکنت زبان داشته باشد و با لبخند رو به دوربین از سرزمینی میگوید با سقفهای قرمز که بر روی دودکش هایش لک لک ها لانه کرده اند و قصه ها مانند قصه های پریان شروع می شود و پایانی ندارد، آخر آنجا بهشت است..  

ارزشگذاری فیلم : 

فیلم در IMDB