فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

فیلمهایی که می بینیم..

یادداشتهای روزانه درباره فیلمهایی که می بینیم..

عیار 14

عیار 14

نویسنده و کارگردان : پرویز شهبازی

به تنها طلافروش شهر (محمدرضا فروتن) خبر می رسد منصور از زندان آزاد شده و برگشته.منصور(کامبیز دیرباز) شخصیست که 5سال پیش مقداری طلای دزدی برای فروش نزد فروتن آورده اما فروتن با در جریان گذاشتن پلیس منصور را لو داده بود..

پرویز شهبازی به خاطر نفس عمیق نامش بر سر زبانها افتاد و نفس عمیق به فیلم مورد علاقه دوستداران جدی سینما و یا به عبارتی مخاطبان خاص سینما تبدیل شد.حتی این روزها در سایت رضا کاظمی مسابقه نقدی در نظر گرفته شده برای تحلیل سکانس پایانی نفس عمیق .

پس از آن پرویز شهبازی بیشتر به فیلمنامه نویسی برای فیلمسازان دیگر پرداخت و همچنان دوستداران نفس عمیق منتظر فیلم مستقل دیگری از این فیلمساز بودند تا اینکه عیار 14 ساخته شد با این خبر که فیلمنامه این فیلم اقتباس آزادیست از ماجرای نیمروز فرد زینه مان .هرچند تشابه بین این فیلمها آنقدر کلیست که کمتر کسی ممکن است متوجه این اقتباس شود.شاید هم ذات اقتباس آزاد همین باشد..

فیلم در قیاس با فیلم قبلی کارگردان آن نمره قبولی نمی گیرد اما به هر حال فیلم قابل اعتنا و آبرومندی است.فیلم چند مرتبه از روایت خطی عدول می کند و زمان در آن به عقب و جلو می رود.در ابتدای فیلم می بینیم که عکس فروتن در قاب سیاه بر روی وانتیست که صدای قرآن از آن پخش می شود.بعد هم چند مرتبه شاهد سکانس هایی هستیم که جا به جا نمایش داده می شوند.اما در ادامه این روند متوقف می شود و به غیر از صحنه هایی که مربوط به سکانس دستگیر شدن منظور در گذاشته است که آنها هم سیاه و سفید فیلمبرداری شده اند و کارگردانی متفاوتی هم دارند باقی روایت خطی است.با این تفاسیر مشخص نیست آن روایت تکه تکه ابتدایی چه کاربردی داشته و اگر همان سکانس ها پشت سر هم مرتب می شدند چه تفاوتی حاصل می شد.من که ابتدای فیلم تصور کردم قرار است شاهد فیلمی مانند 21 گرم باشم ..

سکانس مربوط به آتش سوزی و انفجار هم به نظرم خوب از کار در نیامده بود.شاید هم دلیل اصلی آن مربوط به  هزینه های بالا برای اجرای چنین سکانسی باشد اما خوب این دلیل و یا هر دلیل موجه دیگری نمی تواند باعث چشم پوشی از ضعف در اجرای یک سکانس از هر فیلمی باشد.از این گذشته من چنین حادثه ای را برای گره گشایی و یا پاسخ به تعلیق ایجاد شده در طول یک فیلم مناسب نمی دانم..

ارزشگذاری فیلم:


نظرات 4 + ارسال نظر
میله بدون پرچم چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:58 ق.ظ

سلام
خسته نباشی تو هم سرعت فیلم دیدنت بالاست هم سرعت نوشتنت.
اون کتاب خوشه های خشم جان اشتین بک بود... خیلی وقت پیش خوندم ولی صحنه اولش که گفتی خوب تو ذهنم مونده...ظرف این شش ماهه آینده دوباره می خونمش
راستی یک سوال: جایی سراغ داری که اقتباس های سینمایی از چنین کتاب هایی رو داشته باشه به خصوص این قدیمی ها... اگر جایی دیدی و شنیدی یک ندایی به ما بده....
ممنون

باشه،فعلاً که سراغ ندارم.
اما راهی که به ذهنم میرسه اینه که اسم کتاب رو تو IMDB سرچ کنی،بعد اگه اهل فیلم دانلود کردنی بری سراغ فیلماش..

نادر پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:53 ق.ظ http://www.chamsangar-nader.blogsky.com

سایت خوبی داری به ما هم سربزن

ناجورها پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:25 ق.ظ http://www.Najoorha.blogspot.com

سلام به رفقای خوبم هادی و میثم
ابتدا بذارید بگم در مورد مطلب Expendables تون کامنت بلندی نوشتم که شرحی بر روزهای اول آشنایی من با سینما بود و نمی دونم چی به سرش اومد .
دیدم در مورد رنگ انار پاراجانوف نوشتید . اینکه آیا نوضیحات ابتدای فیلم لازم بوده یا نه سوالی به جاست . اما با در نظر گرفتن سال ساخت فیلم و شرایط اجتماعی و جغرافیایی فیلم و اینکه اون زمان سینما به اندازه حتی یک دهه بعدش اون چنان رویکرد بین المللی نداشته کمی قابل توجیحه اما نه کاملا . دوست دارم بهتون پیشنهاد کنم فیلم سایه های اجداد فراموش شده ی ما رو هم ازش ببینید . به رنگ انار جهشی رو به جلو در ابتدای تولد رنگ در سینما بود .
اما عیار 14
من فیلم رو در جشنواره ی همون سال دیدم و به قدری پس زد منو که حالا هم که به پخش گسترده رسیده اصلا مایل به دوباره دیدنش نیستم . شاید شهبازی با نفس عمیق بیش از اندازه انتظار من رو بالا برده بود . مثل فرزاد موتمن با شبهای روشن اش . از پرش های زمانی فیلم گفتید . به قدری بی پشتوانه و سرسری این کار انجام شده بود که آدم از خودش سوال می کرد ، یعنی کارگردان تا این حد قوه ی دراکه مخاطبش رو در سطحی نازل فرض کرده ؟ مگه ماها آلزایمر داریم ؟


دوستدارتون : ناجور

سلام
حیف شد،خیلی دوست داشتم اون کامنتتون درباره روزهای اول آشناییتون با سینما رو بخونم..

حسام جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:47 ب.ظ http://hessamm.blogsky.com

من چند وقت پیش این فیلمو دیدم و با نظراتت موافقم. فکر می کنم نسبت به فیلم قبلی کارگردان چند پله پایینتره.

سکانس آخر - که باید قاعدتا تاثیرگذارترین سکانس فیلم هم باشه - متاسفانه به بدترین شکل ممکن اجرا شده. اصلا به نظرم خیلی هم غیرمنظقیه. روشن کردن آتیش کنار اون تانکر... نه!

این رفت و اومدها هم تا یه جایی جالبه بعد دیگه تبدیل می شه به یه موضوع تکراری و خسته کننده.

یادم نیست تو بودی گفتی سکانس آخر رو عباس کیارستمی کارگردانی کرده یا کس دیگه ای بود که گفت...

راجع به اون سکانس آخر من هم از میثم شنیده بودم.احتمالا" اون واست کامنت گذاشته.
جالبه دیروز 24 می خوندم دیدم درباره سکانس انفجار روبرت صافاریان کلی مثبت نوشته، اما حالا می بینم تو هم با من هم عقیده ای..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد